سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 3 دی 1403
    23 جمادى الثانية 1446
      Monday 23 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        دوشنبه ۳ دی

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        بوسه در دربند
        ارسال شده توسط

        نوید خوشنام

        در تاریخ : پنجشنبه ۷ فروردين ۱۳۹۹ ۰۴:۴۳
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۵۰۰ | نظرات : ۲

        بعد از گذشتِ آن روزها که سمباده‌های عاشقانهٔ ناصادقِ بعضی مردمانِ اطراف، قلبش را لَک کرد، پرده‌های قلبش را کشیده بود و تاریک کرده بود احساساتش را. شاعرانه‌ نمیفهمید. صدای پاییز و بوی باران و نمِ مه‌آلودِ صبحِ سحری را هم. سفت شده بود و عقل از سر و رویش ‌میبارید؛ اما محال بود روزی جایی زیبا دُختی اینچنین با این کمالات، زیباییِ درونش را لو‌ ندهد. گفت: "باران دارد شروع میشود آقا. از مصائب پاییز است. بدو برویم زیر آن شیروانی تا لِچّ آب نشدیم. لباسم نو است و تو هم که خسیس." نشنیده گرفتم حرف حقش را. دویدم پا به پاش. کمی عقب­ تر که بپام نخورد زمین. سنگ­ها خیسند. دیوانه حتی با آن‌کفشهای بلند پاشنه هم سریعتر میجهد. مثل آهویی که از پلنگی بسیار گرسنه فرار میکند. تمامش در جادهء خالیِ بینِ شانه‌هام جا میشود. دیده‌ام که میگویم. دقایق مُردند. زیر شیروانی بودیم. باران فریاد میزد بر سر زمین و ما به افقِ محوِ باران زل‌چشم بودیم. سرش را گرداند، گفت: "من از اینها میخواهم آقا، برام بخر، با هم بخوریم." سَر چرخاندم. پاستیلِ دست‌ساز که رنگِ رنگارنگش در کنار بوی ذرت در آن هوای مجنون، مَست میکرد عابران را. دقت تر کردم؛ نگاهش به پاستیل­ها رنگ داده بود. و به درخت­ها. می­گویند همهء رنگ­ها فرزندانِ مشکی ­اند. به طعنه گفتم: "نمی­شود عاشقانه‌هامان در این هوای تنها کُش، دور از مادیات شب شود؟" گفت: "من‌ زن داستانهای عاشقانه‌ات هستم. زن­های داستان­های عاشقانهء مردم ناز دارند. نازم را باید بکشی غول­ بیابانی. گفتم: "من هم مرد داستانم. حرف، حرف من است. تو سفتی. انعطافِ پاستیل­های رنگی در هوای بارانیِ پائیز هم نتوانست تو را منعطف‌ کند و این است که در این شرایط خاص، در میانهٔ آن پَستوها وقتی همه حواسشان به باران و چتر و خیس نشدنِ پاچه­ هاشان است، خودت را توو آغوشم مچاله نمی­کنی نمی­بوسی‌ام." بغض شد. اخم‌هایش را صدا کرد تا بیایند و بر پیشانیِ بلندش بنشینند و بگویند من قهرم و تو ناز کشیدن نمی­فهمی و ‌مردِ خوبی برام نیستی. روی گرداند .اخم که میکند فکر میشوم که خدا وقتی صورتش را می­تراشید و لب­هاش را که می­بافت، دست­هاش نمی­لرزید؟ مرتکبِ فکرهای عجیب زیادی میشوم بوی نبودنت که می­وزد. بر سرِ خودت توی دلم هوار می­شوم که بگو چه‌خیالی در سر داری که این قدر زیبایی. بیت شعری را که دوست داشت براش خواندم. مثلِ گربه­ های مظلومِ توو کارتونها نگاه دوخت توی چشم­هام که: "عادلانه نیست دانستنِ نقطه ضعفِ احساسِ من و انگشت زدنِ آن در مواقع خطر!" صورتم را به صورتش نزدیک کردم. نمِ نوک دماغ‌هامان به هم‌ اتصال شد. گفتم می­دانی چیست؟ گفت نه. گفتم: "ناراحتم از اینکه مرا مرد خوبی توصیف کرده‌ای پیش مادرت." گفت دیوانه‌ای خل‌جان؟! خوبت می­شود این بار که ‌پَته‌ات را روی آب ریختم. گنگ شد توی چشم­هام. می­دانست من پته ای ندارم که توی سینک بریزد. گفتم: "نه، نمی­فهمی. همیشه هم خوب بودن خوب نیست." گفت: "باز فلسفه نباف. همان شاعرانه حرفت را بزن تا من ضدحال بزنمت." این را در گوشی به‌خودش گفت. گفتم: "همیشه دلم می­خواست صورتمان که نزدیک ‌می­شود جای دماغ‌هامان لب‌هامان جرقه بخورند. مرضِ کمبود قند است ها! فکرِ بد نکنی. یک لحظه رعدوبرق زَدَش. سرش را به عقب دزدید. خیره زل‌خند شد توی چشم­هام. انگشت میانِ سینه‌ام کشید، انگار که بخواهد چیزی را روی صورتم بو کند، نزدیک شد. بین شانه‌هام جا شد، من، از خواب پریدم.
         
        نوید خوشنام دوشنبه 9 شهریور 94

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۹۸۲۲ در تاریخ پنجشنبه ۷ فروردين ۱۳۹۹ ۰۴:۴۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        محمد شمس باروق
        جمعه ۸ فروردين ۱۳۹۹ ۰۷:۵۲
        سلام استاد گرامی عالی بود
        بتول رجائی علیشاهدانی(افاق)
        جمعه ۸ فروردين ۱۳۹۹ ۱۶:۲۵
        درودتان باد بزرگوار بسیار عالی خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2