يکشنبه ۴ آذر
آب حیات شعری از علیرضا حسنعلی
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۰ ۲۰:۱۰ شماره ثبت ۱۰۳۴۸۹
بازدید : ۲۲۴ | نظرات : ۱۳
|
آخرین اشعار ناب علیرضا حسنعلی
|
در این پوسیده تن باید بند کرد قلب عاشق را
که میسوزددرهجرت ندارد روی دیداررا
مرا دردیست از عشقش طبیبان می نسخ کردند
چنان مست کرده ام تا حشر نیابم عقل هوشیار را
دگر محکم نبند زلفت ببینیم رقص شمشیر ها
که با هر پیچشش برّی سر از عقل ودل جان را
صدایت صور اسرافیل که تا خوانی میمیرم
به خندنت میکنی در خاک. دوباره روح وریحان را
لبت آب حیات دارد بکن دعوت شبی مارا
کنام لعل لب هایت کنی لب تشنه ی مارا
به قید شرط چشمت شد حساب گردش روزها
که با یک چرخشش بر هم زنی تقدیر تقویم را
غریبانه در این می خانه ها هروز جان دادیم
حبیبم کی کنی آباد دل ویران عشّاق را
به رویا دیدمت جانا که سر بر شانه ات دارم
عجب عمر کمی دادندشب مستی و رویا را
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
زیبا و جالب بود