سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 2 دی 1403
    22 جمادى الثانية 1446
      Sunday 22 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲ دی

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        معني اصطلاحات و رموز عرفانی در اشعار
        ارسال شده توسط

        جاوید مدرس اول(رافض)

        در تاریخ : سه شنبه ۲۷ تير ۱۳۹۱ ۱۶:۰۳
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۷۳۳ | نظرات : ۳

        معني اصطلاحات و رموز عرفا

        در اين مقاله با قسمتي از اصطلاحات عرفا آشنا مي‌شويم.

        عارفان اصطلاحات زيادي دارند كه بدون آشنايي با آن، فهم مقاصد ايشان غيرممكن است و احيانا مفهومي ضد مقصود آنها را مي‌رساند. هر علمي براي خود يك سلسله اصطلاحات دارد و مفاهيم عرف عام، براي تفهيم مقاصد علمي كافي نيست. ناچار در هر علمي الفاظ خاص با معاني خاص قراردادي ميان اهل آن فن مصطلح مي‌شود، عرفان نيز از اين اصل مستثني نيست.

        از طرفي عرفا اصرار دارند كه افراد غير وارد در طريقت، از مقاصد آنها آگاه نگردند زيرا معاني عرفاني براي غير عارف – لااقل به عقيده‌ي عرفا – قابل درك نيست و لذا تعمد در مكتوم نگاه داشتن مقاصد خود دارند كه در نتيجه اصطلاحات عرفا علاوه بر جنبه‌ي اصطلاحي، اندكي جنبه‌ي معمايي هم دارد.

        برخي از عرفا نيز – دست كم آنها كه عرفاي ملامتي خوانده مي‌شوند – براي اينكه در مراحل سير و سلوك تعينات را در هم بشكنند و بجاي نام و افتخار براي خود ننگ در ميان مردم درست كنند در گفتارهاي خود عمدا به رياي معكوس روي آورده‌اند. يعني بر عكس رياكاران كه بد هستند و مي‌خواهند خود را خوب نشان دهند آنها مي‌خواهند بين خود و خدا خوب باشند ولي مردم آنها را بد بدانند تا به اين وسيله مجال هرگونه خودنمايي و خودپرستي از نفس گرفته شود.

        مي‌گويند بيشتر عرفاي خراسان ملامتي بوده‌اند. برخي عقيده دارند كه حافظ هم ملامتي بوده است چون درباره‌ي تظاهر به موجبات بدنامي و نيك‌بودن در باطن، زياد سخن گفته است:

        گر مريد راه عشقي فكر بدنامي مكن               شيخ صنعان خرقه رهن خانه‌ي خمار داشت

        اگر چه در جايي ديگر هم تظاهر به فسق(ملامتي‌گري) مانند تظاهر به تقدس(رياكاري) را محكوم كرده است.

        دلا دلالت خيرت كنم به راه نجات         مكن به فسق مباهات و زهد هم مفروش

        از جمله مسايلي كه عرفا گفته‌اند و فقها آنها را تخطئه كرده‌اند يكي هم همين مساله است زيرا فقه اسلامي همانطور كه ريا را محكوم مي‌كند و آن را نوعي شرك مي‌داند ملامتي‌گري را نيز محكوم مي‌سازد و مي‌گويد مومن حق ندارد عرض و شرافت اجتماعي خود را لكه‌دار كند. البته بسياري از خود عرفا نيز ملامتي‌گري را محكوم مي‌كنند.

        پس روش ملامتي‌گري كه در ميان بعضي از عرفا معمول بوده سبب شده كه آنها تعمد خاصي در نشان دادن ضد مقاصد و اهداف و ضد منويات خود داشته باشند. و اين كار فهم مقاصد آنها را مشكل‌تر مي‌سازد.

        ابوالقاسم قشيري(متولد قوچان كنوني) كه خود از مشاهير صوفيه و پيشوايان بزرگ اهل عرفان در قرن پنجم هجري قمري است در رساله‌ي قشيريه تصريح كرده است كه عرفا تعمد دارند در ابهام‌گويي، زيرا نمي‌خواهند افراد غير وارد از اطوار و حالات و مقاصد آنها آگاه شوند، زيرا براي غيروارد قابل فهم و درك نيست.

        اصطلاحات عرفا بسيار است برخي مربوط به عرفان نظري مي‌باشد يعني جهان‌بيني عرفاني و تفسيري كه عرفان از هستي مي‌نمايد. اين اصطلاحات شبيه اصطلاحات فلاسفه است و مستحدث است. محي‌الدين عربي مبتكر همه‌ يا بيشتر اين اصطلاحات است و فهم آنها هم بسيار دشوار است. از قبيل: فيض اقدس، فيض مقدس، وجود منبسط، مقام احديت، مقام واحديت و مقام غيب الغيوب و....

        برخي ديگر مربوط به عرفان عملي يعني مراحل سير و سلوك عرفاني است و اين اصطلاحات قهرا بيشتر مربوط به انسان است و برخلاف اصطلاحات نظري، قديمي است، لااقل از قرن سوم يعني از زمان ذوالنون مصري و بايزيد بسطامي و جنيد بغدادي سابقه دارد.

        اين اصطلاحات را قشيري در رساله‌ي قشيريه و ملا محسن فيض كاشاني در رساله‌ي مشواق و ديگران در تاليفات خود آورده‌اند و با توجه به اين دو رساله پاره‌اي از آنها در اينجا ذكر مي‌شود.

         رخ: عبارت است از تجلي جمال الهي به وصف لطف مانند لطيف و رئوف و تواب و محيي و هادي و وهاب و ....

         زلف: تجلي جلال الهي است. با صفت قهر، مانند: مانع و قابض و قهار و مميت و مذل و ضار به اجمال كنايه از كثرت است.

        رخ مناسب با نور، و زلف مناسب با ظلمت است و گاهي از ماسوي به زلف تعبير مي‌كنند. زلف اگر فرو ريزد صورت را مي‌پوشاند و مانع ديدن مي‌شود. عرفا هر چيزي را كه مانع لقاءالله و مشاهده‌ي معنوي خداوند گردد زلف مي‌نامند، چه اين موانع مادي باشد چه معني، چه فردي باشد چه اجتماعي، چه ظاهري باشد چه باطني. باز كردن زلف اشاره به ظهور انوار تجليات است كه در اثر كنار زدن تعلقات دنيوي حاصل مي‌شود.

         بت: هر چه پرستيده شود از ماسوي حق سبحانه، خواه به اعتقادات الوهيت باشد مانند اصنام كفار، خواه به اعتقاد وجوب اطاعت و تعظيم چون مشايخ كبار و خواه به افراط محبت چون محبوبان عشاق مجازي و ساير اغيار همچون جاه و عزت و درهم و دينار.

         پيرمغان: كنايه از حضرت امام علي(ع) و به طريق استعاره بر انسان كامل و شيخ راهنما استعمال مي‌شود.

         خال: كنايه از وحدت ذات مطلقه است(سمبل وحدت).

         خط: عبارت از ظهور تعلق ارواح به اجسام است و گفته‌اند كه خط جناب كبريايي است كه عالم ارواح مجرده باشد كه اقرب مراتب وجود است با مرتبه‌ي غيبت هويه.

         خمار و باده‌فروش: پيران كامل و مرشدان واصل را گويند.

         رند: اشاره به اولياء و عرفايي است كه وجود ايشان از غبار كدورت بشريت، صافي و پاك گشته است.

         ساقي: كنايه از فياض مطلق است و به طريق استعاره بر شيخ يا مرشد اطلاق مي‌شود.

         سيمرغ: مراد از آن مرد حق و انسان كامل است، مرد حكيم و دانا.

         ساغر: مراد دل عارف است. كه آن را خمخانه و ميخانه و ميكده هم مي‌گويند.

         شراب، مي وباده: كنايه از سكر و آن محبت و جذبه‌ي حق است. و نشئه‌ي ذكر و مظهر بي‌خودي است.

         عارض: عبارت  از مظهر انوار وجود است.

         غمزه و كنار و بوسه: فيوضات و جذبات قلبي را گويند.

         هو:‌ كنايه از غيب مطلق و يكي از اسماء ذات الهي است.

         ديرمغان: خرابات مغان، سراي مغان، عالم معني و كنايه از مجلس عرفا و اولياء.

         خرابات:‌  مقام بي‌خودي كامل.

         جام جم: ‌جام جهان نما، جام گيتي‌نما، جام كيخسرو ، دل مرد عارف كامل كه همه‌ي معاني و مفاهيم و اسرار در آن منعكس و متجلي است.(جام جم داراي هفت خط بوده بدين قرار: خط جور – خط بغداد – خط بصره – خط ازرق – خط ورشكر – خط كاسه‌گر و خط فرودينه  و خط لب جام خط جور بود كه چون خواهند حريف را بياندازند تا خط جور بدو دهند.)

        سبو: منبع فيضان نور حقيقت.

         ميكده: رمزي از بزرگترين عبادتگاه‌ها و معابد حق‌شناسي.

         كرشمه: تجلي جلالي.

         محراب: محل توجه دل، هر محبوب و مقصود.

         معشوق: حق تعالي.

         خمخانه: عالم تجليات را گويند كه در قلب است.

         طوطي: نفس ناطقه.

         مرغ و طير: روح.

         ناي: درمثنوي مولوي،‌ اشاره به نايي كه مي‌نوازند و مراد از آن خود مولاناست كه ازخود تهي شده ودرتصرف معشوق است.

         حيرت:‌ در لغت به معني سرگرداني و سرگشتگي است ولي نزد اهل عرفان امري است ناگهاني كه هنگام تامل و حضور و تفكر، در دل وارد شود. و صوفي و عارف را از تامل و تفكر بازدارد. حيرت از مقامات عاليه‌ي سير و سلوك است.

         درد: احساس نياز و تمناي شديد براي رسيدن به معشوق است، شوقي است كه سراپاي وجود انسان را مي‌سوزاند.

         درويش: در متون عرفاني، غالبا صوفي و درويش و عارف را مترادف يكديگر مي‌آورند. در حالي كه در ديوان خواجه حافظ كلمه‌ي صوفي بار منفي و كمله‌ي درويش و عارف بار مثبت دارد.

        درويش كسي است كه ترك دنيا و عوارض آن كرده باشد و در قبال ناملايماتي كه نتيجه‌ي اين ترك است صبر كرده و حتي خرسندي به وي دست مي‌دهد تا از ثمرات آن بهره‌مند شود.

         احوال: جمع حال، موهبتي معنوي است كه از جانب خداوند به انسان مي‌رسد بدون كوشش و تلاش.

         اسم اعظم: اسمي كه جامع تمام اسماء الهي باشد.

        خواطر: القائاتي را كه بر قلب عارف وارد مي‌شود. (واردات و ان گاهي به صورت قبض يا بسط يا سرور يا حزن است عرفا معتقدند كه خواطر، گاهي رحماني است و گاهي شيطاني و مقياس اساسي اين است كه ببينيم كه آن خاطره به چه چيزي امر و از چه چيزي نهي مي‌كند. اگر امر و نهي‌اش بر خلاف امر و نهي شريعت باشد قطعا شيطاني است.)

         موت: ريشه‌كن ساختن هواهاي نفساني كه جهاد اكبر است.

         سابقه‌: عنايت ازلي.

         خلوت: راز و نياز پنهاني با خداوند است.

         فنا: حالتي كه بنده هيچ فعلي را از خود نبيند.      

         ملك: عالم ماديات.             

         ملكوت: عالم ماوراء طبيعي.

         قبض و بسط: «قبض» يعني حالت گرفتگي روح عارف و «بسط» حالت شكفتگي روح.

         ذوق و شرب و ري و سكر: ذوق چشيدن لذت است. ذوق عرفاني يعني درك حضوري لذات حاصل از تجليات و مكاشفات. چشيدن ابتدايي«ذوق» است ادامه يافتن آن«شرب = نوشيدن» است و سرخوش شدن«سكر» است و پرشدن از آن«ري - سيراب شدن » است.

         بعضي از عرفا معتقدند آنچه از ذوق دست مي‌دهد تساكر است نه سكر و آنچه از شرب دست مي‌دهد «سكر» است ولي حالت حاصل از پرشدن، به خود آمدن«صحو» است.

        محو، محق و صحو: مقصود از «محو» اين است كه عارف به جايي مي‌رسد كه محو در ذات حق مي‌گردد و از خود فاني مي‌شود. يعني«من» در او محو مي‌شود، و ديگر خود را مانند ديگران«من» درك نمي‌كند.

          در مثنوي آمده است:

        آن يكي آمد در ياري بزد                             گفت يارش كيستي اي معتمد؟

        گفت:«من» گفتش برو هنگام نيست              بر چنين خواني مقام خام نيست

        چون تويي تو هنوز از تو نرفت                       سوختن بايد تو را در نار تفت

        خام را جز آتش هجر و فراغ                         كي پزد كي وارهاند از نفاق

        رفت آن مسكين و سالي در سفر                   در فراغ دوست سوزيد از شرر

        پخته گشت آن سوخته، پس بازگشت             بازگرد خانه‌ي انباز گشت

        حلقه زد بر در به صد ترس و ادب                  تا  بنجهد بي‌ادب لفظي زلب

        بانگ زد يارش كه بر در كيست آن؟               گفت بر در هم تويي اي دلستان

        گفت اكنون چون مني، اي من درآ                 نيست گنجايي دو من  را در سرا

        چون يكي باشد همه، نبود دويي                    هم مني برخيزد آنجا هم تويي

         اگر محو شدن به حدي برسد كه آثار«من» نيز محو شود محق ناميده مي‌شود. اگر عارف از حالت فنا به حالت بقا باز گردد(نه به اين معني كه تنزل كند به حالت اول بلكه به اين معني كه بقاء بالله پيدا كند) اين حالت را كه فوق حالت «محق» است «صحو» مي‌نامند.

        عرفا در مورد روان انسان گاهي«نفس» تعبير مي‌كنند و گاهي«قلب» وگاهي«روح» و گاهي«سر». تا وقتي كه روان انسان اسير و محكوم شهوات است«نفس» ناميده مي‌شود، آنگاه كه محل معارف الهي قرار مي‌گيرد«قلب» ناميده مي‌شود. وقتي كه محبت الهي در او طلوع مي‌كند«روح» خوانده مي‌شود و هنگامي كه به مرحله‌ي شهود مي‌رسد«سر» ناميده مي‌شود. البته عرفا به مرتبه‌ي بالاتر از«سر» نيز قايلند كه آنها را«خفي» و «اخفا» مي‌نامند.

         

        حال و مقام:از اصطلاحات شايع عرفا، اصطلاح حال و مقام است، آنچه بدون اختيار بر قلب عارف وارد مي‌شود«حال» است و آنچه آن را تحصيل و كسب مي‌كنند«مقام» است. حال زودگذر است و مقام باقي و گفته‌اند كه احوال وارد غيبي است و حالتي است كه در دل سالك مي‌افتد و مانند برق جهنده مي‌گذرد و زود خاموش مي‌شود و دوام ندارد.

        سعدي در باب دوم گلستان، در اخلاق درويشان حكايتي لطيف در موضوع حال صوفيانه دارد:

        يكي از صلحاي لبنان كه مقامات او در ديار عرب مذكور بود و كرامات مشهور، به جامع دمشق درآمد و بر كنار بركه‌ي كلاسه(نام بركه‌اي بوده در جامع دمشق) طهارت همي ساخت. پايش بلغزيد و به حوض درافتاد و به مشقت بسيار از آن جايگه رهايي يافت، چون از نماز بپرداختند، يكي از اصحاب گفت: مرا مشكلي هست اگر اجازه‌ي پرسيدن است، گفت: آن چيست؟ گفت: ياد دارم كه شيخ بر روي درياي مغرب برفت و قدمش تر نشد، امروز چه حالت بود كه در اين قامتي آب از هلاك چيزي نماند؟ شيخ اندر اين فكرت زماني فرو رفت و پس از تامل بسيار سربرآورد و گفت: نشنيده‌اي كه سيد عالم – صلي الله عليه و(آله) سلم – گفت: «لي مع الله وقت لايسعني فيه ملك مقرب و لانبي مرسل.»[1] و نگفت علي الدوام، وقتي چنين كه شنيدي، به جبرييل و ميكاييل نپرداختي و ديگر وقت با حفصه و زينب درساختي و مشايخ گفته‌اند: «مشاهده الابرار بين التجلي و الاستتار» مي‌نمايند و مي‌ربايند.[2]

        ديدار مي‌نمايي و پرهيز مي‌كني                                بازار خويش و آتش ما تيز مي‌كني

         

        يكي پرسيد از آن گم كرده فرزند                               كه اي روشن‌روان پير خردمند

        زمصرش بوي پيراهن شنيدي                                   چرا در چاه كنعانش نديدي

        بگفت احوال ما برق جهان است                                دمي پيدا و ديگر دم نهان است

        گهي بر طارم اعلي نشينيم                                       گهي بر پشت پاي خود نبينيم

        اگر درويش بر حالي بماندي                                     سر دست از دو عام برفشاندي


        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۸۰۶ در تاریخ سه شنبه ۲۷ تير ۱۳۹۱ ۱۶:۰۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2