يکشنبه ۴ آذر
ازدواج مجدد زنان در شاهنامه
ارسال شده توسط زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس) در تاریخ : دوشنبه ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۶ ۱۵:۰۹
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۲۴۷ | نظرات : ۵
|
|
اهمیت نهاد خانواده در شاهنامه و پا برجایی آن، تا بدان پايه است که:
زنانی كه به هر علّتی، همسر از دست دادهاند، میتوانند دوباره تشكيل خانواده بدهند.
توجّه به ازدواج دوبارهی زنان شوهر ازدست داده، نه تنها نشان دهندهی اهمیت و تقدیس نهاد خانواده است؛ بلکه، ارزش وجودی زن را نیز میرساند و مشخّص میکند که:
«همیشه، مقام زن در تمدن ایران، بالاتر از مقام زن در دیگر تمدنها بودهاست.»
از این روی، با وجود آن که در برخی از جوامع سنتی چون هنـدوستان، زنان میبایست پس از مرگ همسرانشان همراه با آن ها سوزانـدهشوند، در ایران چنین قوانینی را نمیبینیم.
سخن از هند و سوزاندن زنهای آنجا به میان آمد. نکتهی جالب توجّهی که در شاهنامه در این زمینه وجود دارد، این است که، حتی، در سرزمین هند نیز، زنی که شوهرش مرده، دوباره با برادر همسرش ازدواج میکند؛ داستان مربوط ميشود به زنی كه فردوسی او را همسر جمهور معرفی نمودهاست و نيز چون آن زن از جمهور، دارای پسری به نام «گو» شدهاست، او را مادر گو، نامیده و توضيح دادهاست كه:
آن زن، پس از مرگ شوهرش جمهور، دوباره با مای، برادر شوهر سابق خود، ازدواج کرد:
چو با ساز شد، مام گو را بخواست
بپرورد و با جان همیداشت راست
(ج8 ،ص218 )
شاید، هدف فردوسی از آوردن این داستان، رسانیدن پیام اهمیت تشکیل خانواده، و استحکام و دوام آن بودهاست؛ گرایش به این عقیده، هنگامی نیرو میگیرد، که در ادامهی همان داستان، میبینیم که زن مورد نظر، در سوگ کشته شدن فرزندی که نتیجهی ازدواجش با مای بودهاست، تصمیـم به سوزاندن خـود میگیرد و در آن لحظه است که فردوسی، به رسم خودسوزی زنان در هند اشارهای لطیف میکند و نشان میدهد که از آن رسم غافل نبودهاست:
...که سوزد تن خویش به آیین هند
از آن سوگ پیدا کند دین هند
(ج 8،ص243 )
✨علاوه بر همسر مای كه ازدواجِ دوباره داشتهاست، ديگرنمونههای زنان بازازدواج كردهی شاهنامهی فردوسی عبارتند از:
- ارنواز و شهرناز دختران جمشيد که به اجبار به پیوند ضحاک درآمده، به جادوی گرویده بـودند، اندکی پیش از نابودی ضحاک، چون ورود فریدون به کاخ را دیدند، به سویش رفتند و از ستم ضحاک نالیدند. فریدون دستور داد تا مطابق با آیین و کیش، آن ها را از آلودگی و پلیدی پاک سازند؛ سپس آن ها را با میل خودشان به همسری خویش درآورد.
- فرنگیس، مادر کیخسرو، كه سال ها پس از مرگ همسرش سیاوش، به ازدواج برادر او فریبرز درآمد.
- گردیه خواهر بهرام چوبينه و گردوی، پس از آن که به درخواست خسرو پرویز و با نامهی تحریکآمیز برادرش گردوی، همسر خویش را کشت، به همسری خسروپرویز درآمد و آن گونه که اسلامی ندوشن بیان نمودهاند، خسرو پرویز سومین شوهر گردیه بوده است.
شاید هدف خسرو از ازدواج با گردیه، علاوهبر قدردانی از او، این بودهاست که چون او خود باعث فروپاشی خانوادهای شدهبود، میخواست به ازای آن خانوادهی از هم پاشیده، خانوادهای دیگر شکل بگیرد و بدین شیوه، بدی کار خویش را جبران کردهباشد؛ زیرا، از سابقهی خانوادگی خسرو، برمیآید که او اهل جـبران برخی از رفتارهای ناروای خویش نیز بودهاست؛ همانگونه که، چون با شیرین ازدواج کرد، بزرگان ایران بر او خرده گرفتند که چرا با معشوقهی دوران کودکی خویش ازدواج نمودهاست؟
خسرو دستور داد:
تشتی را از خون پرکنند. بزرگان با دیدن آن تشت، دگرگون گردیده، روی از آن برتافتند. خسرو دوباره دستور داد همان تشت را شستشو داده، از آب پر بنمایند؛ سپس گفت:
«باعث بدنامی شیرین من بودم.» {و خودم هم برای جبران آن اقدام کردم.}
و با بهره بردن از این روش، هم آبروی از کف رفتهی زنی را بازخرید، و هم خرسندی مهتران کشور را به خود جلب نمود.
✏️منبع:✏️
کتاب خانواده در شاهنامه ی فردوسی، زهرا حکیمی بافقی. اصفهان: بهجاپ. 1391.
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۷۹۳۹ در تاریخ دوشنبه ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۶ ۱۵:۰۹ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
|
سپاسگزارم بانوی گل واژه های ناب سپاس از نگاه مهرانگیز شما نازنینم | |
|
سپاسگزارم جناب انصاری گرامی | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
خداوند نام و خداوند جای/ خداوند روزی ده رهنمای
خداوند کیوان و گردان سپهر/ فروزندهی ماه و ناهید و مهر
ز نام و نشان و گمان برتر است/ نگارندهی بر شده پیکر است
به بینندگان آفریننده را/ نبینی مرنجان دو بیننده را
نیابد بدو نیز اندیشه راه/ که او برتر از نام و از جایگاه
سخن هر چه زین گوهران بگذرد/ نیابد بدو راه جان و خرد
خرد گر سخن برگزیند همی/ همان را گزیند که بیند همی
ستودن نداند کس او را چو هست/ میان بندگی را ببایدت بست
خرد را و جان را همی سنجد اوی/ در اندیشهی سخته کی گنجد اوی
بدین آلت رای و جان و زبان/ ستود آفریننده را کی توان
به هستیش باید که خستو شوی/ ز گفتار بیکار، یکسو شوی
پرستنده باشی و جوینده راه/ به ژرفی به فرمانش کردن نگاه
توانا بود هر که دانا بود/ ز دانش دل پیر برنا بود
از این پرده برتر سخنگاه نیست/ ز هستی مر اندیشه را راه نیست
فرارسیدن ۲۵ اردیبهشتماه، روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی و پاسداشت زبان فارسی گرامی باد.
به همین مناسب، ذیل پست جاری، چند مبحث دیگر از کتاب بررسی نهاد خانواده در شاهنامهی فردوسی آورده میشود؛ امید که برای دوستداران اینگونه مباحث، مفید باشد!
´¨*•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•*´¨*
✍ ازدواج و هدفمندی کار اشخاص در شاهنامه:
درشاهنامهی فردوسی، خانواده پایگاهی مقدس به شمار میرود که باید در تحکیم بنیاد آن كوشيد؛ در سايهی برقراری پيوند خانوادگی، كار و تلاش اشخاص هدفمند میشود و در نتيجه، استحكام و دوام بنياد خانوادهها بيشتر خواهدشد.
هنگامی که مزدک ظهور کرد، قباد پدر کسری نوشین روان آیین او را پذيرفت؛ اما، کسری که شخصی بود فرهیخته و نزد فرهنگیان ادب آموخته، از عقاید مزدکی سرپیچی کرد؛ زیرا، مزدک، زن و مال را بین تمام مردم مشترک میدانست؛ گرایش به عقاید مزدکی، باعث میشد: اگر فرزندی متولد گردد، پدر او مشخص نباشد و هیچ رابطهای احساسی و عاطفی بین اعضای خانوادهها به وجود نیاید؛ هیچ کس برای گذران بهتر زندگی خانوادهی خویش کار و تلاشی از خود نشان ندهد؛ و همچنین، تکلیف ارث و میراث خانوادگی، نامعلوم بماند و تمام این مسائل، باعث میشد؛ تا بنیاد خانوادهها از هم بپاشد؛ در حالی که پیوند خانوادگی، پیوندی است که باعث ابقای نسل و پایداری وجود نوع انسانی میگردد، و از گذر این پیوند است که مال و خواسته برای گذران امور روزمرهی خانواده، ارزش مییابد.
✍ جویا شدن دیدگاه فرزند، در بارهی ازدواج:
مشورت والدين با فرزندان در مورد ازدواج و جویا شدن نظر و دیدگاه آنان در این زمینه، از جمله مواردی است که نشانگر اهميت كانون خانواده، در شاهنامه ی فردوسی هست. این موضوع، در مواردی چند، نمود یافته است؛ از جمله:
_ مشورت ماهيار با دخترش آرزوی، برای ازدواج با بهرام گور:
پس از خواستگاری گشسپ (بهرام گور) از دختر ماهیار به نام آرزوی، ماهیار در چند نوبت نظر دخترش را نسبت به ازدواج با گشسپ جویا شد و چون نظر دختر را مساعد یافت، بدان پیوند رضایت داد.
_مشورت شاه هاماوران، با دخترش سودابه برای ازدواج با کیکاووس:
هنگامی كه کیکاووس مردی را نزد شاه هاماوران فرستاد؛ تا از دختر او سودابه، خواستگاری نماید، شاه هاماوران، هر چند خویشتن نسبت بدان پیوند رضایت نداشت؛ اما، دختر را نزد خود خواند و در این باره، با او مشورت نمود و چون دختر را خرسند یافت، بیکام خویش، بدان پیوند، تن درنهاد.
_ مشورت کیکاووس با فرزندش سیاوش:
هر چند سودابه، ازپی هوس های خویش و برای رسیدن به سیاوش، کاووسکی را برانگیخت؛ تا در اندیشه ی سامانِ سیاوش برآید و او را به پیوند خانوادگی با یکی از دختران سودابه برانگیزاند؛ امّا، سخن گفتن کیکاووس، با پسرش سیاوش در این زمینه، شنیدنی است؛ زیرا، کیکاووس از نهانِ سودابه آگاه نبود و آن گونه که خود میگفت، همواره آرزوی ازدواج فرزندش را در نهان داشتهاست و از همين روی هم بود که از سياوش خواست: با دختری از آنِ سودابه، یا دختری از آرش کیپشین و یا هر دختری دیگر که خود میخواهد ازدواج نماید.
✍ تاکید بر تشکیل خانواده با دیده ی باز در شاهنامه:
نظر به اهمیت نظام خانواده و نیز برای تداوم و پایداری آن، در شاهنامه آمده است که: \"ازدواج دو نفر باید با دیدهی باز و شناخت کامل صورت پذیرد.\"
در تایید این دیدگاه، مناسب است: گفتار ماهیار گوهرفروش، به هنگام خواستگاری بهرامگور از \"آرزو\"_ دختر ماهیار،_ و نيز مشورت ماهیار با دخترش آرزو، و داماد آینده اش بهرام گور را نمونه بیاوریم:
هنگامی که بهرامگور آرزو را خواستگاری کرد، ماهیار ابتدا نظر دختر خود را نسبت به ازدواج با بهرام جویا گردید؛ و چون آرزو آمادگی خود را برای ازدواج با گشسپ (بهرام گور)، اعلام نمود، ماهیار به بهرام گفت:
«در ویژگیهای دختر من، نیک اندیشه کن و ببین آیا او از هر روی، پسند تو هست؟»
از این روی که بهرام گور، جامی، مِی، نوشیده و مست بود، ماهیار از او خواست:
لختی درنگ نماید؛ تا مستیاش به پایان رسد؛ و سپس، همسر بگزیند؛ زیرا، انسانهای بزرگ، با مستی، در پی ازدواج و پیوند خانوادگی نیستند.
پس از آن، بهرام گور، همچنان در خواستگاری، پایفشاری نمود.
چون ماهیار، بهرام را در خواست خویش، استوار و مصمم یافت،
دیگر باره، جویای کامِ و نظر دخترش آرزوی گردید.
از آن روی که آرزوی نیز بدان پیوند، خرسند بود، ماهيار، با سامانِ آن ازدواج، سازگاری نمود.
تمام این پرسوجوها، سخنان، و گفت و شنودها و حساسیت نشان دادنها، نشانگر اهمیت گزینش همسر، و به پیرو آن، بیانگر مهم بودن بنیاد خانواده است.
✏️منبع مطالب:
کتاب بررسی نهاد خانواده در شاهنامهی فردوسی، زهرا حکیمی بافقی، اصفهان: بهچاپ، ۱۳۹۱.
´¨*•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•*´¨*