چهارشنبه ۲۸ آذر
مرز شعر و نثر
ارسال شده توسط رضا زمانیان قوژدی خلو دخو در تاریخ : چهارشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۸ ۰۲:۰۸
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۶۴۶ | نظرات : ۶
|
|
میل میکند، مقدار تابع نیز به سوی مقداری خاص میل خواهد کرد.همانطور که در ریاضی حد معین برای توابع معین وجود دارد، قطعا در ادبیات که دامنه گسترده تری از مفاهیم انسانی را در بر می گیرد، تعاریف و مرزها گسترده تر خواهد شد.در ریاضی مرز معینی برای حد وجود ندارد و مثلا Xبه سمت فرضا۳ میل می کند اما هرگز ۳ نمی شود.۲/۹۹۹۹۹۹۹۹۹ می شود ولی ۳ نه.
مرز نثر و نظم از این هم پیچیده تر و در هم تنیده تر است.چرا که در ادبیات علاوه بر ظاهر، مفهوم و عمق دیگری هم برای واژگان تصور می شود.در تعریف، به کلام موزون و مقفایی که اوقع در نفوس باشد ، شعر گویند.شعر آزاد و سپید هم که موزون نیستند و هجاها جه به لحاظ تعداد یا از حیث کوتاه و بلندی برابر نیستند، قائل به وزن درونی و خیال انگیزی کلام هستند.ای بسا کلام موزون و مقفایی که از دایره شعر بیرون است و به عکس کم نیستند جملاتی که در ظاهر نثر هستند اما از چنان عمق و زیبایی برخوردارند که با خیال راحت می توان شعر خواندشان.
مرا از آوردن مصادیق معاف کنید چه، چنان ذهن آشفته و مغشوشی دارم که نگو و نپرس.
البته برخی از نو قلمان زیبا نگار با تصور و برداشت دور از واقعیتی که از شعر نو دارند، فکر می کنند با جابجایی ارکان جمله یا تشبیهات عجیب و غریب و حتی معنا زدایی های افراطی از صفات و ... در یک کلام ساختار شکنی های بعضا مستهجن،بقول خودم مرتکب شعر شده اند و نامش را آزاد، سپید و نو می گزارند.
اینکه اینگونه ارتکاب ها(به زعم خودم) را شعر بدانیم یا نه، بیشتر سلیقه ای است.بستگی به نوع نگرش مخاطب دارد.
درحقیقت این مخاطب است که مرز میان شعر و نثر را تعیین می کند.هر چند خود شعر و نظم هم مقوله پیچیده و قابل اعتنایی است....
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۹۳۱۹ در تاریخ چهارشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۸ ۰۲:۰۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
|
درود سلطان عزیز آفرین. دقیقا درست فرمودید. اگر این ادا اطوارها شاعری بود باور کنید با یک برنامه مختصر کامپیوری می شد کاری کرد که در هر ساعت ملیونها بیت شعر(از این دست) سروده بشه.ارکان جمله را جابجا کنیم.جای مضاف و مضاف الیه را تغییر بدیم موصوف را با صفات بی ربط بیاوریم ...بعد هم بقول حضرتعالی بگیم شما نمی فهمید... بخندیم یا گریه کنیم بر اینهمه سادگی و بعضا خودخواهی؟! بمانید | |
|
درود سپاس | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
استاد والری یه جمله ای دارند به این شرح که نثر مثل راه رفتن میمونه و شعر مثل رقصیدن
تو راه رفتن شما هدفت اینه که فقط برسی حالا چه با تاکسی چه با هواپیما چه پیاده بستگی به امکاناتت و وضع مالیتو حالت خودت میتونی انتخاب ولی تو شعر اصولا زیبایی و مهارت و شاعرانگی خیلی مهمتره و صرفا این نیست که ما بگیم وزن رو رعایت کردیم قافیه و ردیفم که اوکیه حالا هر چی تو مخمون اومد و درست هست و نیست معنا داره و نداره شاعرانگی داره یا نداره نواوری داره یا نداره ولی ما شعر گفتیم . خیر چه بسیار نوشته هایی که شما یه هجا خارج از وزن نمیتونی توش پیدا کنی ولی شعر نیستند چون به خاطر دلایلی که گفته شد اصلا شعریتی درش نیست
خوده احمد شاملو رو حتی طرفدارانشم یه جاهایی از یه سری نوشته هاشو میگن شعر نیست نه به خاطر رعایت نکردن اوزان عروضی به علت اینکه میگن شاعرانگی نداره
یه حالت بدتری هم که خیلی ها دچارشن اینه که یه نوشته ای میارن رو کاغذ صرفا یه سری ترکیب های عجیب غریب و ساختگی و قلمبه سلمبه رو روی کاغذ میارن میگن خوب وزن و قافیه که نمیخواد پس کسی نمیتونه ازم ایراد بگیره از معنا هم هرکی ایراد گرفت میگم شما نفهمیدی چون مفهوم درونی و پیچیده ای داره! بعد هم در خیال خودشون رو احمد شاملو میبینند...!
احمد شاملو رو قبول ندارم به عنوان شاعر ولی نوشتت هاش اگر نگم تماما اکثرا روی اصول و طوری با سلیقه کلمات رو در کنار هم چیده که کاملا اهنگین هست و ملموسه این امر و صرفا این نبوده که یه سری عبارات توی ذهنش باشه و بریزه روکاغذ بی هیچ نظم و ترتیبی قطعا روش فکر کرده به واج ارایی کلمات به اهنگین بودنش به ارتباط معنایی کار فکر کرده حتی یه جاهایی دانسته ایراداتی داشته در استفاده از کلمات برای اینکه آهنگ و وزن نوشتش رو حفظ کنه و زیباییه خوندش رو که نمونه بارزش هم همین چند جملشه
ابلها
مردا
عدوی تو نیستم
انکار توام
پی نوشت :مبحث خوبی رو اغاز کردین و جای بحث زیاد داره فعلا چند خطی نوشتم در اینده هم سر میزنم بهتون
پایدار باشید