شعرناب

ببار باران ( به شکرانه اولین باران مهر)

کمی قبلتر
سراپا انتظار بودم
غافل از تمامی اضطراب های دخترانه
بهترین کفش و لباس هایم را پوشیدم
و به پیشواز ناب ترین حادثه قرن رفتم
من چه می دانستم !
بال هایم خواهد شکست
دخترک ساده دلم، بال و پرش شکست
منزوی شد
باور نداشت تزویر دنیا را
بالهایش شکست
اما
خودش هرگز
در انزوای خود
رسید به باور این که : به پیشواز عشق رفتن
دلیل بر عشق نیست
باور کرد که : دلبر در نزده وارد می شود
بی اجازه
بی مهابا
می آید
تا بال های پروازت را ترمیم کند.
می آید تا بشکند، هر چه سنت رفتن و زخم زدن است.
او با تمام سخاوتش برمن بارید
و تمام زخم هایم را شست...
پ.ن: گاهی مرور اینکه چند سال اخیر چی گذشته، و چجوری باهاش مقابله کردی و کی کمکت کرده باعث میشه محبتت عمیقتر بشه به اطرافیانت.
ممنونم
آرزو محمدزاده
12 آبان ماه 95


0