سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        تا همیشه
        ارسال شده توسط

        شعله(مریم.هزارجریبی)

        در تاریخ : دوشنبه ۲۵ فروردين ۱۳۹۹ ۰۶:۰۲
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۱۳۱ | نظرات : ۱۱

        از خواب که بیدار شدم دیدم کنارم نیست در حالی که هنوز چشمامو میمالیدم سمت پذیرایی رفتم و دیدم بازم نیست .کنار دستشور ایستادم و موهامو درست کردم و دستی به صورتم کشیدم.رفتم سمت مبل و نشستم دیدم زیر پام یه چیزی خش خش میکنه یه کاغذ تاخورده بود که زیر پاهام جیغش دراومده بود.برداشتمش و گذاشتمش رو میز عسلی همینطور که بی حوصله دور و برو نگاه میکردم نگاهم مجدد رو کاغذ افتاد یه نامه بود سریع برداشتمش و شروع کردم به خوندن.
         
        ((سلام عزیزم
         
        الان که این نامه رو میخونی من برای همیشه از پیشت رفتم و دیگه هرگز همدیگه رو نخواهیم دید.بودن من برای تو و زندگیت سد بزرگی بود که این سد و با دستهای خودم نابود میکنم.دیگه بسه برات مریض داری و پرستاری ادمی که هر وقت اخ میگه میترسی که بمیره.دیگه بسه دیدن ترس تو چشمات که مثل دریاست.من همیشه تو شهر چشمات زندگی میکنم و قلبمو پیشت جا میزارم ولی نمیتونم باعث بشم عزیزترین موجود زندگیم مقابل چشمام مثل شمع اب بشه.بهت وکالت طلاق دادم و خواهش میکنم زودتر اقدام کنی برای تو خیلی راه زیادی هست ولی برای من نه تو میتونی خوشبخت بشی اما من طعم خوشبختی و کنارت چشیدم.تو تنها ادمی بودی که تونستم بی اینکه خجالت بکشم مقابلش اشک بریزم بی اینکه بترسم بخندم من کنار تو لحظه لحظه خوشبختی و لمس کردم ولی تو هم حق داری عزیز دلم.
         
        خدانگهدار مهربونم به خدا میسپارمت))
         
        متوجه نشده بودم که نامه زیر بارش اشک چشمام خیس شده بود با عجله نامه رو خشک کردم شاید اشتباه خونده بودم شاید داره شوخی میکنه.سریع گوشی و برداشتم و بهش زنگ زدم .خاموش بود.وکالت نامه ی طلاق و برام گذاشته بود و رفته بود.رفتم سر کمد مدارکش نبود هیچی اش نبود انگار اصلا وجود خارجی نداشت.
         
        صدای گریه هام بلند و بلند تر میشد هق هق میزدم نبود رفته بود شوخی نبود.
         
        کاش بهم فرصت میداد تا بهش بگم بزار اگه قراره یک روز زنده بمونی من همون یک روز رو زندگی کنم .ولی بی معرفت این فرصت و بهم نداد.یک گوشه بدون حرکت نشستم رو زمین گذشتن زمان و حس نمیکردم فقط لحظات کنارش بودن.خندیدن صورتش صداش ارامشش قلبمو هی فشرده و فشرده تر میکرد .
         
        صورتم نمک گرفته بود از بس اشک ریخته بودم. روی سجاده ام افتادم و گفتم خدایا فقط بگو چرا بهم بگو .
         
        روزها گذشت و گذشت من ضعیف و ضعیف تر شدم.وقتی بردنم بیمارستان دکتر به نشانه نا امیدی سرشو تکون میداد من که نمیتونستم چشمامو باز کنم خوابیدم .بیدار که شدم داداشم گفت ابجی جون چیزی میخوای واست بیارم؟گفتم فقط بهش بگین بیاد.و لبهامو به هم دوختم.نمیدونم از کجا پیداش کردن اما دیدم تو چهارچوب در بیمارستان ایستاده و مثل ابر بهار اشک میریزه .دستمو گرفت و گفت چه کردی با خودت دختر.گفتم واسه رسیدن بهت تلاش کردم.
         
        میتونستم این روزا رو زندگی کنم کنارت ولی تو درد تنهایی اب شدم حالا هم دیر نشده همین نفس رو زندگی میکنم .میشه بغلم کنی؟
         
        بغلم کردو نفس عمیقی کشیدم عمیق ترین نفس کل زندگیم و ریه مو پر کردم تا همیشه عطرش برام بمونه.تا همیشه رفتم....

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۹۸۹۳ در تاریخ دوشنبه ۲۵ فروردين ۱۳۹۹ ۰۶:۰۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        نادر امینی (امین)

        یکی از بزرگان اهل شعر درودی فرستاد برمن از روی مهر نبودم لایق حمو ثنای بندگان بباشم حقیری زشرمندگان سرودم تا که سنجم عهد خویش به اشک یتیمان پای افتاده پیش نه من آن نیک سرشتم در این روزگار ولی من کجا وسعدی روشن فکار کنون من درودی فرستم مریم که عادل بود کنیه اش چو عادل هماره بود با همه بنیه اش
        مدینه ولی زاده جوشقان

        تو ای آن که در قلب و روح منی اا خداوند حکمت خدای غنی اا به اطراف خود هم نگاهی بکن اا بتابان بر این سر زمین روشنی مدینه ولی زاده ی
        مریم عادلی

        درود برشما شاعر نیک سرشتتتت کاش دنیااز فکرتان مینوشت
        نادر امینی (امین)

        مرده آن است که نامش به نکویی نبرند ورنه هرمرد تبهکار به جهان زنده بود لیک مرد فداکار فلکی زنده کند دست دردست فقیران دهد و خرج یتیمان بکند این چنین که رسم خردی درجهان زنده بود پیش یزدان همه از فقر وغنیآن برازنده بود نه ستم بیند و نه ستمکار بود عاقبت در پی عقبی رود پا زدنیا بکشد
        مریم عادلی

        دستها خالی اند ازسخا و سلامممممم هیچ چیز پس نجو ای نکومرد تام

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        6