سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        باز کن درب خانه ات را
        ارسال شده توسط

        مرضیه حسینی

        در تاریخ : جمعه ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۲۳:۰۴
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۷۶۹ | نظرات : ۲

        « باز کن درب خانه ات را »‌...‌‌...
        خدایا! چون رمضان سال پیش یک بار دیگر گوش کن......
        خوب گوش کن......
         میدانم این صدا برایت آشناست « تق....تق...تق....» .....
        آمده ام تا بار دیگر دق الباب کنم. درب خانه ات را بکوبم، تا باز کنی به روی این بنده ی درمانده ات. بنده ای که سرمایه اش همین اشک های ناقابل و حرف های خودمانی ست. پس اجازه بده در شب نشینی امشبم با تو، کمی از کودکی هایم بگویم. از آن سحرگاه رویایی، آن هنگام که در بستر خواب یواشکی بزرگ تر ها را نظاره می کردم تا شاید صدایم بزنند و بر سفره ی سحر میهمان باشم و چه رود دعایم را مستجاب کردی.. و همراه با بزرگ ترها سحری خوردم و فردایش ادعای روزه داری داشتم، آن هم نه کله گنجشکی .....
         خدای مهربانم! به یاد داری؟ تا کیف مدرسه ام را گشودم و نگاهم به آن «خوراکی ها» افتاد چه زود عهد خود با تو از یاد بردم و پیمان شکستم. فکر می کردم حال که از دید بزرگترها پنهان مانده ام همین کافیست، غافل از این که تو هستی و می بینی. 
        راستش خدا جان! خیلی وقتها به خاطر این پیمان شکنی شرمسار می شوم و از تو خجالت می کشم... 
        می دانم حال به من لبخندی می زنی و می گویی: ای بنده ی من! در شگفتم از تو.... که باز هم با من غریبه گی میکنی. من همان خدایی هستم که حتی به خاطر آن نیت خالصانه و کودکانه ات تو را در آغوش مهر خود گرفتم و بخاطر داشتن چنین بنده ای به خود بالیدم. و می دانستم روزی روزگاری در چنین شبی این خاطره را برایم مرور میکنی. پس سرت را بالا بگیر! که من هرگز از تو مکدر نیستم چرا که کودکی بیش نبودی که اگر در بزرگسالی هم چنین میکردی باز هم درهای رحمتم به رویت گشوده بود. «صد بار اگر توبه شکستی باز آی».....
         پروردگارا! حالا میفهمم، رمضان گرسنگی و تشنگی و عبادتش، همه و همه یک بهانه است، یک مقدمه...حال که بزرگتر شده ام به آن معرفت واقعی دست پیدا کنم و جواب سوالات کودکیم را بیابم.. اینکه خدا کجاست؟؟؟ چه شکلی است؟؟؟ و امروز جواب تمام سوالاتم را یافته ام چرت که  بارها و بارها حضورت را کنارم احساس کرده ام. لمست کرده ام. و با تمام وجودم باورت کرده ام. براستی تو از رگ گردن به من نزدیکتری و از پدر و مادر هم بر من مهربانتری..... ای جان جانانم! خدای مهربانم! حالا یک بار دیگر خوب گوش کن: با تو که باشم غمی در دل ندارم. پس پناه بی پناهی ام باش‌.....

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۹۹۶۴ در تاریخ جمعه ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۲۳:۰۴ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        بهروز ابراهیمیان
        شنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۱۷:۲۵
        درودبرشما زیباست خندانک خندانک خندانک
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        شنبه ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۰۱:۵۶
        درود خواهر فرهیخته
        بسیار دلنشین بود بزرگوار
        زنده باد 🌹🌹🌹
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1