یا حسین ! از نفست شد نفسم تنگ ، نرو
سهمَم از کوفی و کوفی صفتان سنگ ، نرو
جان عبداله و جعفر ، جان عونم به فدات
مُلکِ ری وعده نمود آن شه نیرنگ ، نرو
تو که رفتی به حرم قصد جسارت شده است
آه و فریاد و فغان گشته شباهنگ ، نرو
لب سقا ز عطش خشک و به خون گشته خضاب
هر دو دستش قلم و بر قمرش چنگ ، نرو
شام ویران و من و گوشه ی دنجی ، طبقی
گوشه چشمی بِفِکن بر دلِ دلتنگ ، نرو
چه بگویم ؟ تو بگو ، ناله چو زد دخترکت؟
شاید از ضجه ی او خنده کند ننگ ، نرو
خیزران آمده تا بوسه زند بر لب خشک
لب به لب گشته لبش با لب بی رنگ ، نرو
کودکی در پس این قافله جا مانده ، عجب
پای دل لنگ زند در پی او ، لنگ ، نرو
اینکه با گریه فقط نام حسین زنده شود
اشتباهیست که حک گشته به فرهنگ ، نرو
داد دِه ، داد سِتان ، دادرسی کُن که حسین
در همین ره شده بر قافله سرهنگ ، نرو
بیقرارم که ببوسم تن بی رأس تو را
جای لب های نبی ، گشته چه خوشرنگ ، نرو
#رضارضایی « بیقرار »
جمعه ۱۴۰۰/۰۵/۲۲ ساعت ۱۸/۵۰
آیینی بسیار زیبا و با شکوه بود
موفق باشید