يکشنبه ۲ دی
درود بر روان شهیدان آتش نشان!
ارسال شده توسط زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس) در تاریخ : پنجشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۵ ۲۲:۵۲
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۵۰۰ | نظرات : ۴۴
|
|
آتش بارید بر جانی؛ که رفت:
هم نوع را برهاند از آتش!
اژدهای آتش،
سوزاند و رحم نکرد...
اژدهای آتش،
بلعید بدن های آتش نشان را؛
بدن هایی که:
آتش عشق به یاری هم نوع،
می سوازند وجودشان را؛
و اینک،
نشان آتش عشق،
پیداست تا هماره از سوخته های پیکرشان...
شمع وجوشان شعله ور شد و سوختند در آتشی بس سوزان!
درود بر آتش نشان های سرزمینم!
درود بر روان جاوید شهیدان آتش نشان!
واقعه ی پلاسکو تسلیت!
زهرا حکیمی بافقی
95/10/30
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۷۶۶۷ در تاریخ پنجشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۵ ۲۲:۵۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
|
درود بر شما! تسلیت! تنها واژه ای است که می توانم بگویم. شوکه شده ام. نمی دانم چه بنویسم. بغض امان نمی دهد.
| |
|
رفت تا خاموش بنماید شرارِ شعلهها! عزمِ جزمِ او نمودش رهسپارِ شعلهها! جنگ با شعله، بسی دشوار و طاقتگیر بود؛ گر نبود آوار، میکرد او مهارِ شعلهها! زهرا حکیمی بافقی
95/10/30 | |
|
سلام سپاسگزارم بزرگوار | |
|
کاملا درست هست. قهرمانان بی ادعا! روحشان قرین رحمت حق باد! | |
|
ققنوسِ وجودت به وجد آمد؛ آتش بزدی بر تن و جانت! جان یافتهای باز، از آتش؛ تحسین کند عشق، ایمانت! زهرا حکیمی بافقی 95/11/2 | |
|
درود بر شما استاد مطوری بزرگوار! | |
|
مردی از مردانِ بیادعا؛ مردی از مردانِ خوبِ خدا؛ دل، چو دریای وسیعی، زِ شور؛ پر ز ایمان و شرف؛ پرغرور؛ نام او، بهنام بود از نخست! کامِ او، بهکام بود از نخست! گر* زد بر جانش، گلی آتشین!* اینک، هست او، از شهیدان دین! شغلِ پاکش بود، آتشنشان؛ روح او جاری است، در آسمان... جاویدان گردیده نامش کنون! جاویدان گردیده کامش کنون! زهرا حکیمی بافقی 95/11/2 | |
|
سلام و سپاس جناب پارکی گرامی! | |
|
سوز به آتش عشق؛ "که سوزِ تو کارها بکند..." ز سوختهات، زندگیها نفس بزند... زهرا حکیمی بافقی 95/11/1 | |
|
درود بر شما مهربانوی نازنین! | |
|
زند عشق کجاست؛ تا آتشش، شعلهورم سازد به شرارهای خویش... زهرا حکیمی بافقی 95/11/1 | |
|
ای تو معنای غرور! پرتلاش و پر ز شور، رفتهای تا قلبِ آتش؛ کردهای از تیرگیها، تو عبور؛ گشتهای خود: منبعِ روشنِ نور... جانِ خود، بنهاده بر کف؛ تا که جانها را؛ روانها را، رها سازی از آتش؛ از شرارِ شعلههای سرکش... آه از ریزشِ سقف... زهرا حکیمی بافقی 95/11/1 | |
|
درود جناب استاد بزرگوار! | |
|
ققنوسوار، سوختی در آتشِ عشق؛ و باز، جان یافتی: از شعلهی سرکشِ عشق! زهرا حکیمی بافقی
95/2/11 | |
|
درود بر شما از شما دعوت می کنم اشعار مندرج در شعر "ققنوس عشق" را که برحسب احساس مسوولیت و نیز تالم خاطر برای این بزرگواران سروده ام، نیز بخوانید. برقرار باشید | |
|
آه... شد: آوار، آتش، بر سرِ تو! گشته اینک، موجِ آتش، بسترِ تو! گل دمید از ریزشِ خاکسترِ تو! آفرین بر غیرتِ جانگسترِ * تو! زهرا حکیمی بافقی
95/11/1 | |
|
سپاسگزارم مهربانو! روحشان در بهشت، جاویدان! | |
|
شهادت، آغاز دوبارهی توست؛ تازه تولّد یافتهای از آتشِ سرخِ عشق! از جان میستایم: عروجِ سرخ و آتشینِ تو را... زهرا حکیمی بافقی
95/11/2 | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
حادثهی پلاسکو
امروز سی دیماه۹۹، مصادف است با چهارمین سالگرد حادثهی پلاسکو و شهادتِ مظلومانه؛ امّا شجاعانهی جمعی از آتشنشانهای عزیزمان و نیز جانباختن عدّهای از هممیهنانمان.
گرامی میداریم این روز را همراه با فاتحهای نثار روان پاک جانباختگانِ حادثهی پلاسکو؛ به ویژه آتشنشانهای مهرنهادِ قهرمانمان.
همچو ققنوسی...
(شعری از کتاب ققنوس احساس تقدیم به روانِ شهیدِ آتشنشان، بهنام میرزاخانی):
مردی از، جنسِ صفا؛ بیادعا؛
موجِ احساسش پُر از، مِهرِ خدا؛
سینهاَش، دریای موّاجِ سرور؛
پُرتب از، موجِ شرف بود و، غرور؛
شورِ قلبِ مهرَبانش، درد بود؛
واقعا، احساسِ نابش، مرد بود؛
جنسِ جانش، ماه بود و، روشنی؛
فارغ از، هرگونه حرف از، خود زنی؛
رفت در، آتش، بدونِ ادعا؛
تا رهانَد، مردمان را، از بلا؛
همچو ققنوسی شد و، خاکسترش،
شد نشانِ جاودانِ پیکرش!
نام او، بهنام بودهست از، نخست؛
کامِ او، بهکام بودهست از، نخست؛
شغلِ خوبش، بودهاَست آتشنِشان؛
روح پاکش، جاریِ هفت آسِمان؛
با دمای مِهرِ قلبی، آتشین،
شد شهیدی جاودان، در راهِ دین؛
جاودان شد تا ابد، نامِ گلش؛
جاودان شد تا ابد، کامِ دلش!
سفرهی حق، بهرِ او، گسترده باد!
در جوارِ رحمتش، پرورده باد!
زهرا حکیمی بافقی، کتاب ققنوس احساس