بالاترین تشویق

👏👏👏👏
برایم بسیار ملموس بود!
البته نه اینکه خدایی ناکرده ادعای بزرگی کنم در محضر اساتید ولی من هم از این بی مهری ها در زنگ انشا دیده ام و در فصل هفتم داستانم به آن گریزی زده ام!
جالب بود جناب غرب گرامی🌺🌺🌺🙏🙏🙏

درود بزرگوار
بسیار زیبا و جالب بود
عجب پس گردنی شیرین و بیاد ماندنی؟

سلام و عرض ادب جناب غرب
خاطره ای شیرین و بسیار زیبا بود
خدمت شما عرض شود من معلم کلاس اولم هم یاد دارم و نامشان خانم محمدی بود
البته عرض شود .
به علت نداشتن جا در مدرسه پسرانه چون زمان اولین موشک باران عراق بود .و مادرم نمی‌توانست من را مسیر دوری را ه ببرد ...
من را در مدرسه دخترانه نام نویسی کردند و یعنی اول دبستان را در مدرسه دخترانه درس خواندم.
دو هم شاگردی کنار دستیم دختر بودند
آن موقع پدرم ایتالیا بود . و درس آب شیرین کن کشتی می‌خواند.
خیلی سر این مسئله من را درخانه مورد عنایت قرار می‌دادند.
و می‌خندیدند در خانه و در فامیل.....
ولی از سال تحصیلی بعد پدرم آمد و همه چیز درست شد و در مدرسه پسرانه ثبت نام شدم......



سلامت باشید و سر بلند .

آخی

دلم سوخت


امّا معلوم شد از همان کودکی فاخرسرا بودید

درود بر شما

زیبا بود و عالی لذت بردم

قلمتان نویسا

💯💯💯💯💯💯💯

سلام و درود جناب غرب عزیز
حکایت جالب و زیبایی بود نتیجه می گیرم که جنابعالی از همان ایام طفولیت جزو اساتید بوده اید یا خودمانی تر از همان بچه گی بزرگ بوده اید

درود بر شما بزرگوار جناب غرب
خاطره زیبا وجالبی بود
سلامت باشید وهمیشه چرخ زندگی چرخش ش بر وفق مرادتان

بداهه تقدیم شما شاعرگرامی
مستم از دلنوشته ی نابت
شاعر شکر شکن
مستی از دلنوشته ی شماشاعرا
قابل انکار نیست

استاد غرب
خیلی دوست داشتم داستانتون رو 😁👏👏👏👏
معلومه که در زمینه داستان نویسی هم مهارت دارید
اما بعضی موقع ها کسی دلمان را می شکند و تا آخر عمر یادمان نمی رود.
کاش آن یک نفر می دانست که چقدر برایمان مهم بوده
قلمتان ماندگار وسایه تان مستدام

درود فراوان بر استاد غرب عزیزم
من آنچه که باید را به اندازه فهم خود از این دلنوشته ی زیبایتان دریافتم
و
چقدر خوب آدم های صادق و مهربانی همچون شما هستند و شعر می گویند.

چه بگویم که دل حرف ها دارد ولی نمی شود.
اما این خاطره تان مرا به یاد روزهایی می اندازد که خیلی ها به ناحق بنده و هم دوره ای هایم را مورد عنایت قرار دادند و از شاید نابلدی، قصد آموزش (آن هم نه فقط درس ، از اهانت ها نگویم...) داشتند و ضربات روحی سنگینی وارد کردند که هیچوقت دلم نمی خواهد آن لحظات را دوباره تجربه نمایم. مقام معلمی را بی نهایت دوست دارم و از شریف ترین شغل هایی است که می شناسم اما نمی دانم این همه خشونت و روش هایی که به کار می گرفتند و بعضا همچنان هم به کار می گیرند برای چیست. اینکه آن معلم یک روز خودش تجربه ی بدی در دوران دانش آموزی و دانشجویی داشته چرا باید سر بچه مردم همین بلا رو بیاره رو نمی فهمم. به قول استاد فاضل نظری:
نسل پشت نسل تنها امتحان پس می دهیم
دیگر انسانـــی نخواهد بود قربانــی بس است

به هر حال گذشته ها گذشته

خیلی ارادت دارم
ایام بکام

سلام جناب غرب عزیز و دوست داشتنی
خاطره انگیز ملموس نوستالژیک
و انصافا با شعرهایی که شما می‌گویید یک پس گردنی کم بوده
درود بر شما

سلام
کاش شعرتان هم که بخاطرش تنبیه شدید برایمان به اشتراک میگذاشتید
موفق و سلامت باشید

سلام نازنین استادعزیز
مشتاق شدم تا آن هفت خط را بخوابم برایم بفرستید اگر در دسترس است

درود برشما دلنوشته شما منو به یاد سپید خودم انداخت که برای برادرم محمد رضا که شهید شده بود نوشته بودم
که داییم تو دفتر انشام دید کلی دعوام
سخت است منتظر بهار بودن وبه خزان رسیدن
وخزان باتو همسفر شدن تا انتهای انتظار

این شعر هنوز بدون هیچ ویرایشی تو دفترم هستش
سپاسگزارم از دلنوشته ی زیباتون که یادآور گدشته ای دور شد برای من

درود بر شما استاد
پاینده باشید و همیشه بدرخشید بزرگوار

من یکی که از انشا
فقط (فصل پاییز رو تعریف کنید ) یادمه
و این جمله ی شکوهمند و تکراری

من انشایم را بانام خدا شروع میکنم
من فصل پاییز را دوست دارم

سلام و درود و ارادت
یاد ایام بخیر
امروزتان دل افروز
فردایتان سرافراز