سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید |
|
||||||
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است. |
روزهایی مانند زهله تلخ است لحظه هایش کج و کوله
روز بروز پیری دست به گلویم را میگیرد
امیدی ندارم فردا دوباره پاهایم جون بگیرد
اونقدر آه کشیدم دیگر درون چرک خونی شده
از بس حسرت کشیده ام دیگر سردرد شدیدی گرفته ام
گاهی زیر چشمی تو آینه به سرو صورتم نگاه میکنم
چقدر بد پیری ریشهای سفید را در صورتم کاشت
نفهمیدم ۳۰سالگی را من چطور رد کرده ام
خاک بر سرت سرنوشت آخه من چه بدی بتو کرده ام
نه تو بچگی یروز خوش تو زندگی داشتیم
توی سفرمون یه وعده غذا اونم فقط پنیر پودر شده بود
ملت مال و اموال داشتند اسب و گوسفندهای زیادی
تو خونه ما تخم مرغ مرغ مصنوعی اونم بعضی وقتها گندیده
همسایه ها کره عسل سفرشون پر بود از سرشیر
واسه ماهم یه تیکه پنیر عینن مثل کلوخی که از دیوار افتاده بود
نمیدونم قاضی جهان کجا نشسته
امثال منو از یاد برده یا بکل اصلا ما رو ندیده
تا الان هم هیچ فرقی نکرده دنیا همونجوری هستش
واسه من ثابت شده دنیا از دروغ هم دروغتر است