چهارشنبه ۵ دی
ای کاش
ارسال شده توسط ابوالفضل رمضانی (ا تنها) در تاریخ : جمعه ۷ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۰۲:۲۰
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۱۶۸ | نظرات : ۳۰
|
|
امشب تمام وجودم درد میکند،سلفی هایمان را که نگاه میکنم،خنده هایش را که میبینم ته دلم خالی میشود.
لبخندهایش عجیب دل انگیزند،چشمهای درشتش حس خودمانی بودنش را بیشتر القا میکند،اصلا فکر میکنی واقعا دارد نگاهت میکند،از اینکه باید نبودنش را بپذیرم دارم دیوانه میشوم.ای کاش همه ی این ها فقط خواب بود،کابوس بود،زشت ترین کابوس جهان.
حداقل برای من.برای من که اگر تا امروز واژه ی تنهایی را یدک میکشیدم،از امروز واقعا تنهایی را روی دوش هایم حس میکنم.
ماچ کردن هایش،قربان صدقه رفتنش،بذله گویی هایش همه و همه اش؛اصلا همه چیزش به خاطرات پیوسته.
+یعنی میشود شوخی باشد؟
+ای کاش شوخی بود
دیوانه شده ام،دارم با خودم حرف میزنم.ولی اگر...
[ببخشید یک لحظه بغض کردم]
ولی اگر...
اَه
ولی اگر راستی راستی شوخی بود،چقدر شوخی زشتی بود.از همین ها که آدم اصلا خوشش نمی آید.
اما ای کاش از همین شوخی ها بود.ولی حیف که نیست.
گالری موبایلم پر است از عکس هایش،ببخشید؛عکس هایمان.سلفی های دونفره.از همان ها که سرهامان را به هم میچسباندیم و میخندیدم و میگفتیم چیززززززز یا کپچرررررررر!!
اولین سلفی که باهم گرفتیم را یادم است،گفتم بیا باهم سلفی بگیریم،لبخند زد،گفت سفلی! دیگر چیست؟
گفتم سفلی نه،سلفی.
-همان
+یک نوع عکس است؛لبخندددد
-صبر کن عزیز جان،موهایم بیرون است
+عیبی ندارد،خوشکل خانم،اصلا شما باموهای بیرون خوشکل تری
موهای حنا زده اش را به یاد می آورم،لعنتی اشکم را باز در می آورد.
+میشود خواهش کنم بغض نکنی؟
+چشم
+ممنونم
موهایش را آرام برد زیر روسری سفیدش ادامه داد؛روز قیامت از همین موها آویزانم میکنند.
+مگر من مرده ام که شما را آویزان کنند،همه ی آن عرشی را که بخواهد شما را آویزان کند،به آتش میکشم.
-کفر نگو
+چشم
-عکست را بگیر
+چیززز_چیلیک!!!
ای کاش این خاطرات رهایم کنند،ای کاش چشم های درشتش از جلوی چشمانم برود آن ور.
هرچه به این حسین لعنتی گفتم من دل ندارم بیایم جلوی خاک.گفت:مگر میشود نیایی؟
آه خدا!
به پهلو خوابانده بودندش،داشتند رویش خاک میریختند.
منتظر بودم،هرلحظه مثل این فیلم ها یکهو از جایش بلند شود.حالمان خوب شود،بخندیدم.تیتراژ پخش شود.
اما...
+زود باش زود باش زود باش،دارند رویت خاک میریزند.خواهش میکنم.بلند شو.
با بیل خاک ها را صاف کردند و او همان زیر ماند.
رفتم جلو گفتم آقا میشود یک دقیقه خاک نریزی؟
+آقا
+آقا خواهش میکنم
گوش نکرد،به کارش ادامه داد.
+هوی با تو ام ...کش! میگویم خاک نریز عوضی!
گفتند نوه اش را ببرید حالش خوب نیست
شانه ام را گرفتند بردند آن ور
گفتم ولم کنید ..ـخـ..سگا!
ولم نکردند.
ظهر به سینا گفتم باید منطقی برخورد کنم،اما مگر میشود؟
ای لعنت به این روز ها.
خاک ریختند خاک ریختند خاک ریختند.فاتحه خواندند.فاتحه خواندند.شکستم شکستم.بریدم.افتادم.
گریه کردم.محمد شانه ام را گرفت،گفت گریه نکن عموجان! باز باخودش گفت چقدر سخت است.
معلوم نبود با خودش چند چند است.
نشنیده گرفتم بلند تر گریه کردم.بلند تر.بلند تر،بازهم بلند تر.
ای کاش همه اش کابوس بود
ای کاش
ای کاش...
ای کاش
الف.خیلی تنها//
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۸۷۴۵ در تاریخ جمعه ۷ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۰۲:۲۰ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
|
به لطف خواندید زنده باسید ممنونم | |
|
سلام بانو جان شاد باشد روح درگذشتگان. ممنونم از حضور مهربانتان. عذرخواهم اگر گاهی نیستم برای جبران زحمات،چندی بعد در خدمت خواهم بود. | |
|
سلام خسته نباشید شما درمحاقید،این شاگرد که هست شما هم هستید،خوشحالم که هستید. کهن سالان به نظرم گنجینه اند،هرچه تا به حال نوشته ام رگه ای از خاطرات و حرف هایش در آن بوده،حالا نیست،نوشتنم نمی آید. این ها غمباد بود،که دل قی کرد. ننویسم دیوانه میشوم. ممنونم که هستید.مجددا سپاس از لطفتان | |
|
سلام بله نمی شود آن چیز که باید. چند ماه پیش حرفی بهت زدم،حالا پشیمانم. مرا دیدی یادم بنداز بگویم،حواسم سرجایش نیست | |
|
سلام بانو جان ممنونم،لطف دارید. خدا همه را عاقبت به خیر کند. ما را مرحمت کند مس کند که از طلا بودن پشیمانیم. زنده باشید | |
|
سلام. بله حرف هایتان صحیحند و حرف حساب خود واقعی در موقع بحران ها نمودار میشود،وگرنه لبخند را همه بلدند،حتی عروسک ها. متشکرم زنده باشید | |
|
سلام استاد جان از دست دادن کلا سخت است...و گاهی چقدر سخت تر. شعرتان را با تمام وجود حس کردم. و چقدر ترسناک است زندگی کردن بدون بعضی ها. زنده باشید | |
|
چه سرنوشت غمگینی روحشون شاد
| |
|
گاهی فکر می کنم مردن نباید پدیده ی ترسناکی باشد مگر نه اینکه ترسو ها هم می میرند ! لابد خوبی مرگ در این است که مرده ها نمی دانند که مرده اند ! سلام
| |
|
آنکه میمیرد برایش ترس معنا ندارد،مرگ برای بازماندگان ترسناک است.
| |
|
انسان موجودی ست خود خواه - تمامیت طلب - ذاتا دیکتاتور که فقط با قوانین پیشرفته همراه با ضمانت اجرا یی می شود به این رذائل پایان یا حد اقل تعدیلش کرد انسان ! موجودی ست فراموشکار و انعطاف پذیر...به همه چیز زود عادت می کند و همه چیز را به راحتی فراموش می کند. انسان! موجودی ست بسیار آسیب پذیر در برابر کوچکترین ذره ی هستی مثل میکروب- آمیب- ویروس...تاب مقاومت ندارد ... ... سلام
| |
|
سلام سیناجان ممنونم از ابرازت محبتت. دنباله همه چیز سرد،زمان خودش پمپاد سوختگی خوبی است. متشکرم نازنین😘 | |
|
سلام خدمت استاد عزیز جناب صادقی نازنین به هرحال هرکسی یاری،ما هم یاری... البته سه هفته ایست،بی یاری.. متشکرم از لطفتان زنده باشید ممنونم | |
|
سالام حمید آقای نازنین این قشر،قشر دوست داشتنیی هستند،کل دوران کودکیم با افسانه های مادربزرگم از اشکبوس و افراسیاب و سیاوش گذشت. خدایش رحمت کند. گلچین روزگار عجب خوش سلیقه است. ممنونم از حضورتان. | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.