مصطفی آمد به حج دیگری
درطواف کعبه دل دلبری
سعی دارد در صفا تا مروه اش
از صفایش گشت مروه محشری
حج تمام و حاجیان با حال و شور
مست و سرخوش از می ناب طهور
عزم شهر و خانه ی خود کرده اند
در رکاب آن نبی غرق نور
کاروان آمد چو نزدیک غدیر
تا شوند از برکه ای پرآب سیر
جبرئیل از عالم معنا رسید
بر محمد از خدا آمد سفیر
گفت فرموده خداوند ودود
کن تو ابلاغ آنچه نازل گشته بود
ورنه ماند این رسالت نا تمام
حق نگهدار تو از ناس حسود
چون محمد امر ایزد را شنید
بر مشامش عطر رحمانی رسید
گفت با اطرافیان از هر که بود
کاروان را امر بر منزل کنید
هر کسی پیش است گویی باز گرد
هر که را جا مانده باید صبر کرد
از جهاز اشتران منبر کنید
حاجیان از سر فرو شویید گرد
مستمع آماده مجلس بی ریا
رفت بر بالای منبر مصطفا
چون به بالا شد علی را نیز خواند
حضرت حیدر، شه خیبر گشا
بر بلندای زمین در یک مکان
ماه با خورشید بینی هم زمان
این تقارن پرده از رازی درید
شد حقیقت بر همه عالم عیان
بعد حمد و مدح ایزد مصطفی
گفت و بالا برد دست مرتضی
بیشتر ای مسلمین از نفستان
نیستم شایسته آیا بر شما ؟
مسلمین گفتند وحی منجلی
هم سزاواری تو بر ما هم ولی
گفت پس هر کس منم مولای او
بعد من بر او بود مولا علی
🌺🌺🌺