سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 2 دی 1403
    22 جمادى الثانية 1446
      Sunday 22 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲ دی

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        مناقشه ای مشهور درباره ی غزل معاصر
        ارسال شده توسط

        سحر نحوی

        در تاریخ : سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۱ ۲۳:۲۵
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۳۸۹ | نظرات : ۸

         

        به نام شاعر غزل عاشقانه ی هستی

         

         

        همان‌طور که اغلب دوستداران ادب پارسی در جریان هستند، فرم و شکل غزل در دوران معاصر بحثی کاملا مناقشه‌برانگیز است که در خلوت شاعر‌خانه ما و دفاتر شعر شاعران، بی‌معنا و در مواجهه با جامعه ادبی بویژه مخاطب خبره در زمینه ادبیات معنا می‌یابد.  

        خود من در نخستین برخورد‌ها با این اجتماع با

        4 دیدگاه مواجه شدم:
         

         اول کسانی بودند که کاملا سبک شعری مرا می‌پسندیدند و می‌پذیرفتند.  

        دوم کسانی که زبان شعرم را کهنه خوانده و آن را متعلق به شاعرانی مثل حافظ و سعدی می‌دانستند و معتقد بودند این زبان را به حد کمال و به اندازه کافی از شاعران کهن شنیده‌ایم‌. دوستی مثال جالبی می‌زد مبنی بر اینکه این نوع شعر مثل آن است که با اسبی اصیل و بسیار گران در خیابان‌های یک مادر‌شهر به تاخت برویم!  

        سوم کسانی که به دلیل استفاده از زبان امروزی (توجه: امروزی با سخیف و عامیانه متفاوت است در ادامه توضیح خواهم داد) و واژگانی از زبان‌های دیگر که به تدریج در زبان ما حل شده بود و هر کسی حتی بدون داشتن سواد آکادمیک هم معنی آن ‌را می‌فهمید، مرا مورد مواخذه قرار داده و سخیف‌کننده زبان فاخر فارسی دانستند.  

        و در نهایت کسانی که معتقد بودند در منگنه شعر کلاسیک و مدرن قرار گرفته‌ام و تکلیفم با زبان شعرم مشخص نیست.  

        البته من خود با دسته آخر موافقت بیشتری دارم اما نه با این بار منفی. چنانکه فرمایش معصوم است که «خیر الامور‌ اوسطها» من نیز تکلیف شعرم را مشخص کرده‌ام.
         

        تبیین طیف سلیقه مخاطب  

        همیشه در مقابله‌ها، اختلاف‌نظر‌ها و جدال‌ها، گروهی هستند که حد وسطی را معیار می‌پندارند‌. البته این سبک همیشه منتج به حق نشده و در مواردی که جدال بین تمام حق و تمام باطل است، این کار نوعی بدعت به حساب می‌آید.  

        اما در مواردی که با سلیقه و هنر در ارتباط هستیم، می‌شود این حد وسط را معیار صحیحی پنداشت چون به نظر من این 2 قطب مخالف عقیده، نشان‌دهنده نوعی طیف در سلیقه مخاطبان است که در 2 سر آن‌، این 2 نظر مخالف در اوج و تا حدی می‌توان گفت توسط نخبگان هر گروه ارائه شده و بر آن پا‌فشاری می‌شود.  

        پس می‌توان میانه این طیف را توده مخاطبان نامید، البته نه توده در مفهوم کلاسیک آن‌؛ در معنای گروه بی‌شکل و بی‌تفکری از مردم، بلکه در معنای گروهی فعال در بازتولید معنا که به وسیله سلیقه خاص خود در نوع مصرف فرهنگی‌ سعی در تمایز خویش دارند؛ گروهی از اجتماع که نخبگان، با نوعی الیگارشی- نوع فاسد شده حکومت نخبگان- آنان را سال‌ها در نظریه‌های کلاسیک مصارف رسانه‌ای طرد و تحقیر کرده‌اند.  

        بنابراین‌، این طیف حدود و ثغور سلیقه عمومی را به ما نشان می‌دهد و چون فلش راهنمایی راز ماندگاری در این عصر را در برابر ما برملا می‌کند.  

        به معروف‌ترین شاعران که بنگریم در‌می‌یابیم کمتر کسی بوده که به دلیل حمایت نخبگان به شهرت و قبول عام دست یابد، بلکه این توده مردم بوده‌اند که با روایت سینه به سینه  و نوشتن دست به دست اشعار این شاعران، آنان را بر تارک ادب فارسی جاودانه کرده‌اند.  

        زمانه‌ای که صنعت چاپی نبود تا با تیراژ‌های دهان‌پر‌کن بار ارزشی به یک اثر بدهد، این مردم بودند که خواندند و پسندیدند و حفظ کردند و این سلیقه را به این عصر منتقل کردند.  

        آیا کسی را می‌شناسید که حافظ یا سعدی یا نظامی یا مولوی یا دیگر قلل شعر پارسی را از ته دل دوست نداشته باشد؟  

        آیا اشعار باباطاهر با آن صمیمیت روستایی را نخبگان در حافظه جمعی ملت ما به ثبت رساندند؟  

        بنابر‌این تمام اینها مرا به عنوان یک شاعر معاصر به سمتی سوق می‌دهد که در میانه 2 سر این طیف باشد.  

        حال میانه این طیف چگونه شعری را در‌بر می‌گیرد؟  

        زبان  

        اول درباره زبان شعر توضیحی ارائه می‌دهم؛ زبان شعر از نظر من طرز بیان، گزینش و چینش واژه‌ها است؛ همان درسی که ما سال‌ها با عنوان دستور زبان فارسی گذراندیم.  

        به اشعار رودکی، فردوسی و سپس ناصر‌خسرو یا مسعود سعد‌سلمان و به طور کل در سبک خراسانی که بنگرید، واژه‌هایی را می‌یابید که سال‌هاست منسوخ شده یا تنها در کتب ثقیل می‌توان آن را یافت؛ واژه‌هایی که به دلایل مختلف، طبق تصمیم پیشینیان ما از دایره لغات روزمره حذف شده و به دلیل وجود شعر همین شاعران به لغتنامه‌ها و دایره‌المعارف‌ها پیوسته‌اند چنانکه در بسیاری موارد مرحوم دهخدا وقتی معنای خاصی از یک کلمه را بخواهد برساند، از بیتی بهره می‌برد که آن لغت را در خود گنجانده است.  

        از نظر من استفاده از واژه‌های اینچنین در شعر معاصر چندان مطلوب نیست چون شعری که مخاطب را وادارد کل دوره 15 جلدی لغتنامه دهخدا را کنار خود قرار دهد تا فقط به معنای سطحی و ظاهری شعر دست یابد، چندان صمیمانه به نظر نمی‌رسد!  

        باید از واژه‌هایی در شعر معاصر سود جست که برای مخاطب عام بدون نیاز به رجوع به دایرهًْ‌المعارف قابل فهم باشد. اما واژه‌هایی نیز هستند که در زبان عامیانه و روزمره ما جایی ندارند اما هر‌ کسی با سوادی عوام هم معنای آن را درک می‌کند،  

        مثلا استفاده از «ز» به جای «از» آیا کسی هست که نداند «ز» همان «از» است؟ ممکن است کسی فراموش کرده باشد مغاک به معنای خاک است اما چنین واژه‌هایی که برای تسهیل وزن ساده شده‌اند، یا به هر دلیلی به شکلی متفاوت در شعر مصرف می‌شوند، نمی‌تواند برای خواننده غریبه باشد.  

        مثلا واژه فرودین که همان فروردین است. فروردین واژه‌ای است که نوع هجای آن در هر وزنی نمی‌گنجد و شاید به همین دلیل به نوع قابل فهمی خلاصه شده باشد اما کسی در ادبیات کوچه و بازار نمی‌گوید فرودین چنانکه خود را مضحکه مردم کند! اما در همین شاعران پیشگام معاصر هستند کسانی که از این واژه به ظاهر منسوخ در شعر خود بهره برده‌اند و شاید دلیل آن این است که هر کسی برای نخستین‌بار هم واژه فرودین را در دل توصیفات بهاری خاص خود ببیند‌، در ذهن او بر فروردین، این واژه آشنا دلالت می‌کند چنانکه من برای نخستین‌بار این واژه را در شعری از مهدی سهیلی دیدم:  

        هر بوسه‌اش لطف نسیم فرودین داشت  

        کز آن نهال عاشقی می‌زد جوانه  

        وز مستی لب‌های لذت‌ریز او بود  

        پا تا سر من نغمه‌های عاشقانه  

        در نتیجه زبان شعر باید برای مخاطب قابل فهم باشد و تا بدانجا اجازه بازگشت به گذشته را دارد که برای مخاطب آشنا بوده و از احساس صمیمیت او با شعر و شاعر آن نکاهد. اما این بدان معنا نیست که ما تمام بنای بلند ادب فارسی را تا امروز کناری نهاده و از زبان کوچه و بازار و گاه عبارات و کلمات بی‌هویت و سخیف برای سرودن غزل معاصر استفاده کنیم، چنانکه یکی از منتقدان در کارگاهی در یکی از سایت‌های شعری استفاده از زبان فاخر را نقطه ضعف یک شعر خوانده و آن را اشتباه و حاصل کمبود مطالعه شاعر دانستند.  

        مگر نه اینکه شاملو، این بزرگ شاعر نو‌سرای معاصر، همیشه از زبانی فاخر بهره برده و چنین در خاطر مردم عصر خویش عزیز شده است؟ شعر سپید با زبان فاخر عزیز شود و غزل که قالبی کلاسیک است نشود؟ بعید است. توجه کنید که ما شاعران پارسی‌گو رسالتی نسبت به زبان خود به دوش داریم و آن انتقال امانتدارانه آن به نسل‌های آتی است.  

        ما نباید خودسرانه بخشی پربار از ادبیات را کنار نهاده و آنچه را می‌پسندیم و با سلیقه ما همخوان است برای فرزندانمان به ارث بگذاریم‌. باید به قول معروف جامعه‌شناسان عمل کرده و به تعبیری روی شانه غول‌ها بایستیم، یعنی کاخ ادبیات زمانه خود را بر فراز تجارب پیشینیان خود بنا کنیم نه اینکه تمام آنچه برای ما به یادگار مانده خراب کرده و از نو شروع کنیم، چنانکه در هر عرصه دیگری در کشور، از جمله سیاست و مدیریت و اقتصاد و دیگر برنامه‌های منتج به توسعه، هر‌گاه چنین قدم بر‌داشتیم، سال‌ها درجا زدیم و وقت عزیز را به مناقشات بیهوده به هدر دادیم. بیایید دیوان گذشتگانمان را به پشت‌های خاک‌خیز کتابخانه‌ها هل ندهیم و چون پدرانمان میراث گذشتگان خود را حفظ کنیم!  

        اگر ما دست‌اندرکاران ادبیات به حفظ واژگان اصیل زبان خود همت نکنیم‌، مردم کوچه و بازار قطعا چنین نخواهند کرد و روزی خواهد رسید که به هیچ طریقی نمی‌توانیم به فرزندانمان بیاموزیم واژه رند به چه معناست و چه ظرافت‌هایی را در دل گنجانده است یا روزی می‌رسد که ابیات حافظ همانقدر غیر‌قابل فهم شوند که واژه‌های مکتوب باقی مانده از زبان اصلی اجدادمان؛ زبان پهلوی.

        حال سوالی مطرح می‌شود: پس اگر نباید از زبان عامیانه روز برای غزل معاصر استفاده کرد، پس چگونه می‌توان در شعر ثابت کرد که ما فرزند روزگار خویشیم؟  

        عناصر شعری  

        منظور من از عناصر شعری، موضوعات و اشیا، مکان‌ها، اصطلاحات و تمام آن چیز‌هایی است که انسان در عصر و زمان خود با آن مواجه است. در زمان حافظ این عناصر، محتسب، باده، جام، ساقی‌، قدح، دُرد، میخانه و پادشاه بود و موضوع روز؛ نفاق و دورویی و کمی پس از آن در مشرب برخی فرق صوفیه، تظاهر به گناه در عین پاکی، یعنی مسیری کاملا عکس نفاق در مسلمانی و عناصر زمان معاصر به قول یک دوست آب معدنی، موشک، گیلاس و (خدای نکرده!) مشروب و سفر به سرزمین‌های دوردست و ارتباطات با شکل خاص دهکده جهانی  است‌ و موضوع روز ما می‌تواند به عنوان مثال همین نوع ارتباطات باشد.  

        حال می‌توان از همان لغات و تشبیهات و استعاره‌های مالوف در اشعار شاعران کهن برای بیان این موضوعات روز بهره جست:  

        رویای دخترانه ویران من نگر  

        اسب سپیدرنگ من و زین بی‌سوار  

         یا می‌توان به گونه‌ای که سوادی عمومی از پس درک آن بر بیاید، آن موضوع را با کلماتی به‌روز‌تر بیان کرد:  

        از خنده‌های یخ‌زده بیزارم‌ ای بشر!  

        لبخند گرم  و خشم رئالی بیاورید  

          این مثال‌ها را از اشعار خود بیان کردم تا موجب رنجش خاطر و اعتراض کسی نباشد.  

        البته این مبحث عناصر، بیشتر درباره اشعار اجتماعی و سیاسی مفهوم می‌یابد اما در غزل‌های عاشقانه و عارفانه نمی‌توان چندان انتظار عناصر جدیدی را داشت چرا که هر قدر هم که سبک زندگی از گذشته تا حال، از سنت تا مدرنیته، دستخوش تغییر شده باشد، عشق و عرفان شالوده مشخصی دارند که نمی‌توان آنها را چندان با موضوعات روز دستخوش تغییر کرد.  

        پس طبع تنوع‌طلبمان را چه کنیم با موضوعی چنین رایج؟ که در واقع اصل غزل بر عشق واقع شده است، هر‌چند از آن برای مقاصد دیگر نیز سود جسته باشیم.  

        صناعات ادبی و تخیل شعری  

        این بخش از نظر من راه‌حل نهایی معاصر بودن، به‌روز بودن و فرزند عصر خویش بودن است. خلاقیت مهم‌ترین اصل نوگرایی است. همان‌طور که می‌دانید با تسلط به اوزان فارسی و توان ساده قافیه‌پردازی می‌توان به راحتی واژه‌های جدیدی را جایگزین واژه‌هایی کهنه کرد و این کار احتیاج به تفکر و خلاقیت ویژه‌ای ندارد. این ایجاد تشبیهات جدید‌، استعاره‌های نو، تضاد‌های تازه و کنایات لطیف ناشنیده است که می‌تواند تفکر مخاطب را به زیبایی درگیر کرده و با کشف این رابطه‌ها‌، لذت هنری را به او هدیه کرده و او را با یک لبخند از شعر ما بدرقه کند.  

        به همگان توصیه می‌کنم اشعار شاعران سبک هندی بویژه شخص بیدل‌دهلوی را مطالعه کنند. گاه برای درک کامل صناعات ادبی یک غزل بیدل‌، باید یکی، دو ساعت وقت صرف کرد! البته این به نوعی پیچاندن شعر تا به این حد، از صمیمیت شعر امروز می‌کاهد و شاعر را در دام لفاظی‌ها و هنرنمایی‌های بی‌فایده می‌اندازد اما با مطالعه این آثار می‌توان تخیل شعری را بسط و توسعه داد و به صورتی قابل فهم و صمیمانه در غزل معاصر استفاده کرد؛ غرض آموزش ماهیگیری است!  

        شاید برای مخاطب امروز شیرین نباشد که ما هنوز چشمان معشوق را به نرگس، لب را به لعل و مو را به سنبل و سلسله تشبیه کنیم و معشوق قد‌بلند را با استعاره مشهور سرو بخوانیم و چنین است که بدون تفکیک این 3 بخش(زبان، عناصر شعری و صناعات ادبی) شعر ما را در کل کهنه و قدیمی می‌خوانند و البته در این باره حق هم دارند.  

        تمام هیجان و لذت یک شعر پیچ و تاب خوردن در این اغراق‌ها و تخیلات است چنانکه ذهن خواننده را برای کشف ارتباط میان عناصر درگیر کند و این کشف موجد لذت شود اما شعری که تمام تشبیهات، استعارات، کنایه‌ها و‌..‌. را به صورت تکراری به کار برده است خواننده را دلزده می‌کند و حق هم دارد دلزده شود زیرا اوج هنر این خیالپردازی‌ها را در دیوان گذشتگان خوانده و از لطف آن اشباع شده است‌؛ چنانکه در روانشناسی این یک اصل است که اگر می‌خواهی کسی را از چیزی بیزار کنی او را از آن اشباع کن!  

        برای نمایش تلاشی در خلق تصاویر جدید، مثالی از یکی از اشعار خود می‌آورم:  

        از کودک نه ماهه، جنین‌واره اشکم  

        چشم ِ سیه ِ در ورم ِ حامله دارم  

           گویی تو که: «‌در زایش اشک تو عزیزم  

        تردستی یک پیرزن قابله دارم».  

        خلاصه و جمع بندی  

        در ادبیات معاصر، مناقشه‌ مشهوری در باب زبان غزل وجود دارد اما این واژه زبان را باید شکافت تا ابعاد آن را دریافت و جواز نو بودن یا کهنه بودن را صادر کرد‌ زیرا تا زمانی که دست از کلی‌گویی در این باب بر‌نداریم و نور دقت را به ابعاد گوناگون آن نتابانیم، این مناقشه حل شدنی نیست. چه آنکه گاه 2 نفر نظری مشترک را در 2 بعد متفاوت به گونه‌ای مطرح می‌کنند که به ساعت‌ها بحث بینجامد.  

        آنچه را که باید در شعر و در اینجا به طور خاص در غزل نو شود یا کهنه بماند، در 3 دسته مقوله‌بندی کردم تا شاعران و مخاطبان با ظرافت بیشتری شعر بگویند یا در‌باره شعری نقد و قضاوت کنند. حال اگر می‌خواهند هر کدام از سبک‌ها را که سلیقه ایشان می‌پسندد، برگزینند.  

        1-  

        زبان، به معنای اخص با چارچوب تعریف شده. زبانی که طرز بیان‌، دستور زبان و گزینش و چینش واژه‌ها‌ست.  
         

        2-  

        عناصر شعری که موضوعات و اشیا‌، مکان‌ها، اصطلاحات و تمام آن چیز‌هایی است که انسان در عصر و زمان خود با آن مواجه است. مثال: خودرو در عصر حاضر و سمند تیز‌پا و مرکب در اعصار گذشته.  
         

        3-  

        صناعات ادبی و تخیل شعری که ایجاد تشبیهات جدید‌، استعاره‌های نو، تضاد‌های تازه و کنایات لطیف ناشنیده است که می‌تواند تفکر مخاطب را به زیبایی درگیر کرده و با کشف این رابطه‌ها‌، لذت هنری را به او هدیه کند.    

        نو کردن یا کهنه ماندن هر‌یک از این مقوله‌ها به

        2 عامل وابسته است:
         

        1- سلیقه شخصی شاعر  

        2- سلیقه مخاطبان عمومی  

        که به نظر من باید به هر دو احترام گذاشت.  

        نتیجه‌گیری  

        سبکی که به دوستان و شاعران همعصر خویش به عنوان عضوی کوچک از جامعه ادبی معاصر برای سرودن غزل (و نه هیچ سبک دیگری از جمله ترانه) پیشنهاد می‌کنم به این شرح است:  

        زبانی نسبتا فاخر که علاوه بر زبان مالوف کهن فارسی شامل واژه‌های قابل درک عموم  از زبان جدید نیز می‌شود اما ابدا زبان عامیانه را در‌بر نمی‌گیرد. می‌توان لحن را به گویش جامعه نزدیک کرد اما شکسته‌نویسی مقوله دیگری است، ضمن آنکه  با ساختن ترکیب‌ها و واژه‌های جدید می‌توان به پویایی زبان کمک کرد اما این به معنای استفاده از واژه‌هایی نیست که به مناسبت یک سریال، یا به صورت یک مد در افواه جای می‌گیرد.  

        دوم استفاده از عناصری است که متعلق به روزگار ماست اما می‌توان آن عناصری را که به عنوان استعاره‌های مشهور در بین ما جا‌افتاده از گذشتگان وام گرفت و در تصاویری تازه‌تر گنجاند.  

        بویژه در غزل‌های عاشقانه و به طور ویژه در غزل‌های عارفانه‌، عناصری هستند که به عنوان ادبیات خاص آن موضوع جا‌افتاده‌اند و به زیبایی این احساسات را تشریح می‌کنند و مثلا شراب و، می‌ و، جام و، ساقی و‌..‌. عناصری هستند که اگر جایگزین روز آنها را استفاده کنیم نه‌تنها زیبایی نخواهد داشت بلکه شعر ما سخیف هم می‌شود. آیا کسی حاضر است مدهوش شدن از عشق الهی را به حالتی مثل مصرف مواد مخدر توصیف کند؟ خب این دقیقا معادل روز اما به نظر من بسیار نا‌زیبا و غیر‌شاعرانه است، چنانکه در غزلی خود من از این تشبیه البته درباره عشق زمینی استفاده کردم و به‌هیچ‌وجه نپسندیدم و به دلم ننشست:
         

        چند وقتی‌ست که من خسته پریشان شده‌ام  

        همچو مستی که برد دست به فرمان شده‌ام  

          تلخک عشق فقط همچو مسکن خوب است  

        من که معتاد به این مصرف و درمان شده‌ام  

        و اما درباره صناعات ادبی بهترین و مطلوب‌ترین شیوه از نظر من خلاقیت حد‌اکثری است. البته این بدان معنا نیست که استفاده از تشبیهات و تخیلات گذشتگان مطلقا ممنوع است؛ خیر، ما در ادبیات چیزی به نام مطلقا ممنوع نداریم. شعر قلمرو شاعر است اما شعری که تخیل خواننده را درگیر نکند علاقه‌مندان چندانی نخواهد داشت. حد‌اقل باید بخش غالب شعر ما تخیلات تازه باشد.  

        و اما توصیه من به شاعران عزیز این است که فرزند زمان خود باشید و وارث خلف پدران و مادرانتان! از نشان دادن جنسیت خود در شعر نترسید، مثل یکدیگر شعر نگویید، خدا زنان و مردان را متفاوت از هم آفریده و اگر بنا به این تفاوت نبود چه نیازی به 2 جنس بود؟ بگذارید احساسات‌تان صادقانه به واژه‌ها بوزد. والاترین بیان شعری مادرانه را در شعر زنی دیدم که هیچگاه مادر نشد: پروین اعتصامی‌ و زنانه‌ترین فراز و فرود‌های احساسی را در شعر زنی که زنانگی‌اش را پذیرفته بود: فروغ فرخزاد.  

        لازم نیست سبک بازگشت را برگزینید! چون ارتجاع در هنر که جولانگاه خلاقیت است پسندیده نیست اما این بدان معنا نیست که چشم بر میراث پدرانمان ببندیم و تنها کلافگی و سرعت عصر اطلاعات را جایگزین شکوه عشق کنیم. به قول همان غزل که مغضوب من واقع شد:  

        «آسمان بار امانت نتوانست کشید»  

        من بیچاره چرا جور‌کش آن شده‌ام؟  

          حافظ و سعدی و نیما همه با ساغر و رود  

        من اسیر کف نوشابه و سیمان شده‌ام  

          عشق امروز نشد عشق بدون گل و سرو  

        ارس خشکم و در له‌له باران شده‌ام  

        امیدوارم از شاعران عصر ما‌، بالاترین افتخارات ادب کهن پارسی، در حافظه جمعی ملت ایران ثبت شود و فرزندان ما به مادران و پدران خود به عنوان امانتداران شعر فارسی افتخار کنند.  

        در پایان گفتنی است بنده برای نگارش این مقاله به هیچ منبعی مراجعه نکرده و تنها طبق مشاهدات و تفکر شخصی این مقوله‌بندی را انجام دادم. پیداست که جای نقد و تبادل آرا در این باب بسیار است.  

        دوباره چشمه طبعم هوای غلغله کرد  

        رقابتی ز ترانه به بزم چلچله کرد  

          چه ابلهانه دو صد جلد شاعران شهیر  

        نهاده پیش و غرض بر ره مقابله کرد  

          دمی تجسم تصویر  بی‌بدیلش را  

        به استعاره صد ساله‌ای معامله کرد  

          گهی به قصد سرایش به سبک بعضی‌ها  

        غرض به  حیرت و مرگ  قوای عاقله کرد  

          قلم ز چینش شعرم ز دست من شاکی  

        و از سروده تقلیدی‌ام کمی گله کرد  

          زبان گشوده و گوید که شعر شورت کرد  

        همان به رسم ادیبان که تیر حرمله کرد  

          گهی فتاده ازین سو گهی دگر زان سو  

        بر این بنای ادب ظلم مثل زلزله کرد  

          گهی به شیوه اجداد خویش می‌خندید  

        دمی مشبه مو را شبیه سلسله کرد  

          نه قدر سبک دو صد شاعر دری دانست  

        نه بر سیاق زمان خودش مغازله کرد  

          نه آنچنان که بیارزد ز روزگارش گفت  

        نه بر مطالعه ی رسم شعر حوصله کرد  

          «نه هر که چهره برافروخت دلبری داند»  

        نه هر که نظم بگوید به شعر مشغله کرد  

          خوشا کسی که بنای گذشتگان نشکست  

        سپس به روی همان شعر روز شاکله کرد  

          نه از مسیر ادیبان رفته بیرون رفت  

        نه جای ریل و ترن قصد کوچ قافله کرد  

          خدا کند که ببینم که دست شاعر من  

        ز دور باطل تکرار شعر فاصله کرد  

          بدان که طبع سحر خالق است و شهر‌آشوب  

        ره میانه گرفت و به شعر ولوله کرد

        این مقاله امروز در صفحه ی فرهنگی روزنامه ی وطن امروز به چاپ رسیده است

        لینک این مطلب:

        http://www.vatanemrooz.ir/1391/2/12/VatanEmrooz/881/Page/6/

        در پناه حق

        سحر نحوی


        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۹۲۳ در تاریخ سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۱ ۲۳:۲۵ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1