سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 23 آبان 1403
    12 جمادى الأولى 1446
      Wednesday 13 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        چهارشنبه ۲۳ آبان

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        بزغاله ات را بگذار در کوزه
        ارسال شده توسط

        محمد ساکی

        در تاریخ : پنجشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۵ ۰۸:۰۲
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۲۲۶ | نظرات : ۱۰

        بزغاله ات را بگذار در کوزه





        دهقانی را بزغاله ای بود از طایفۀ جنّیان که نیک آینده را می دانست و نیک از آن خبر
        می داد
        روزی روستا زاده ای نزد او آمد و خواست تا او و بزغاله از بعدش خبر گزارند

        پس نزدیک وی برفت و بگفت ای نیک دهقان اکنون به نزد تو آمده ام تا یاریم کنی پس
        تو با یاری بزغاله ات مرا از آینده ام خبر گزار و از بعدم آگاه نمای

        پس بزغاله گفت ای روستا زاده گوش فرا دار که تو را نیک آگاه کنم و گفت
        گفت با فلان کس میامیز و به فلان مال میاویز و به فلان کار دل مسپار و به فلان راه
        گام منه
        و به فلان کس و فلان مال و فلان کار و فلان راه بیامیز و بیاویز و دل بسپار و گام بنه
        که الحق خیر و سعادت تو در آن است

        روستا زاده پرسید چرا
        بزغاله گفت چون فلان کس فلان است و فلان مال فلان است و فلان کار فلان است
        و فلان راه فلان
        پس با فلانی میامیز که فلان است و به فلان مال میاویز که فلان است و به فلان کار
        دل مبند که فلان است و به فلان راه مرو که فلان
        و با فلانی بیامیز که چنان است و به فلان مال در آویز که چنین است و به آن راه رو
        که چنین است و آن کار کن که چنان

        روستا زاده برآشفت و گفت چه می گویی یعنی چه که آن کار کن و این نکن با فلان
        بنشین و بیامیز و با آن دیگری نه

        اینها که تو می گویی همه رسم شور بختی ست آیا غیر از این است

        دهقان پاسخ داد بزغاله از آینده خبر گزارد و تو را از بعد آگاه کرد و به خیر و صلاحت
        نیک راه نمود
        اکنون اگر تو را با ما کاری نیست می توانی بروی البته اگر شبی را با ما بمانی خوش
        است

        روستا زاده با خاطری آزرده و دلی رنجیده بدرود گفت و برفت






        از قضا


        مدتی از آن ماجرا گذشت و روستایی به سوی هر کس و هر کار و هر راهی که
        می رفت دری به رویش باز نمی شد و به هر سویی که می رفت درها بسته
        می دید و بسته می نمود و بسته می یافت

        تا اینکه از روی ناچاری و ناگزیری و نه به میل و ارادۀ نفس به آن مسیری که بزغاله
        گفته بود افتاد و از قضا و از عجب اوضاعش قدری بهبود یافت

        روزی دهقان به نزد روستایی آمد و او را دید که قدری اوضاعش رو به راه است و
        اندکی روزگارش نیک
        از او پرسید اکنون خودت انصاف ده که آیا پند بزغاله نیک نبود و سفارش او تو را بهتر
        نبود

        روستایی جواب داد بزغاله ات را در کوزه بگذار که تا وقتی آدمیزاده با عزم و ارادۀ
        راست و بر اساس رهنمود انبیا و اولیا در طریق صحیح هدایت و سعادت قرار نگیرد
        هیچ بزغاله ای نمی تواند او را بسوی مقصد و معبود و سر منزل مقصود رهنمون شود
        و رهنمون باشد
         
         
                                                  محمد  ساکی     30/شهریور/1395

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۷۵۵۱ در تاریخ پنجشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۵ ۰۸:۰۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        پنجشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۵ ۰۷:۴۶
        بزغاله ات را در کوزه بگذار که تا وقتی آدمیزاده با عزم و ارادۀ
        راست و بر اساس رهنمود انبیا و اولیا در طریق صحیح هدایت و سعادت قرار نگیرد
        هیچ بزغاله ای نمی تواند او را بسوی مقصد و معبود و سر منزل مقصود رهنمون شود
        و رهنمون باشد
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        درود عالی بود
        داستان زیبا واموزنده ای بود خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        مهناز نصیرپور (بانوی فصلها)
        پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۵ ۱۳:۵۱
        چه داستان خوبی بود جای اینجور مطالب چندوقته توی زندگیهامون خالیه
        ازتو سپاسگزارم به خاطر اینکه ما رو از این مطلب بهره مند کردید خندانک خندانک خندانک
        محمد ساکی
        پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۵ ۱۴:۱۸
        سلام خیلی خوش آمدید
        سپاسگزارم از توجهتون
        خوشحالم که مورد لطف و عنایتتون قرار گرفته
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        لیلا باباخانی (سما الغزل )
        جمعه ۲۸ آبان ۱۳۹۵ ۱۳:۰۶
        سلام
        خیلی جالب بود ..... خندانک خندانک خندانک قدرت اراده و اختیار آدمی است که او را اشرف مخلوقات قرار داده
        این داستان از شما بود ؟
        علی کشاورز ( فریاد )
        سه شنبه ۲ آذر ۱۳۹۵ ۱۵:۳۰
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمد ساکی
        سه شنبه ۲ آذر ۱۳۹۵ ۱۵:۴۶
        سپاس از توجهتان
        درود بر شما خندانک خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        6