مشکلی نیست که آسان نشود ، گر تو بخواهی
وین چه دردیست که درمان نشود ، گر تو بخواهی
گفتم از هجمه ی غم ها نشود قامت خم ، راست
غم حریف دل انسان نشود ، گر تو بخواهی
گل به عطرش همه را مست کند فصل ربیع
لاکن این خصلت ریحان نشود ،گر تو بخواهی
تنِ آدم که شرف یافته از نزهت جان
با مَلَک همره و همسان نشود ، گر تو بخواهی
برگ سبزی که کند جلوه گری بر شخ و شاخ
در خزان خسته و لرزان نشود ، گر تو بخواهی
گر منور شده دل با نگهی از بر دوست
بی تو تابنده و رخشان نشود ، گر تو بخواهی
سعیم این بوده که از دولت عشق بوی بَرم
حاصلش عزت و ایمان نشود ، گر تو بخواهی
میروم تا که در آغوش کشم دامن دوست
سهم از آن حجله که حرمان نشود ، گر تو بخواهی
یارب از میکده ات جام مِی ام پُر بنمای
بو که این میکده ویران نشود ، گر تو بخواهی
جمله عشاق وطن کیش شد از آن رخ مات
سهم این طایفه نقصان نشود ، گر تو بخواهی
بیقرارم که سفر ساز شود وان دم صبح
توشه ام پُر پی و پیمان نشود ، گر تو بخواهی
#رضارضایی « بیقرار »
جمعه چهارم تیرماه ۱۴۰۰ ساعت ۱۳
مناجاتی بسیار زیبا و شورانگیز بود
تنِ آدم که شرف یافته از نزهت جان؟؟