سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        سیگار
        ارسال شده توسط

        مصطفی رضائی

        در تاریخ : شنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۸ ۰۶:۳۳
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۹۴۳ | نظرات : ۰

        دیشب خونه ی همسایمون جشن تولد بود. هفدهمین سال گرد تولد دخترشون. صبح که برای خرید از خونه خارج میشدم، خانم همسایه که خانم بسیار محترم و با اخلاقی هستن و اتفاقا همسر یک جانباز شهید جنگ، از روبروی من در اومدن. سلام کردم و مودبانه کنار رفتم که بتونن رد بشن. ایستادن و پس از پرسیدن احوال خانواده، گفتن که امشب جشن تولد دخترشونه و ممکنه کمی سروصدا و رفت و آمد بشه و پیشاپیش عذرخواهی کردن.
        در عالم همسایگی و همسایه داری، مهمونی و مهمون داری یه موضوع بدیهیه که برای همه پیش میاد و خب همه هم اون یک شب و اون ساعات را به همراهی شادی دل همسایه باید با روی باز تحمل کنن و شادباش هم بگن، و من گفتم. 
        مهمونی ساعت  چهار و نیم بعدازظهر شروع شد.  صدای بلند موسیقی و کشیده شدن صندلی و خنده ی مهمانان نوجوان و بدو بدو کردن و پای کوبیدن و... 
        سرو صدا درست بالای سرما بود. لباس پوشیدم و به بهانه خرید و کمی پیاده روی از خونه زدم بیرون. 
        وقتی برگشتم، خونه از  هجوم بیش از حد سروصدا غیر قابل تحمل شده بود. کتاب و سوییچ ماشین رو برداشتم و به پارکینگ پناه بردم. صدا تا پایین می اومد ولی از خونه خیلی بهتر بود.  گرم خوندن بودم که صدای پایین آمدن چند تا  از دخترا رو شنیدم. خوشحال که چه زود مراسم داره جمع میشه. ولی زهی خیال باطل. 
        تو فضای پارکینگ و جلوی ماشین پناه گاه خوبی بود برای دیده نشدن. دخترا یکی یه نخ سیگار درآوردن و با عجله و حرص زیادی روشن کردن و تند و تند و بدون هیچ مکثی پک به پک، دود کردن و آب قرقره کردن و رفتن بالا. بوی بد سیگار هنوز نرفته بود که تیم بعدی اومدن و به همون روش.  و جالب که اونقدر درگیر خودشون بودن که منو ندیدن. وقتی رفتن از ماشین پیاده شدم. جلوی ماشین روی یه میز ی، یه فندک و دو بسته سیگار قرار داشت. سریع برداشتم و به مخفیگاه برگشتم. چند لحظه ای نگذشته بود که تیم بعدی اومدن. دور و بر رو گشتن و از سیگار خبری نبود. یکیشون بدو رفت بالا و بر گشت. قر قری کرد که بچه ها دست انداختنشون. سریع رفت بیرون و چند دقیقه بعد با سیگار و فندک برگشت. کشیدن و رفتن. من پیاده شدم و بسته سیگار رو برداشتم. مونده بودم چه کار کنم. به همسایه بگم،؟ نگم؟  واقعا گیر کرده بودم. 
        خلاصه سیزده تا از دخترخانومای مهمون اونشب اومدن و تو پارکینگ سیگار کشیدن و بعضیاشون دوبار و یکی دو نفرم سه بار. 
        ساعت یازده مهمونی تموم شد و تقریبا همه رفتن. من هنوزم تو فکر اینم به خانم همسایه که خانم بسیار محترم و با اخلاقیه و اتفاقا همسر یک جانباز شهید جنگه، موضوع رو بگم یا نه.  از یک منظر تغییرات اجتماعی و نسل های نوجوان امروز شاید موضوع رو عادی جلوه بده ولی از طرف دیگه، تکلیف از بین رفتن سرمایه های اجتماعی  و اون اطمینان خاطر بعضی خونواده ها که دخترشون رو به خونه ی  آشنای مورد اعتماد  ذهنی فرستادن. شما بودین چه میکردین؟ 
         دو تا بسته سیگار نصفه نیمه و  یه دونه فندک جایزه بهترین راهنمایی و جواب. 
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۹۵۸۳ در تاریخ شنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۸ ۰۶:۳۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2