فصل طراوت چیدن است با این همه دلواپسی
درسایه سار شعروشور چون عطریاس واطلسی
شهریوری گرم از سرور در ذهن من پر میزند
گلبرگ های عاشقی بر کوی دل سر میزند
مسحور تنهایی خیــس در حوض مینایی شدم
آرام مست قصه ای پاک و اهورایی شدم
یک آن درخت تاک پیر در بستر یادم نشست
تک شاخه پربار آن در زیر پاهایم شکست
کنج حیاط و شعرخاک رگـبرگهای زبر و کیس
عطر نفس های جنون ازبوی آجرهای خیس
در زیر پای کودکی گویا زمین در جنبش است
هر لحظه حتی خستگی از بهر او آرامش است
غوغای تابستان ما این ماه آخر خنده بود
شور و نشاط زندگی در جانمان آکنده بود
اسبـــاب ِ بازی کم ولی همبــــــازیان ما زیاد
از بچه های کوچه ها تا همکلاسی های شاد
گرما به پایان می رسد ، آرام با نجــوای مهر
در کوچه جولان میدهیم شاداب تا فردای مهر
فرخورده موهای بلند چون دفتری نم خورده ام!!
بر تیغ سلــــمانی دهم آن خرمن آشفـــته ام !!
شهریور اما بهر من تجدید عهدی دیگرست
یکسال با دنیا گذشت شوق نهانی در سرست
شهریور این ماه امید چون عطرشب بو می پرد
نقد شکـــوفایی مهر محصول دل را می خرد
ما گرچه عمری دیده ایم اما چو کودک عاشقیم
با این صبوری های عمر ، طفلان خرد حاذقیم
مخروب دنیایی که دل از کودکی ها خالی است
متروک گرددبی امید چون خانه ای پوشالی است
صد سال بودن بهر عشق کوتاه چون خواب سحر
گمگشتگان این مسیر ،از حظ دنیا بی خــبر
پیروز دنیا ساقی است هم نیش هم نوشت دهد
بشتاب تا بزمی بپاست کز عشق تن پوشت دهد
قوالعاده زیبا بود
درپناه خدا
درود فراوان برشما