سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 5 آذر 1403
  • روز بسيج مستضعفين، تشكيل بسيج مستضعفين به فرمان حضرت امام خميني -ره-، 1358 هـ ش
24 جمادى الأولى 1446
    Monday 25 Nov 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      دوشنبه ۵ آذر

      مأوا

      شعری از

      بهمن بیدقی

      از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

      ارسال شده در تاریخ شنبه ۲ مرداد ۱۴۰۰ ۰۴:۵۱ شماره ثبت ۱۰۱۲۵۴
        بازدید : ۱۳۲   |    نظرات : ۶

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر بهمن بیدقی

      مأوا
       
      مأوا مأوا بس مأوا
      نتیجه ای چون حلوا
      همه پُرعشق ، بی بلوا
      نتیجه ای ، خوش بود
       
      حلوا حلوا بس حلوا
      امنیتی در مأوا
      همه پُرعشق ، پُر سلما
      نتیجه ای ، خوش بود
       
      همه ساده بود و، عشق
      درآنجا چون پروانه
      عاشقِ نورِ شمع بود
      پارافینی ازآن عشق
      روح زا بود لیکن ،
      بهرِ هجومی ازعشق
      تن کُش ، یعنی : دردکُش بود
       
      آجیلِ عشق درآنجا
      مشکل ها را می گشود
      برکت اش فراوان ،
      لذت آنجا ، مُشت مُشت بود
       
      عاشق ها همچون سرباز
      جلو رژه می رفتند
      شاهِ بازی هم مرهم ،
      یه تکیه گاهِ عالی 
      یه پشتیبانِ عالی
      به شطرنجی عالی ، درپشت بود
      پشت وپناهِ عاشق ، پشت وپناهِ عشق بود
       
      همه جا ، خنده ، لبخند
      پَر میزد چون پروانه
      همه نوع شادی بود ،
      دائم درحول و حوش بود
       
      رؤیا ، پُر از حقیقت
      درآن حوالی ویلان
      گاهی ملس ،
      هم مزه ی تمشک بود
      گاه ، شیرین چون گیلاس
      گاهی هم ،
      آب انداز، بهرِ آن دهان ها
      شبیه به لیمو ترش بود
       
      عشق ها بزک نداشتند
      ذاتاً ، قشنگ و زیبا
      عشقها بزرگ میشدند  
      عشق ، آنجا  
      دائم به حالِ رشد بود
       
      هنوز درآن میانه
      شمع بود که خود را میخورْد
      هجوم شاپرک را
      پاسخِ عشقشان ، فقط آتش بود
      آنجا بُکُش بُکُش بود
       
      روحی که آن قفس را ،
      تَرک میکرد میرفت
      چون بالی می یافت
      بسی سبک تر
      زیباتر
      پُر پروازتر
      بسیاربسیار،
      خوش بود
       
      بهمن بیدقی 1400/4/30
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      عباسعلی استکی(چشمه)
      يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۰۸:۳۶
      درود استاد عزیز
      بسیار زیبا و پر معنی است خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۱۰:۲۸
      باسلام و عرض ارادت استاد بزرگوار
      سپاسگزارم
      ایام به کام
      ارسال پاسخ
      بهرام معینی (داریان)
      يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۱۰:۴۱
      درود فراوان جناب بیدقی استاد و ادیب فاضل وگرانقدر
      بسیار زیبا و دلنشین و قابل تامل
      قلمتان مانا
      در پناه حق
      ایام بکام
      🌷🌷🌷🌷
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۱۲:۰۰
      باسلام و عرض ارادت استاد بزرگوار
      سپاسگزارم
      ایام به کام
      درپناه حق
      ارسال پاسخ
      محسن ابراهیمی اصل (غریب)
      يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۱۵:۲۱
      درود بر شما خندانک خندانک
      قلمتان سبز خندانک خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۱۷:۳۳
      باسلام و عرض ارادت آقای ابراهیمی بزرگوار
      سپاسگزارم
      ایام به کام
      ارسال پاسخ
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      میر حسین سعیدی

      مست از فدا نمودن سر را جدا نمودن ااا بر سر نیزه رفتن عشق از خدا ستودن ااا اشاره به حدیث قدسی من عشقنی عشقته وااا ن
      نادر امینی (امین)

      من از آنروز دیوانه لایعقل بشدم روی ماه توبدیدم سوی میخانه شدم تن وجان را برهیدم به فراموشی دل بشکستم دل خودرا سوی میخانه شدم بدر میخانه رسیدم همه دیدم مدهوش زخود وبیخودی اکنون برستم به نهانخانه شدم درنهانخانه نیافتم جز سرگشتگی روح وروان وزنهانخانه شتابان سوی بتخانه شدم چو نهانخانه و بتخانه ومیخانه همه بی روح بدیدم یکسره سوی ازل تاختم و سوخته هشیار شدم
      میر حسین سعیدی

      ما سر ز تن و دل ز جهان رسته و مستیم ااا بر زلف چلیپا دل خود بسته شکستیم ااا نزدیک دل شکسته شد منزل آن یار ااا در دل دل خود شکسته هستیم
      نادر امینی (امین)

      مستیم وزنیم دف چو دوعالم همه عشق است رقصیم وبنوشیم زقدح می که فرزانه عشقیم دیوانگی عبد همه پرتو ذات است یاهو کنیم برهنه گیتی چو دردانه عشقیم
      میر حسین سعیدی

      دیوانه ترین لایق دیوانه ی عشقیم ااا هویی به دل دف شده دردانه ی عشقیم

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      3