حقِ غدیر
یک غدیر خلافت را ،
آنهمه مردم دیدند
یک غدیر پیمان ، همه حس شد
ولی طوری زیرِ بیعت ،
طوری زیرِ قولِ خویشتن میزدند ،
که انگار،
آن حقِ غدیر را ، ندیدند
دستانِ دومعصوم هنوز، به اوجها بود
همه دیدند
ولی آنچنان به رویَش چشم بستند ،
که انگار ندیدند
بارانی ز قرآن ،
آغاز به بارش میکرد
آنرا همچون یک مائده ، درعیدی پاک
همه دیدند
ولی چشمانشان بر قرآن بستند
خود به خنگی میزدند
انگار نشنیدند و ندیدند
یارِ غار هم ،
چشمانش را برحق می بست
دخترِ رسالت صورتش سرخ شد ،
به سیلیِ آن باطل که ،
چشمانش را بر حُرمت بست
مال و مکنت هم که همچنان ،
مانندِ همیشه
چشم بر حق می بست
رفقای نیمه راه ،
حقِ غدیر را ، همه دیدند
ولی طوری چشم بستند به حق
که انگاری ، هیچ چیزی ندیدند
علی بیش از جانشین بود
واقع اینست که ،
آن پیامبر ،
جانش این بود
چه بگویم ؟
دلِ پُر درد !
ز علی گو
از آن حق گو ،
که دیگر رفت از دست
از آن حقی که در کنارِ آن ،
خُمِ پُر از درد
آنهمه ، به ظاهر حق پرست ،
ماجرا را همه گفتند ولی ،
معنایش ، دگرگون کردند
همچون آن لحظه ی مرگ ،
که پیامبر قلمی خواست
تا بنویسد ، اختلافی هم نمانَد تا ابد
نگذاشت بدهند ، تا اختلافها بمانَد تا ابد
چشم بستند به شهادتهای قرآن
آنچنانکه انگار،
این حقِ مسَلَّم ،
نبوده و ندیدند
بهمن بیدقی 1400/5/4
یک تفکر است
چشمهاى است که تا پایان هستى مىجوشد
کوثرى است که فنا برنمىدارد
افقى است بىکرانه و خورشیدى است عالمتاب
در یک کلام غدیر اقیانوسی بیکران است
این عید بر شما مبارک