سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        پرسشی از اساتید محترم سایت قسمت د وم
        ارسال شده توسط

        بابک قدمی و اریانی (ققنوس)

        در تاریخ : جمعه ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۲۳:۱۰
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۴۷۱ | نظرات : ۸

        با سلامی دوباره بر همه عزیزان و اساتید و همچنین مدیریت سایت شعر ناب که این امکانات  را فراهم نموده تا من نوآموز و امثالهم به جواب تردیدها و مشکلاتمان برسیم.ممنون از بزرگواریتان.
        در مبحث قبل صحبت بر این بود که وزن عروضی و یا کلا اصول بر زیبایی و روانی شعر برتری و ارجعیت دارد و انجام ندادن آن امکان پذیر نمی باشد و از دایره شعر خارج خواهیم شد.
        مقوله دیگر این بود که اگر قطعه ادبی (ما فعلا بر آن نام شعر نمیگذاریم البته فعلا ) را خواندیم بسیار زیبا و دارای موسیقی و روانی  خاصی بود و در آخر اینکه دلنشین بود میتوانیم آن را شعر بنامیم و آنرا در موضع اشعار قرار دهیم ولو اینکه اوزان عروضی را رعایت نکرده ویا اصول کافی شعر را در نوشته اش قرار نداده آیا شعر سروده البته ما اینجا احساس را نه در نظر میگیریم ونه رد میکنیم چون در هنگام نگارش آن احساس است که به نوشته جان میدهد و من نوعی در وهله اول تکلیف خودم را روشن میکنم که شعر میخواهم بگویم یا یک قطعه ادبی این مسئله را در قسمت قبلی من آموختم که تکلیف خودم را در اول کار بدانم حالا که تکلیف خودم را دانستم و نوشتم آنچه احساسم بود و به غیر از خودم در چند جایی مانند همین سایت معتبر به نمایش گذاشتم و بازخورد خوبی هم گرفتم .اما من فارغ از وزن و دیگر اصول نوشتم حال چرا برای خیلی ها خوش آمد  .نظر خودم اینست که وقتی من به این مرحله میرسم و خودباوری در من ریشه میگیرد پس مطمئنم اندکی وزن های شعر را بلدم اما نه با عنوان هایی که واقعا امروزه یادگیری آن برای من که از نسل(منظورم زمان هست نه اینکه منهم شاعر این دوران هستم ) شاعرانی مانند اساتید محترم سهیل ،ساعد،اشعار جدید ابتهاج و هستم سخت است وای به حال این نسل جدید که حفظ کردن :محذوف .... 
        بحث را کوتاه میکنیم تا جواب‌ها  را هم قطعه قطعه بگیریم تا بتوانیم استفاده کنیم و جوابهای کلی و کلی گویی دردی از من دوا نمیکند .چون در آن صورت الان سال چهارم دانشکده ادبیات بودم.از اساتید محترم عاجزانه تقاضا میکنم من و اشخاصی همانند من را جدی گرفته و جواب سوالهای ما را بزرگوارانه  زکات علم شان قرار داده و تا آنجا کهامکان داره در حد ما توضیح دهند و اگر من در اشتباه هستم و باید دور شعر و ادبیات را خط بکشم چون در زمانه ای نتوانستم وارد دانشگاه شوم پس از این حوزه بیرون روم آن را هم بگوئید مخلصانه وبا شعف فراوان در انتظار یادگیری هستم.قسمت اول برایم این را روشن کرد که تکلیف خود را بدانم که شعر میخواهم بگم یا قطعه ادبی.ممنون از همه بزرگواران که در این بحث شرکت میکنند.نمونه ای از شعر هایی که زیبا هستند ولی خارج از قواعد .در بحث بعدی آنها را مو شکافی مینماییم.با تشکر از همه عزیزان
         
         
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۹۹۶۰ در تاریخ جمعه ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۲۳:۱۰ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        سه شنبه ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۲۲:۰۱
        درود بزرگوار
        در پاسخ سوال شما در مورد شعر
        نظر اساتید بسیار متفاوت است
        ولی گفته میشود عنصر خیال و آهنگ لازمه شعر بودن است
        چنانچه وزن و آهنگ رعایت شود ولئ خیآل انگیز نباشد
        سروده را نظم میخوآنند
        اگر از هردو مورد اشكال داشت آنرآدلنوشته میدآنند خندانک
        علیرضا خوشرو
        علیرضا خوشرو
        سه شنبه ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۲۲:۴۳
        سلام...
        بسیار زیبا فرمودید استاد استیکی عزیز..
        خدا سایه شما بزرگان را بر سرمان حفظ کند...
        .......
        🌹🌹🌹🌹
        ارسال پاسخ
        ابراهیم هداوند
        سه شنبه ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۰۰:۱۴
        با احترام به ساحت بلند شعر و ادب ایران زمین
        و با احترام به اساتید ارجمند شعر ناب
        و درود بر شما شاعر گرامی جناب قدمی واریانی (ققنوس)
        پیشتر سعادت نشد تا خدمت شما و دوستان باشم. میخواستم تقاضا کنم یک نمونه از اشعار مد نظرتان را بیاورید که خوشبختانه در پست قبل آورده اید. و من با اجازه کپی کردم تا در اینجا عرایضم را با توجه به آن و پیرآمون خواسته ای که مطرح کرده اید قلمی کنم.

        "روزگار فریب"
        دراین گیر و دار و بگیر و ببند
        دراین روزگار فریب و خدنگ
        شنیدم ز ژرفنای دلم با وجود
        که غوغا کنند، حق گیرند به چنگ

        در این وادی که حق صاحب ندارد
        که صاحب حق هم حالی ندارد
        دراین موطن ازاو تن هم نمانده
        دگر شور و نشاط جایی ندارد

        اگر تو با توانی زورمند تر
        بسازی از برم دنیایی برتر
        منم باعشق وامیدم به آنروز
        کنم ایران را ماوایی برتر

        شود ایران میانه خاورامروز
        شود یکه سوار مانند دیروز
        چقدر زیبا سرود این حاجی فیروز
        که بالا میرود فرهنگ امروز

        به گمانم این سروده از همان دست سروده هایی ست که به زعم شما هم زیباست و هم پر احساس و هم روان. و به همین دلیل شاید دوست ندارید هیچ ایرادی داشته باشد. و یا به تعبیری آنقدر در نظر شما زیباست که حاضر نیستید دست به تغییر بعضی مصاریع آن بزنید چون از نظر شما این سروده مُبیِن احساس درونیِ شماست. چون شما همه ی آنچه را که در ذهن داشته اید، آنگونه که دوست داشته در این سروده گنجانده اید و از نظر حسی تخلیه شده اید و فکر میکنید حالا اگر دست به تغییر و اصلاح آن بزنید دیگر آن شور و حال و آن جذابیت ابتدایی را ندارد.
        و حالا این خواسته ی شماست که؛ با شعری اینچنین و دارای این خصوصیات که اما ایراد وزنی دارد چکار کنیم؟!
        قطعا جواب پرسش شما دوست گرامی با هر شرح و بسطی به یک عبارت ختم میشود؛ آنهم اینکه وزن لازمه ی سرودن یک شعرِ زیباست. وزن موجب آهنگین شدن کلام می شود و خود از زیبایی های شعر بشمار می رود.
        اما گویا جواب را نمی شود به همین صراحت بیان کرد چرا که به نظر می رسد خواسته ی شما بیشتر ریشه در احساسات و عواطفِ سرودن دارد تا در منطقِ سرودن. جایی که نوشته اید؛ اشعار شما مورد استقبال واقع؛ و منجر به خودباوری شما شده اند، گویای احساس غالب شما .
        اگر منطق را در اینجا "قواعد عروضی" فرص کنیم؛ می بینیم که در خواسته ی شما بارِ منطق مغلوبِ بار احساس گشته است. لذا برای آنکه شما دوست گرامی مجاب بشوید بنده هم سعی میکنم تا شاید بتوانم از همان دری که پرسیده اید پاسخ بدهم.(درِ احساس)
        شما با وزن عروضی آشنایی ندارید و اگر ایراد وزن شعرتان برطرف بشود؛ دست کم ظاهرِ شعر و ایضا ممکن است مفهوم شعر تا حدودی تغییر پیدا کند و یحتمل این تغییر از نظر شما خوشایند نباشد. علی ایحال فرموده اید که: "در مبحث قبل صحبت بر این بود که وزن عروضی و یا کلا اصول بر زیبایی و روانی شعر برتری و ارجعیت دارد و انجام ندادن آن امکان پذیر نمی باشد و از دایره شعر خارج خواهیم شد."
        گویا در برداشت کمی تعجیل کرده اید و با نمونه شعری که آورده اید؛ تعریف شما دوست عزیز از زیبایی و روانیِ شعر دستگیرمان شد...! ضمن آنکه نوعی شعر داریم که بدون در نظر گرفتن قواعد عروضی سروده می شود. این نوع شعر هم زیباست و هم بر خلاف نظر شما از دایره ی شعر خارج نیست؛ اما فی الحال در باره ی شعری صحبت میکنیم که دارای وزن است، مثل شعر شما.
        و "روان و سلیس" یعنی اینکه شعر وزن سالمی داشته باشد تا خواننده هنگام خواندن سکته ای در وزن شعر حس نکند و اصطلاحا تپق نزند؛ (فی الواقع این شاعر است که تپق زده و موجب تپق زدن خواننده نیز می شود)
        و اما سروده ای که آورده اید از چهار قطعه تشکیل شده است.
        دو بیت اول بر وزن "فعولن فعولن فعولن فعل" سروده شده است. که خود یک "قطعه" است.
        قطعاتِ دوم، سوم و چهارم بر وزن "مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل" در قالب دوبیتی سروده شده اند.
        البته این فقط ظاهر ماجراست و اگر به جزئیات بپردازیم هیچکدام از نظر وزن سالم نیستند. ضمن آنکه شما نمی توانید مجموعه ابیات بالا را به عنوان یک شعر انتشار بدهید.
        با هم قطعه ی اول سروده ی شما را از نظر وزن بررسی میکنیم:
        "دراین گیر و دار و بگیر و ببند
        دراین روزگار فریب و خدنگ
        شنیدم ز ژرفنای دلم با وجود
        که غوغا کنند، حق گیرند به چنگ"
        از مضمون و محتوا میگذریم و فقط به وزن که دغدغه ی اصلی شماست می پردازیم.
        مخاطب مصرع اول و دوم را روان میخواند. به مصرع سوم و به واژه ی "ژرفنایِ" که میرسد، به دست انداز می افتد. این دست انداز را به هر ترتیبی رد می کند. اما به مصرع آخر که میرسد واقعا گیر میکند و دور می زند. به عبارتی سروده را کنار میگذارد. دلسرد می شود و تمایلی به خواندن سروده ندارد.
        شاعر از واژه ی "ژرفنا" استفاده کرده تا شاید عمق بیشتری از احساس خود را نشان بدهد و یا صورت زیباتری به مصراع ببخشد. از طرفی وزن مصراع را به هم ریخته است و موجب تپق زدن شده است.
        اگر نیک بنگریم درمیابیم که یکی از محاسن سالم بودن وزن و آهنگین بودن شعر، ایجاد ارتباط با مخاطب است. وزن و آهنگ در شعر علاوه بر زیبایی موجب می شود تا مخاطب هنگام خواندن شعر؛ بدرستی واژه ها را از هم جدا و یا به هم بچسباند. و این یعنی ارتباط مخاطب با کلام.
        حال با هم اشکالات وزن را برطرف میکنیم:
        "در این گیر و دار و بگیر و ببند
        در این روزگار فریب و خدنگ
        شنیدم ز ژرفِ دلم با وجود
        که غوغا کند حق بگیرد به چنگ"
        بنده بدون جایگزین کردن واژه ها، وزن شعر را اصلاح کردم. در واقع اضافه ها ی وزن را گرفتم.
        "ژرفنایِ دلم" به "ژرفِ دلم" تبدیل شد تا ایراد وزن برطرف بشود اما در مفهوم عمق دل به دلِ عمیق تبدیل شد. می توانستید بگویید "شنیدم ز عمق دلم با وجود"
        "غوغا کنند" و "حق گیرند" ناگزیر به "غوغا کند" و "حق بگیرد" تغییر کردند.
        حالا اگر فکر می کنید با این تغییر؛ شعر شما زیبایی و روانی خود را از دست می دهد باید عرض کنم که از ابتدا راه را اشتباه رفته اید. باید به وزن شعر بی توجه نمی بودید. و یا وزنی را انتخاب میکردید تا بتوانید از واژه های مورد علاقه تان استفاده کنید.
        نتیجه اینکه تا زیبا شدن شعر شما راه زیادی در پیش است.
        موفق و موید باشید. خندانک خندانک خندانک
        ابراهیم هداوند
        بابک قدمی و اریانی (ققنوس)
        بابک قدمی و اریانی (ققنوس)
        سه شنبه ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۲۰:۲۳
        """گمانم این سروده از همان دست سروده هایی ست که به زعم شما هم زیباست و هم پر احساس و هم روان. و به همین دلیل شاید دوست ندارید هیچ ایرادی داشته باشد. و یا به تعبیری آنقدر در نظر شما زیباست که حاضر نیستید دست به تغییر بعضی مصاریع آن بزنید چون از نظر شما این سروده مُبیِن احساس درونیِ شماست. چون شما همه ی آنچه را که در ذهن داشته اید، آنگونه که دوست داشته در این سروده گنجانده اید و از نظر حسی تخلیه شده اید و فکر میکنید حالا اگر دست به تغییر و اصلاح آن بزنید دیگر آن شور و حال و آن جذابیت ابتدایی را ندارد.
        و حالا این خواسته ی شماست که؛ با شعری اینچنین و دارای این خصوصیات که اما ایراد وزنی دارد چکار کنیم؟!"""

        با سلام و عرض ارادت خدمت شاعر و دانشمند و ادیب جناب آقای هداوند. شما بسیار زیبا و قشنگ و بسیار عالی برای کسانیکه عزم انتقاد دارند خود را الگویی خوب معرفی نمودید .یعنی شما هم متکلم وحده بودید و جای من تصمیم گرفتید و آنقدر در روانشناسی استاد که فهمیدید من با این سیاه مشق تمام احساسات درونم را بیرون ریختم .و تازه مطمئن هم هستید که اگر دست به این سیاهه بزنید من شدیدا ناراحت شده و اصلا دوست ندارم کسی روی حرفم حرف بزند .شما چطوری اینقدر از عوالم غیب خبر دارید و با قدرت درباره من حرف میزنید شما از کجا میدانید من این شعر را به سایتی دادم و بازخورد خوب گرفتم.آیا به زعم گفتن این حرف در بالا که من یک شعر را دادم و بازخورد خوب گرفتم پس حتما همین سیاهه بوده .اگر در گفتن اینهمه احساس با قدرت و مطمئن هستید .از شما در خواست دارم به عنوان منتقدی که با تفکر کامل نقد مینماید شدیدا خواستار نشان دادن سایتی که من این شعر را به نمایش گذاشته ام میباشم و خواستار این هستم که سایت مورد نظر را برای من و دیگران اطلاع رسانی نمایید.در غیر اینصورت اجحاف بزرگی در حق من نموده اید که مرجع سایت تصمیم گیرندست تا دیگر کسی با آبروی کسی بازی نکند.در آن جایی که شما این سیاهه را کپی نموده اید در انتهای پیامها قسمت اول و در نظر و پیام شخصی دیگر آورده شده .نه در سایتی به نمایش گذاشته شده و نه حتی آورده شده است .ممنون از شما و منتظر هستم تا به آن سایت رفته و سیاهه خود را ببینم .بازهم ممنون از شما و در صورت علاقه به قسمت سوم دعوت مینمایم شاید محل برای آمرزش باشد..در ضمن یادآوری نمایم که لطف نمایید حداقل در خواندن مطلب از برج عاج پایین آمده و مطلب را درست بخوانید من گفتم که مقوله بحث قبل وزن و اصول ارجعیت داره مقوله دیگر اگر سروده ای را خواندیم و اوزان را رعایت نکرده بود دلنشین بود میشود اسمش را شعر نهاد.من هردو موضوع را بیان کردن و بر هیچ کدام صحه نگذاشتم که شما همان تیکه که دوست دارید را می‌نویسید.دقت کنید و خندانک من باروی باز انتقادی را که برپایه علم و بدون تمسخر ولحن خوب باشد را با دل و جان میپذیرم .قسمت اول گواه منست .

        ارسال پاسخ
        عباسعلی استکی(چشمه)
        عباسعلی استکی(چشمه)
        سه شنبه ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۲۲:۰۴
        درود جناب ه‍داوند گرامی
        کاملا با شماموافقم
        بهره بردم از نقد ؤ نظر ارزشمندتان
        موفق باشید خندانک
        ارسال پاسخ
        ابراهیم هداوند
        ابراهیم هداوند
        سه شنبه ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۲۳:۴۰
        درود بر شما دوست گرامی
        مجددا عرض ادب و احترام دارم
        "یک سوالی که ذهنم را مشغول خود کرده است این است اگر من شعری را می خوانم و یا شعری را می‌نویسم و یا با کسی در میان می‌گذارم این شعر بسیار زیباست .ولی مثلا در بعضی مصرع‌ها هجاهای یکسانی ندارد. و یا اینکه رعایت وزن انجام نگرفته است."
        "شاید در یک مصرع شعر هنگام تقطیع متوجه شویم یک هجا زیاد است و ی یا کم و بیش در کل شعر این اتفاق بیفتد ولی همچنان شعر زیبایی خود را دارد و روان خوانده میشود ودران سکته ای هنگام خوانش بوجودنیاید.."
        این قسمتهایی از مطالب شماست در پست قبلی. که در ادامه نوشته اید و یا خواسته اید که با این گونه اشعار چکار باید کرد.
        به نظر شما که شاعر فرهیخته ای هستید؛ بهتر نبود یک نمونه از اشعارتان را همراه درخواستتان می آوردید تا دوستان و اساتید ببینند و بهتر راهنمایی کنند؟!
        بنده هیچ کجا از شما شعری نخوانده و ندیده ام. و اگر اشاره ای شده منظورم همین شعری است که در پست قبلی یا به قول خودتان مبحث قبلی و در آخرین کامنت آورده اید.
        ***
        "در مبحث قبل صحبت بر این بود که وزن عروضی و یا کلا اصول بر زیبایی و روانی شعر برتری و ارجعیت دارد "
        این هم بخشی از کلام شماست در این پست.
        از کجا به این نتیجه رسیدید دوست عزیز؟!
        چه کسی گفته وزن بر روانی شعر ارجح است؟! یا به قول شما ارجع است...؟!
        تعریف شما از روانیِ شعر چیست؟!
        شما چه تعریفی برای وزن دارید؟!
        مگر میشود وزن باشد و روانی نباشد؟!
        مگر می شود وزن نباشد اما زیبایی باشد؟!
        چه تعریفی از زیبایی دارید؟!
        این سوالاتی است که هر دوستی که قصد راهنمایی و کمک به شما را داشته باشد از شما می پرسد. بستگی دارد برای شما خوشایند باشد یا خیر.
        دوست عزیز بنده روانشناس نیستم؛ علم غیب هم نمیدانم! اما بر خلاف نظر شما باید عرض کنم که خیلی ساده و خیلی صمیمی نوشتم بدون هیچ قصد و غرضی. برای من هم پیش آمده؛ با آنکه شعرم ایراد داشته و خودم هم میدانستم که ایراد دارد و قبول میکردم، اما وقتی ایراد شعرم را عیان میکردند، شعرم را همان طور که سروده بودم دوست داشتم. در واقع احساسِ موضوع را بیشتر از منطقِ موضوع دوست داشتم.
        متاسفانه گویا مطلب را بگونه ای نوشتم که باعث رنجش خاطر شما دوست گرامی شده است. امیدوارم دوستان بهتر راهنمایی کنند و شما هم زودتر به نتیجه برسید.
        موفق و موید باشید.
        ابراهیم هداوند
        ابراهیم هداوند
        سه شنبه ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۲۳:۴۱
        عرض ادب و احترام استاد استکی گرامی
        خندانک خندانک خندانک
        بابک قدمی و اریانی (ققنوس)
        پنجشنبه ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۰۵:۲۸
        سلام .دوست عزیز اگر مطلبی را نویسید چرا تا جایی که دوست داری مینویسی وکات میکنی.من این را نوشته بودم که الحمدالله بالا هنوز پابرجاست و شما فقط قسمت اولش را به میل خودتان نوشتید وپیش تاختید که اصلا قرار بر این مجادله ها نبود ونیست.نیت آموزش بود نه نقادی متن نوشته من این بود که جناب آقای اسماعیلی به زیبایی توضیح دادندبخوانید ببینید از کجا یش دیگر ننوشته اید:
        ""در مبحث قبل صحبت بر این بود که وزن عروضی و یا کلا اصول بر زیبایی و روانی شعر برتری و ارجعیت دارد و انجام ندادن آن امکان پذیر نمی باشد و از دایره شعر خارج خواهیم شد.
        "مقوله دیگر" این بود که اگر قطعه ادبی (ما فعلا بر آن نام شعر نمیگذاریم البته فعلا ) را خواندیم بسیار زیبا و دارای موسیقی و روانی خاصی بود و در آخر اینکه دلنشین بود میتوانیم آن را شعر بنامیم و آنرا در موضع اشعار قرار دهیم ولو اینکه اوزان عروضی را رعایت نکرده ویا اصول کافی شعر را در نوشته اش قرار نداده آیا شعر سروده البته ما اینجا احساس را نه در نظر میگیریم ونه رد میکنیم چون در هنگام نگارش آن احساس است که به نوشته جان میدهد و من نوعی در وهله اول تکلیف خودم را روشن میکنم که شعر میخواهم بگویم یا یک قطعه ادبی این مسئله را در قسمت قبلی من آموختم که تکلیف خودم را در اول کار بدانم حالا که تکلیف خودم را دانستم ......"""
        مطلب شما خیلی با این نوشته فاصله دارد.درضمن شما باید جنگ و ستیز تان را جای دیگر ببرید نه اینجا به آموختن آمده ایم نه فخر فروختن متاسفم.
        شما مثل اینکه کاملا با این مقوله که هرچی که دوست داری را بنویسی و بقیه اش را کات کنی
        شما تیکه تیکه از بحث مرا نوشته اید هرجا را که دوست داشتید کات کردید .
        ۱-دوست عزیزم ،دوست گلم هیچ اصراری براینکه
        حتما باید بیایید شعر مرا نخوانده ندیده انتقاد کنیدنبود و نخواهد بود.کجای این مطلب درست است ما به کارزار نیامده ایم که شمشیرمان را روببندبم.و هیچ درخواستی از اینکه سیاهه های مرا ندیده نخوانده انتقاد کنید .من کجا گفتم وزن ارجعیت دارد بر روان بودن آقای عزیز که میل به کمک دارید در خدمتم ولی اگر میل به ستیز دارید شرمنده بنده الک هایم را آویخته ام.و هیچ دشمنی و سر ستیز نیامدم.من عاجزانه خواستم بیایید کمک کنید نگفتم رفیق عزیز جان هرکی دوست داری بیا نخوانده و ندیده و از روی حدسیات مرا نقد کن
        اینجا دریچه را بر ای کمک باز گذاشتیم نه دوئل. آقای استاد استکی خیلی روشن و واضح فرمودند که شعر چیست ،دلنوشته چیست و توضیح هم دادند مادراین مکان احتیاج به این امور داریم وگفتم زکات علم تان ر ا اینجا خرج کنید نه اینکه جهاد نکرده اتان را.ولی یک گله از من کوچکترین به استاد عزیزم که از بدو ورود تشویق نمودند نوآموزان را استاد استکی عزیز دل همه، شما چه زیبا در قسمت اول توضیح دادید و بعد آمدید و می‌فرمائید آقای هداوند موافقم مگر ما با دانش ایشان مخالفیم نه تنها مخالف نیستیم بلکه موضوعات بدرد بخور آنرا با دل و جان میپذیریم ولی نه به اینصورت .در آخر بگویم من و امثال من آنقدر در این وانفسا صداقت به راحتی خود را کوچک همه دانستیم تا کاری کرده باشیم برای خیلی ها.در قسمت بعدی آقای هداوند درخواست دارم حتما برای نقد تشریف بیاورید و تمنا دارم نقدی منصفانه نمایید آن سیاهه اصلا کاری بود پنج دقیقه برای آن آقای عزیزتر جان نه انتشار دادم و نه جایی میبینید تقاضامندیم قدری صندلی تان را کوتاهتر نمایید تا همه فیض ببریم همان طور که آقای اسماعیلی در قسمت قبل کرد..شب خوش

        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1