روزی امتحان جامعه شناسی ملل داشتیم
استاد سر کلاس آمد و میدانستیم که 10 سئوال از تاریخ
کشور ها خواهد داد.
دکتر بنی احمد فقط 1 سئوال داد و رفت:
مادر یعقوب لیث صفار از چه نظر در تاریخ معروف است ......؟
از هر که پرسیدم نمیدانست.
تقلب آزاد بود چون ممتحنی نبود
اما براستی کسی نمیدانست.
همه 2 ساعت نوشتیم از صفات برجسته این مادر
ازشمشیر زنیش از آشپزی برای سربازان
از بر پا کردن خیمه ها در جنگ از عبادت هایش و......
استاد بعد 2 ساعت آمد و ورقه ها را جمع کرد و رفت .
14 تیر 1354 برای جواب آزمون امتحان تاریخ ملل رفتیم
در تابلو مقابل اسامی همه نوشته شده بود
با خط درشت مردود ❗️❗️❗️
برای اعتراض به ورقه به سالن دانشسرا رفتیم
استاد آمد گفت کسی اعتراض دارد ؟❗️
همه گفتیم آری ❗️
گفت خوب پاسخ صحیح را چرا ننوشتید؟❗️
پرسیدیم پاسخ صحیح چه بود استاد ؟
گفت: در هیچ کتاب تاریخی نامی از مادر یعقوب لیث صفار برده نشده پاسخ صحیح (( نمیدانم بود )).
همه 5 صفحه نوشته بودید اما کسی شهامت نداشت بنویسد
❗️(( نمیدانم ))❗️
ملتی که همه چیز میداند ناآگاه است بروید با کلمه زیبای
نمیدانم آشنا شوید، زیرا فردا روز گرفتار نادانی خود خواهید شد ........
❗️ما گرفتار نادانی خود شدیم❗️
ملتی که همه چیز میداند ناآگاه است بروید با کلمه زیبای
نمیدانم آشنا شوید، زیرا فردا روز گرفتار نادانی خود خواهید شد ........
درود خواهرخوبم چه متن مفید وبه جایی بود
وواقعن هم نمی دانم را یاد باید بگیریم که اگر قبول کنیم نمی دانیم مطمانن بیشتروبهتر درصدد برخواهیم آمد آنچه را نمی دانیم بیاموزیم وبه دنبالش برویم تا یاد بگریم
انسانی که می داند حتی همه چیز را روزبه روز بیشتر احساس می کند که هیچ چیزی رانمی داند و تمام اندیشمندان بزرگمان
هم اذعان داشته اند به این مطلب مثل ابن سینا باآن همه علمش می گوید:
اندر دل من هزار خورشید بتافت
آخــــر به کمـــال ذره ای راه نیافت
ویا تابدانجا رسید دانش من تا همی بدانم که نادانم
ویا سقراط که اندیشمند بزرگی بود اما می گفت تفاوت من با دیگران این است که من قبول دارم که هیچ نمی دانم من می دانم که نمی دانم وسرهمین حرف هم سرش رابه بادداد وزهرنوشاندند به او وکشتندش
ولی متاسفانه ما انسانها گاهی هیچی نمی دانیم اما خودمان را علامه ی دهر می دانیم ومی نشینیم یک گوشه وادعای علم داریم!...........................