يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر آریا بهزادی نژاد(آریامهر)
آخرین اشعار ناب آریا بهزادی نژاد(آریامهر)
|
او رفت و از رفتن او دل خبر نداشت
از پیشِ عشقی که برایش خطر نداشت
روزی که دیدمش به تَهِ خط رسیده بود
یک یادگار به جز آن چشم تر نداشت
بی بال و پَر کبوتر بی آشیانه بود
کوچک ترین امیدی به پشت سر نداشت
بال و پرش شدم که شود جَلدِ خانه ام
آزاد در این قفسِ دل که دَر نداشت
من بی خیال خود شدم او شد خیال من
دل هیچ کس را به جز او در نظر نداشت
هر روز کارم شده بود آب و دانه اش
فکری بجز رضایت او دل دگر نداشت
سر گرم دیدنش شده بودم به روز و شب
با خنده های او که کمی از شکر نداشت
من محو خنده اش شده غافل ز اینکه او
جز حیله و فریب فکری به سر نداشت
مرحم شدم برای آن که در غیاب من
زخمی به جان نشاند که تیغ تبر نداشت
یک دم نبود مرا غنیمت شمرد و رفت
عمر و جوانی ام به پای او ثمر نداشت
قلبم امیدوار بود به برگشت کفتری
کَز بهر آمدنش دعا هم اثر نداشت
شد تیره چون زغال جهانم به زخم عشق
چون یک شب سیاه که دیگر سحرنداشت
بر روی بام رقیبان نشست و رفت
رحمی بحال این دل خونین جگر نداشت
بال و پرش شدم که شود مونسم ولی
پرواز کرد و رفت همانی که پَر نداشت
آریا بهزادی نژاد
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و دلنشین بود
در بی وفایی سیمین تنان