دل به هر کس ندهم، به آن دله دل می دهم
به خدا آن که دله، به مشکله دل بدهم
دل دهم با آن صفا، با همه جور و جفا
هر کسی جان بزُداید، به قاتله دل بدهم
که بدین زندگی من، سِیر بنی آدمیَت
هر که را دل ندهم، به فاصله دل بدهم
دلم از غصه ی دوستان شده پَرپر، شِکر آب
به هزار شکّ و خطر، به هر دله دل ندهم
دل دهم به دلبری، که دلبرش خدا بُود
گر به مردم بدهم، به قافله دل ندهم
که شبم دراز در وصل خدا دل بدهم
نیمه شب گذشته و دل به خدا، به نافله دل ندهم
هر که دارد که شکایت بکند
دل دهم به هر کسی، به هر گِله دل ندهم
دل من اسیر او، تا که ببیند دل من
دل دهم به صاحبم، به قافله دل ندهم
که مرا صاحب اسرار حقیقت، مهدی است
که منم دل بدهم کم است، ولی دل بدهم
که اگر منتظرت نبوده ام، مُرده بودم
هر چی هست برای دیدن، حتّی هم به باطله دل بدهم
به همه سختی راه، پای پیاده بروم
حاضرم به چه طوفان و به هر زلزله دل بدهم
که منم در این سفر، دل بفروشم به خدا
چرخ گردون بچرخد، که منم به عاقله دل بدهم