سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 28 آبان 1403
    17 جمادى الأولى 1446
      Monday 18 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        دوشنبه ۲۸ آبان

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        مجموعه داستانهای کوتاه آشنای دور از من . کلاس داستان نویسی
        ارسال شده توسط

        فرشته مینودری

        در تاریخ : يکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶ ۰۳:۰۳
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۰۷۶ | نظرات : ۹

        تو کلاس نشسته بودم که به آرومی اومدی ، باز احتمالا از خلوتی که همیشه تو مترو با خودت داشتی ،دیگه همه جا مثل سایه دنبالش بودم،مگه چه عیبی داره؟،نمیتونستم به این فکر کنم ....وقتی بهش نگاه میکردم باورم میشد که هنوزم هستن از این نوع انسانها،بوی ادکلن تلخ مردونه اش که با بوی سیگار مخلوط شده بود ،خصوصا تو کلاسهای زمستون دیونه ام میکرد وقتی بعد سلام به سمت جالباسی میرفت تا پالتوی مشکیشو آویزون کنه،رو به ما می ایستاد ،سرش پایین بود ،چیزی رو زمزمه میکرد،بعد میپرسید خب چطورین؟،بعد بدون اینکه مهلت جواب بده شروع میکرد ،یکی بود یکی نبود،باز چند ثانیه ساکت میشد ،میگفت این مهم ترین درد انسانهاست ،تازه معنی یکی بود و یکی نبود رو میفهمم حالا که کلاسهاش تموم شده،من هستم ولی اون ....چشمهای خستش باز بدون اینکه ببینه به جای گنگی توی کلاس نگاه میکرد،طوری توضیح میداد که انگار خودش نمیشنوه چی میگه،تمام اینها رو حفظ کرده بود،نه من رو ،هیچکس دیگه رو هم نمیدید،همه به معصومیت چشمهاش ایمان داشتیم،پسر و دختر،از بالای عینک نازکش طوری نگاه میکرد که انگار .....نمیدید،دلم میخواست فقط یکبار چشمهامومستقیم  نگاه کنه،انوقت حتما میفهمید چی توی من میگذره ،فقط بدی دیده بودم از این جنس بشر،پس چرا تو اینطوری نیستی؟،یک بار یادمه وقتی داشت داستان نویسی رو میگفت یاد نوشته های خودش افتادم که از یکی از بچه ها به هزار التماس گرفته بودم و هر صفحه از اون کتاب جادو رو روزی هزار بار میخوندم،مال دوره های داستان خونی بود ،فقط اونموقع ها بود که میشد امیدوار باشم که شاید با کلکی بتونم یک مقدار از داستانهاشو داشته باشم،هم یاد بابام می افتادم از شنیدن زنگ صداش، هم یاد صدای مرد واری که حتی یادم نمی آد صدای کی بوده،هم دلم میخواست بابام باشه هم ....آروم حرف میزد،یهو وسط کلاس از دین و خدا و مهربون بودن خدا میگفت،هر چی میگفت نه برای من فقط ،برای همه درس بود ،درس آرامش ،اعتماد به نفس ،درس همه زندگی،وقتی داستان می خوند مدهوش میکرد همه رو ،از همه اخلاقهاش جالبتر این بود ،نزدیک به آخر دوره بودیم ولی هر بار هر کس رو می خواست صدا کنه باز می پرسید ببخشید من اسمها خیلی سخت یادم میمونه ،خصوصا اسم خانمها،اسم شریفتون؟ ،اینو که میگفت دلم میریخت ،ریش ریش میشد ،مگه میشه ؟،گاهی میگفتم فیلم بازی میکنه ،بعد هر چی از دهنم در می اومد نثار مغضم می کردم ،این چشمهای غمگین و آروم دروغ نمیگه ،نمیتونه بگه ،چیز جالب دیگه ای که داشت نوع داستان خوندن خودش بود وقتی میخواست ایراد بگیره از بچه ها.اول کمی نگاه میکرد کاغذوبعد مثل قصه گوهای رادیو شروع به خوندن جادویی میکرد ،من که کوچیک بودم رادیو قصه شب و قصه ظهر جمعه داشت ،هم سن های من یادشونه،بعد ساکت میشد،کلاسو سکوت بر میداشت،بعد چند ثانیه از کنار بینی بلندش قطره اشکی میچکید ،اونموقع بود که هیچکس نمیدونست باید چطور بهش نگاه کنه ،بعد همونطور سر به زیر بلند میشد کنار پنجره میرفت و با صدایی که حالا خیلی تغییر کرده بود میگفت ،اینطوری،حالا ادامه بدید.
        خیلی چیزا هست که دلم میخواد در موردش بگم ،در مورد کسی که زندگیمو عوض کرد ،از من....یک فرشته واقعی ساختبا درسهاش،که از چیزی که هستم خجالت نکشم دیگه،خیلی چیزها مونده، ولی عجله ای نیست بزراید آروم آروم تعریفش کنم.
        همیشه باشی آقا
        تقدیم به تو...............

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۷۹۸۳ در تاریخ يکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶ ۰۳:۰۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        يکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶ ۰۸:۵۴
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        سلام
        ممنون ازپست زیبایتان خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        فرشته مینودری
        فرشته مینودری
        دوشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۶ ۱۳:۵۵
        سلام بانوی من
        هر بار که چشمهای خیره به دور دستتون رو میبینم بیشتر شیدای شما میشم ،برام دعا کنید شاید یک روزی به اندازه شما بزرگ بشم
        ارسال پاسخ
        ابوالفضل رمضانی  (ا تنها)
        يکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶ ۱۳:۵۵
        سلام
        بسیار زیباست
        درود بر شما و قلمتان خندانک
        فرشته مینودری
        فرشته مینودری
        دوشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۶ ۱۳:۵۴
        سلام بر جناب رمضانی
        ممنونم از شما
        سپاسگزارم
        ارسال پاسخ
        مازیارملکوتی نیا
        يکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶ ۱۹:۰۰
        سلام
        داستانی که نوشتید خیلی زیباست ،فقط متاسفانه سرگذشتی خیلی آشناست برام،به هر حالشاد و سالم باشید
        فرشته مینودری
        فرشته مینودری
        دوشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۶ ۱۳:۵۳
        سلام آقا
        (متاسفانه سرگذشتی خیلی آشناست)امیدوارم این آشنایی به نتیجه خوشایندی برسه،ممنونم که افتخار میدید و مطالعه میکنید،شما در سایت داستانک و ....داستان میگزارید ،چرا اینجا از همه جا مهمتره براتون ؟اولا دو داستان میگذارید و تداوم منظمی داره ارسال داستانهاتون در این سایت.البته ببخشید استادم،اگر دوست داشتید جواب بدید لطفا.به قول ....سالم باشید آمین
        ارسال پاسخ
        مازیارملکوتی نیا
        مازیارملکوتی نیا
        دوشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۶ ۱۶:۰۴
        سلام بر شما
        من در محیط مجازی و دنیای واقعی داستانهام رو تقدیم میکنم البته،اما اینجا جاییه که همیشه بوی گمشده من رو میده و البته بدون اغراق سعی در جبران محبت جناب استاد ملحق عزیز رو دارم،امیدوارم قابل باشه
        اله یار خادمیان(صادق)
        دوشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۶ ۱۰:۳۳
        درود بر شما احسنت خندانک خندانک خندانک خندانک
        فرشته مینودری
        فرشته مینودری
        دوشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۶ ۱۳:۴۹
        سلام به شما
        ممنونم از اینکه خوندید این مطلب رو
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1