الماس خانه
دراین دنیا آمدیم و رفتیم و نتیجه یک کتاب شد
گذاشتند آنرا درون یک درندشت ، کتابخانه
گاه کتابی شد سخیف و،
گاه کتابی بس فخیم
کم ضخامت یا قطورش چه فرقی میکند
مهم پُرباریِ آنست
مهم آن است که خداوند ، آنرا بپسندد
درآن نتیجه گاه ، درآن عتاب خانه
یکی سهمش شد کبابِ زعفرانی ، یکی چنجه
درکنار مُشتی ریحان
یکی سهمش حتی ، آب و روغنِ کباب نشد
بسنده کرد به بوییدن و رفت
از کنار آن ، کبابخانه
یکی پوشید ، لباس های فاخری و،
یکی ، تنها چشم دوخت ، به آن ویترینِ مِزون
بوتیک و لباس خانه
همه رفتند جلوی دوربینش
یکی ژست گرفت ز بیدردی
یکی زل زد تا دهد آنرا به سازمانی ،
بهرِ یک حق الوجود
پس از رفتن ، از آن عکاس خانه
یکی رفت بسوی معبد
یکی هم بسوی یک رقاص خانه
یکی عمرش را به کافه گذراند
یکی عمرش را درون صف آن خبّازخانه
یکی از اجباری در رفت
یکی سالها بود در سربازخانه
ولی ، هرکه بود و هرچه بود
با آنهمه سرنوشتهای ، بی تشابه
همگان گذر فتاد
یا گذر خواهد افتاد
به غسالخانه
پس چه بهتر که پر از نور شویم
گوهری* منتظر است
فرق یک ریگ شناسد او ،
با یک الماس
به درون آن طلاکده ، جواهرگاه
آن الماس خانه
*گوهری = زرگر
بهمن بیدقی 1400/4/30
بسیار زیبا و آموزنده بود
دستمریزاد
موفق باشید