« هر که شد محرم دل ، در حرم یار بماند»
وان که بیرون شد از این دایره بی بار بماند
پنجه در زلف دوتا هر که نیاویخت به عمر
حسرتی در دل او با غم بسیار بماند
گل در اندیشه ی بلبل همه نغز است و نکو
مگر آن دیده که در بتکده ی خار بماند
ابر و باد و فلک از بهر عبادت شده مست
ای خوش آن کس که در این میکده هشیار بماند
زاهد اندر پی تقسیم جنان با خود و خویش
واعظ اندر تعبش تب زده ،بیمار بماند
شب وصلش نکنم جایگزین با زر و سیم
کان پشیزیست که در گنبد دوار بماند
آن که حق گفت و ز حق رمزگشایی بنمود
جرمش این بود که با مغلطه بر دار بماند
ساقی از ساغر خود دل نکند تا به سحر
مگر آن شب که لبش بر لب دلدار بماند
روز خندیدن گل ، چهچه بلبل به چمن
رفت و بلبل به سمن در کف گلزار بماند
سرو بیدارگر از قامت خود آس شده ست
گرچه بی بارتر از دار سپیدار بماند
بیقرارم که رخت مات کند کیش مرا
زین تطاول که به هر کوچه و بازار بماند
#رضارضایی « بیقرار »
آموزنده و زیبا بود
موفق باشید