بنام نگارگرعشق...........
..............................................
ضمنِ تبریکِ فرارسیدنِ سالِ نو به همه ی هموندانِ عزیزوگرامی.............
جناب آقای سلطانیای عزیز، دراَواخرِ اسفندماه،غزلی رابه اشتراک گذاشتند بانامِ (چیستان).........دراین غزل،سؤالاتِ زیادی مطرح شده بود(به زعمِ بنده)، ازجمله:معمّای زندگی........نقطه ی آغازِ خلقت،وحتّی پس ازآن،(پیش ازآن پس چیست،تکلیفِ زمان....).........مرزِ کائنات.......(شاید ازبُعدِ مادّی)،....زندگیِ این دُنیایی(این طرف گرهست ،نامش این جهان)....وجهانِ دیگر(چیست نامِ آن طرف..........)و،آرزوی دانستن ورفتن......(کاش رازِ خِلقتم گردد عیان)....وایضاً :آیا فقط موجودِ زنده ،رویِ زمین هست ویاممکن است،حیات(به شکلِ انسانی)،درکُراتِ دیگرهم باشدووووووو(ترسِ آن دارم که ،تیری بوده ام،گشته بی مقصود رها ازیک کمان)..........
به ایشان قول داده بودم،که اگرتوفیق حاصل شد ،تاآنجا که بتوانم،جوابِ پُرسشهای مطرح شده را،با استفاده ازآیاتِ قرآن بدَهم...(گذشته ازمسائلِ مربوط به وزنِ شعر)
البّته سرکارخانم رحیم زاده، بانوی گرامی،درهمان روز،،با شاهدِ مثال آوردن ازبعضی ابیاتِ مولانا،اشاراتی داشتند به بعضی مفاهیمِ این سُروده وجوابهایی داده بودند که جای تقدیر وتشکّردارد.
وامّا اینک که به لطفِ خدای بزرگ، چنین توفیقی حاصل شده....برآنم که انشاءا.......وفایِ به عهد کنم.
........................................
(یا اَیُهَّا الّدینَ آمَنوا اسْتَجیبوا لِلَّهِ وَلِلرَّسولِ اِذا دَعاکُم لِما یُحییکُم........«انفال»)......
ای مؤمنان،به دعوتِ خداوپیامبرش هنگامی که شمارابه پیامی حیات بخش می خوانند،لبیکِ اجابت بگویید.
متاّ سفانه بعضی ازما مردُم، قرآن رابه چشمِ طلسم وجادوی بسته ای می نگریم که،هرگز نمی توان گرهِ آن رابازکرد...........درحالی که، حقیقت این است که،قرآن برای هدایت ازطرفِ خدای منّان نازل شده (هُدَیً لِلنّاس).........ودرک وفهمش رانیز،آسان نموده است(وَیسَّرناالقرآن).....تاپندو اندرزش رابفهمیم و، به کاربَندیم،وتوشه برگیریم ازاین کتابِ هدایت،وصد البته باتدّبُر درآیاتِ آن.........وبرای این کار، بهنرین رَوش این است که خواننده ی گرامی، ابتدا ترجمه ی آیات رابادقّت بخواند....تامعنای لفظی آن برایش روشن گردد....وآنگاه به تفاسیر مراجعه کند،وازاین (کتاب) ...(حکمت) بیاموزد.
منظوراز(کتاب)....معارف واحکامِ الهی است و....مُراداز(حکمت)،....شناختِ دقیقِ احکام وبینش درجهتِ به کارگیریِ به موقع وبجای آنهاست.
بد نیست ذکرِ خاطره ای ازیکی ازمفسّران بزرگِ قرآن تا، فرقِ بینِ حکمت وجهل، بیشتر روشن گردد.........ایشان می فرمایند،منزلِ یکی ازفُضلا رفته بودم که به تازگی با زحمتِ زیادی به کربلا مشّرف شده بودند......صاحبخانه به آقایی اشاره نمودند که گویا باایشان ،همسفر بوده است وگفتند،ایشان، قصّابِ محّلِ ماست.......قصّاب می گفت تصمیم گرفته ام ،اگراین بارمشرّف شدم ، ازبیرونِ حَرم، سینه خیز، وارد شوم........(کاری نداریم به اینکه ،این عمل دُرست است ویا خودسرانه،...نشانِ اِرادتِ ایشان بود).......روزِ بعد برای کاری به مغازه ی همان قصّاب رفتم،.....دُختربچه ای که سرووضعش نشان می داد ازمُستمندان است، مبلغِ صدوپنجاه تومان رابه قصّاب دادوگفت:مادرم گفته،یک عدد قلمِ گوسفند بدهید تا،شام دُرست کنیم.......قصّاب ،پول رابه دختربچه دادو گفت، قلمِ گوسفند می شود دِویست تومان.....(وشاید آنها آن شب، بدونِ شام خوابیدند).....دقّت بفرمایید که آدمی که حاضرست بیرون تاداخلِ حرم را،سینه خیز بِرَود....پنجاه تومان رابه مُستمند، انفاق نمی کند......
حکمت موجب می شود،انسان با کمترین عمل ،بالاترین تقّرب را برای خود کسب نماید......اخلاصِ درنیّت،برای انجامِ هرکاری مهّم است وبسیار هم مهّم است.
یهودیانِ مدینه،کّفّارِ (اوس وخزرج) راپیوسته تهدید می نمودند که ما،منتظرِ پیامبرِ خاتم هستیم.....وچون ایشان ظهورنمایند،همه ی شمارانابود خواهیم نمود......واین دلیلِ برآنست که اهلِ کتاب،بنابر آنچه که برآنها فرستاده شده و توسّطِ پیامرانشان آموخته بودند،....پیامبرِ اسلام را،خیلی خوب می شناختند.......(کَما یَعرفونَ اَبنا ءَ هُم).....همین که پیامبر ظهورنمودند .....همین هااولّین وسرسخت ترین مخالفِ ایشان بودند .....وعلّتِ اصلی هم چیزی نبود، جُزاینکه، درعمل ونیّتِ خود، اخلاص نداشتند......دستوراتِ پیامبربامنافعِ مادّی وسیاسیِ آنهامغایرت داشت.......
واین خطری ست که همچون شُتری،درِ خانه ی هرکسی ممکن است بخوابد....وماهم ممکن است به خاطرِ گناهان وعدمِ خلوصِ نیّت،....پس ازظهورِ (ولی عصر«عج»..)برای منافعِ دُنیوی و،فرقه گرایی ، وخواستن های غیرِ الهی وغیرِ خالصانه، باایشان به مخالفت برخیزیم.
عدّه ای ازمامردُم،معتقدیم که قرآن تنها برای ثواب،خوانده می شود....ومی پنداریم که تنها حفظ وتلاوتِ آن ،بدونِ شرطِ توّجه به مفاهیم ومقاصدِ آن ،موضوعیّت دارد........درصورتی که،می بینیم،قرآن ...کسانی راکه معانی ومفاهیمِ اذکارِ نماز رانمی دانند ،...سخت توبیخ نموده ونمازِ آنهارا،نخواسته است......آنجا که می فرماید(به نماز نایستیددرحالیکه،مست هستید ،تابدانید چه می گویید ).....
دوکس معنای گفتارِ خودرا نمی داند.......مستِ شراب وآنکه جاهل است به،ترجمه ومفاهیمِ قرآن واَذکارِ نماز..........امّا،آنکه دریافتِ معانیِ نمازبرایش امکان ندارد(به هردلیل).........(خدای داناترست «لایُکَّلف اللّه ......»).
پس برعالِم ،تعلیمِ قرآن واجب ست و،برمردُم،یادگیریِ آن(درصورتِ امکان)..............
وَ ،وا اَسفاکه دراین روزگارِ وانفسا،دیده ایم وشنیده ایم که چه آسان عدّه ای ،قرآن فروشی می نمایند
حُکم رامی دانند وعمل نمی نمایند......(وَلاتَشتَروا بّآیاتی ثَمناً قلیلاً.......).
درشأنِ نزولِ این آیه،روایت شده.....عدّه ای ازعُلمای یهود،مردُم راوادار می نمودند هرساله،هدیه ای به آنها تقدیم کنند.......اسلام این عمل رالغو کرد،.....لذاآنان برای حفظِ منافع ودرآمدِ خود، صفاتِ رسولِ اکرم راکه درتورات،ذِکرشده بود،تحریف نمودند...... ودرواقع آیاتِ الهی رابه مالِ دُنیافروختند.
چقدرخوبست اگر قرآن را ارزان نفروشیم......سؤال این است که اگر،گِران خریدند بفروشیم؟.......با یک (مثال) مساله توجیه می شود....شما به پدری می گویید :فرزندت رانزن....درواقع اوراازاصلِ زدن، منع کرده اید ...ولی اگربگویید (محکم نزن)....این عمل ازاصل منع نشده.....یا به کسی می گویید ،درمسجد، غیبت مکن....یعنی بیرون ازمسجد ،غیبت جایزست؟........وقتی گفته می شود :قرآن را ارزان نفروشید.....یعنی فروشِ آن به قیمتِ گران بلامانع است.؟..........(شاید)....... ولی،کُجاست آن ثمنِ کثیری که .......بتواند همسنگِ قرآن باشد.
حاتمِ اَصّم ازعُرفا ومشایخِ زُهدِ خراسان،واردِ بغدادشد...خلیفه اورابه کاخ دعوت نمود.....حاتم وقتی که واردِ کاخ شد،به خلیفه گفت:سلام برتو اِی زاهد....خلیفه گفت:من کجا زاهدم که مملکتی زیرِ فرمانِ من است،...زاهد توهستی......حاتم گفت خیر،....زاهدِ واقعی توهستی....من چگونه زاهدم که به دُنیا وآخرت دل نبسته ام وتنها خواهانِ لِقای اویَم......بااین همه افزون طلبی، کجازاهدم.....مگرنمی دانی که زُهد به معنای قانع شدن به متاعِ اندک است....این تویی که به این دُنیا ی قلیل بسنده کرده ای....مگرنخوانده ای که(فَمَتاعُ الحَیَوهِ الدّنُیا فِی الآخرۀ قلیل....)....متاع زندگی دُنیا،درمقابلِ اخرت،جُزاندکی نیست.
هموندان عزیز، بااین مقدمه انشاءا.....اگرعمری بود درقسمتِ بعدی خواهم پرداخت به سؤالاتِ مطرح شده درغزلِ جناب سلطانیای عزیز............ازهمه ی عزیزان ،التماس دُعا دارم........