عبرت
آن که آزرده کسی، آزرده کرد دنیا به او
پس چرا عبرت نمی گیریم همین حالا ز او
دست راستی، آنکه ناحق برکشید
دستی از چپ برگرفت، بر او خنجر کشید
آن که از دستت نمک خورد نابِکار
گر نمکدان شکنی ناید کسی را افتخار
بر کسی غیبت کنی، بلکه پشتت تهمت است
این گناهی بس بزرگ، ظاهراً یک صحبت است
مِی بخورد، منبر بسوزاند در خفا
آتشی هم هست بسوزاند تو را اندر خفا
مردم آزاری مکن، روزی دنیا در غم است
روزگاری هم رسد در خانه ی تو ماتم است
نان نامردی مخور، نامردی هم پیدا شود
روزی هم درب تو را، بر روی نامرد وا شود
دست مظلوم مشکن، پای تو را می شکند
دل شکستی، قلب تو را روزی خدا می شکند
نباید درد سر باشی برایش
بگو یا رب بده آخر سزایش
مکن افتخار از قَبای تنت
کند پنبه دنیا تنِ آهنت
بسی تن این عالمی سخت و زار
بسی را به تنگ آمده روزگار
قُوای تنت را به خیر، ضعیف و خسته کن
به وقت نماز و دعا، سیرت آراسته کن
به جای نمکدان شکستن، دوایی بده
گهی تو نمک بر دل بینوایی بده