« فارِس1 ميدان »
اي بشر خيره سر2 ،خيره سري تا به كي
كبر و غرور و دغل ، كينه وري تا به كي
در همه مخلوق حق ، رهبر دانش تويي
در ره بي دانشـي ، پيشتـري تا به كي
خلقت مرغوب تو ، جاده ي دانش بُوَد
دانش از آن سر نزد ، بد سِـيَري3 تا به كي
مركز علم و هنر ، مي بُدي اي نوجوان
علم و هنر گو چه شد ، بيخبري تا به كي
پرده ي الطاف حق ، پوشش عيب تو شد
بي خبر از عيب خود ، پرده دري تا به كي
مرغ فضايي بُدي ، شهپر اوجت چه شد
صيد جهان گشته اي، در خطري تا به كي
صحبت نيكان شنو، حرف بدان كن رها
از بدِ خود با بدان ، رهسپري تا به كي
مدت عمر اين نفس، پرورشت مي دهد
پرورشت را بـبين ، بي بصري تا به كي
حق به تو دانش بداد ،صرف هوس كرده اي
از هوسِ خود نما ، خود بتري4 تا به كي
چشم دلت باز كن ، صد خطر اندر رهس
رهرو كوه گران5، كور و خري تا به كي
هركه دراين ره برفت، هي خبرت مي كند
گوش تو كر شد مگر،كور وكري تا به كي
فارِس ميدان شدي ، تيغ بكش از غلاف
خواب به ميدان مرو ، بي هنري تا به كي
عقل بشر دادنـت ، صرف كجا كرده اي
جسم بشر دادنـت ، خـر سِـيَري تا به كي
آن پدران در ازل، بلكه بُدن6 بت پرست
در ره توحيد حق ، چون پدري تا به كي
وضع جهان دمبدم ، غِش7 و تقلب شود
غش و تقلب مكن ، حيله گري تا به كي
اين غم ايام بين ، عاقبتـش بر كجاس
اين غم ايام را ، خون جگري تا به كي
خواب شبت كرده اي، راحت و آسوده اي
خوش چه عجب خفته اي،خوابگري تابه كي
هر بشري را بـبين، سود خود آرَد بدست
بي خبر از سود خود ، در ضرري تا به كي
اي عجب از كِبر8 خود ،بي خبر وگمرهي
رد نكني كبر خود ، خيره سري تا به كي
مرغـي و پرواز كن ، در ره آن آشيان
در ره آن آشيان ، كج نظري تا به كي
عاقبتـش يك مكان، لازمه ي روح توست
روح تو بي آشيان ، در بدري تا به كي
قدرت جمشيد جم ،از هنر و دانش است
دانش جام جم است ، ره نبري تا به كي
وارث تاج كيان ، بي خبر از تاج آن
وارث مُلك جمي ، پشت دري تا به كي
ملك كياني حسن ، كو اثراتـش بگو
غير همين نام آن ، كو اثـري تا به كي
٭٭٭
1- دلاور 2- لجوج 3- سيرت –روش 4- بدتري 5- سنگين 6- بودند 7- خدعه و گول زدن 8- غرور
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
سلام و احترام
روح استاد دهنوی دررحمت حق تعالی شاد
سلامت باشید و دل تان به نور دانش های خداخواه روشنا