سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 22 فروردين 1404
    13 شوال 1446
      Friday 11 Apr 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        زنان به خوبی مردان می توانند اسرار را حفظ كنند، ولی به یكدیگر می گویند تا در حفظ آن شریك باشند. داستایوسکی

        جمعه ۲۲ فروردين

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        ببار باران ( به شکرانه اولین باران مهر)
        ارسال شده توسط

        آرزو محمدزاده

        در تاریخ : پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۵ ۰۹:۳۰
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۰۲۹ | نظرات : ۰

        کمی قبلتر
        سراپا انتظار بودم
        غافل از تمامی اضطراب های دخترانه
        بهترین کفش و لباس هایم را پوشیدم
        و به پیشواز ناب ترین حادثه قرن رفتم
        من چه می دانستم !
        بال هایم خواهد شکست
        دخترک ساده دلم، بال و پرش شکست
        منزوی شد
        باور نداشت تزویر دنیا را
        بالهایش شکست
        اما
        خودش هرگز
        در انزوای خود
        رسید به باور این که : به پیشواز عشق رفتن
        دلیل بر عشق نیست
        باور کرد که : دلبر در نزده وارد می شود
        بی اجازه
        بی مهابا
        می آید
        تا بال های پروازت را ترمیم کند.
        می آید تا بشکند، هر چه سنت رفتن و زخم زدن است.
        او با تمام سخاوتش برمن بارید
        و تمام زخم هایم را شست...
         
         
        پ.ن: گاهی مرور اینکه چند سال اخیر چی گذشته، و چجوری باهاش مقابله کردی و کی کمکت کرده باعث میشه محبتت عمیقتر بشه به اطرافیانت.
        ممنونم
         
        آرزو محمدزاده
         
        12 آبان ماه 95

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۷۵۴۳ در تاریخ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۵ ۰۹:۳۰ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        سید مرتضی سیدی

        معلمت همه شوخی و دلبری آموخت جفا و ناز و عتاب و ستمگری آموخت غلام آن لب ضحاک و چشم فتانم که کید سحر به ضحاک و سامری آموخت تو بت چرا به معلم روی که بتگر چین به چین زلف تو آید به بتگری آموخت هزار بلبلِ دستانسرای عاشق را بباید از تو سخن گفتنِ دری آموخت برفت رونق بازار آفتاب و قمر از آن که ره به دکان تو مشتری آموخت همه قبیله من عالمان دین بودند مرا معلم عشق تو شاعری آموخت مرا به شاعری آموخت روزگار آن گه که چشم مست تو دیدم که ساحری آموخت
        شاهزاده خانوم

        دل های ما به صحن حرم خوش نمی شود ااا ما هم چنان کبوتر بی آشیانه ایم
        محمد حسنی

        م گفته ها را شنیدیم ناگفته ها را در بغضی فرو بردیم دیدیم رسیدن ز گفته ها نمی آید
        شاهزاده خانوم

        درویش ها به فقر خیانت نمی کنند ااا ما دست های پوچ به یک هیچ قانعیم ااا بیت دوست داشتنی بود بازم نوشتم
        طاهره حسین زاده (کوهواره)

        قلبم چنانش می تپد کز پیرهن بیرون جهد ااا آیَد کنار قلب تو عشق و سلام ات بر دهد ااا بخشی از یک غزلم ااا سپاس بدروددد

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1