سهراب سپهری و فروغ فرخزاد هر دو زندگی را مفصل تعریف کرده اند:
سهراب؛
زندگی، سبزترین آیه، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت
زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم.
فروغ:
همه هستی من آیه تاریکی است
که تو را در خود تکرار کنان
به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد
من در این آینه تو را آه کشیدم ، آه
من در این آینه تو را
به درخت آب و آتش پیوند زدم
زندگی شاید
یک خیابان دراز است که هر روز زنی با زنبیلی از آن میگذرد
زندگی شاید
ریسمانیست که با آن مردی خود را از شاخه می آویزد
زندگی شاید طفلی است که از مدرسه برمیگردد ...
یا عبور گیج رهگذری باشد
که کلاه از سر بر میدارد
و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بی معنی می گوید صبح بخیر
زندگی شاید آن لحظه مسدودیست
که نگاه من در نی نی چشمان تو خود را ویران می سازد
و در این حسی است
که من آن را با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت
در اتاقی که به اندازه یک تنهاییست
دل من
که به اندازه یک عشقست
به بهانه های ساده خوشبختی خود می نگرد
به زوال زیبای گلها در گلدان
به نهالی که تو در باغچه خانه مان کاشته ای
و به آواز قناری ها
که به اندازه یک پنجره می خوانند
نگاه هر دو شاعر را به زندگی نگاه کنید ،کاملا متفاوت است:
1- سهراب زندگی را با یقین تعریف می کند : زندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنون است و فروغ زندگی را با شک تعریف می کند: زندگی شاید یک خیابان دراز است که هر روز زنی با زنبیلی از آن میگذرد.
2- سهراب خوش بینانه به زندگی می نگرد و فروغ یاس آلود
3-سهراب امیدوار است و فروغ ناامید
این دو شاعر فرزند یک زمان هستند و در یک جامعه با ویژگیهای خاص بزرگ شده اند هر دو رهروان نیما هستند هر دو با هم کاملا آشنا هستند هر دو در زندگی خصوصی تنها هستند اما نگاهشان در مهمترین موضوع جدی کاملا تفاوت دارد . علت این تفاوت چیست؟آموخته های این دو شاعر متفاوت است تجربه متفاوت داشته اند. حتی زن و مرد بودنشان اثر گذار است. پس آبشخور پیام مهم است و نباید از آن غفلت شود.
فروغ درباره سهراب می گوید:
"""سپهري از بخش آخر كتاب " آوار آفتاب " شروع و به شكل خيلي تازه و مسحور كننده اي هم شروع مي شود و همين طور ادامه دارد
و پيش مي رود . سپهري با همه فرق دارد . دنياي فكري و حسي او براي من جالبترين دنياهاست. او از شهر و زمان ، و مردم خاصي صحبت نمي كند ، او از انسان و زندگي حرف مي زند. و به همين دليل وسيع است. در زمينه ي وزن راه خودش را پيدا كرده. اگر تمام نيروهايش را فقط صرف شعر مي كرد ، آن وقت مي ديديد كه به كجا خواهد رسيد.""
همان طور که می بینید فروغ کاملا سپهری را می شناسد و به او اعتقاد دارد اما چون او نیست جدای از اوست خودش است و این یعنی بلوغ در شعر .