می گویند هیچ شاعر بزرگی پیش از سرودن به وزن و موسیقی آن نمی اندیشد و وزن یک حادثه موسیقایی است که در جریان سرودن شکل گرفته و تداوم می یابد.شاید بتوان گفت زیبا ترین وزن شعر وزنی است که با تب و تاب و حس و حال درونی شاعر مرتبط است و همگامی احساس با وزن است که شعر را زیبا می سازد.اگر چه نمی توان از این امر غافل شد که هر شاعری به دلیل زیستن در محیط خاص خود و آشنایی با سنت های شعری و موسیقی شعر رایج در محیطش ، به طور غیر مستقیم از این امر تاثیر می گیرد. وزن هر شعری را باید بعد از تکمیل آن با مطالعه و خوانش مجدد آن یافت و معمولا هدف از تقطیع عروضی این است. در تقطیع شعر فارسی چه کلاسیک و چه نو باید این واقعیت را در نظر داشت که اولا موسیقی محدود به آن نیست که به وزن عروضی مشهور شده و اساس وزن شعر فارسی را تشکیل داده است . ثانیا زبان فارسی زبانی هاست هجایی که از نظر ساخت و ترکیب با قوالب که از زبان و شعر عرب اقتباس شده دقیقا قابل تطبیق نیست و بدون در نظر گرفتن برخی استثنائات اصولی نمی توان آن را با وزن شعر عرب تطبیق داد.با ذکر این مقدمه یک بار دیگر نگارنده قصد پرداختن به جاودانه شعر فارسی فروغ فرخ زاد داشته و بخشهایی از اشعار وی نیز تقطیع عروضی شده است. چرا که از نظرم هدف این سایت علاوه بر سرودن شعر ، خواندن آن و تلاش در جهت اصلاح ، یاد آوری مکرر بزرگان ادب فارسی از زوایای مختلف می باشد.
هنر شعر فروغ نیز مانند بسیاری از شعرا هنری فطری بوده و وی گفته است ( من هیچ اوزان عروضی نخوانده ام ) و در جای دیگر باز گفته ( سعی کن با ریتم کلمات یک حرکت کلی به وجود بیاوری که شنیدنی باشد یعنی در گوش تبدیل به یک نوع وزن شود.)
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد که در کتاب آخر فروغ آمده یکی از ذهنی ترین شعرهای فروغ می باشد که در آن به جای پرداختن به مسائل شخصی و اجتماعی به غربت انسان می پردازد.به غربتی که از تولد تا مرگ با انسان همراه است
و این منم
زنی تنها
در آستانه ی فصلی سرد
در ابتدای درگ هستی آلوده زمین
مفاعلن
مفاعیلن
مفاعلن فعلاتن فع
شاعر از خودو تنهایی اش شروع می کند و با یک حرکت طبیعی از خانه بیرون می رود تا راهی جهان پیرامون شود.و در پایان به طرزیک شاهکار ادبی ریزش مداوم برف او را به یاد بهار و جوانی و شاید دوباره روییدن می اندازد.
بهاری که خواهد آمد و شاخه های درختان شکوفه خواهند داد. و با این یاد آوری سالکانه ایمان خود را به آغاز فصل سرد تجدید می کند.شعر با کلمات ساده شروع می شود . عناصر ملموسی که موقعیت ساده شاعر را نشان می دهد و ناگاه وی را به یاد گذر زمان می اندازد.
زمان گذشت
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
چهار بار نواخت
امروز روز اول دی ماه است
مفاعلن
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
مفاعلن فعلاتن
مفعول فاعلات مفاعیلن
شاعر زمان دقیقی را آشکارا بیان می کند که اولین روز زمستان است و تهاجم سرما . شروع فصل سرما ایمان فروغ به فصل سرد را ملموس تر می کند. نا گهان صحبت از وزش باد می شود و شاعر که با خود تنهاست به یاد گل ها و غنچه هایی با ساقه های لاغر کم خون می افتد و نیز مردی که از کنار درختان خیس می گذرد.
مردی که رشته های آبی رگ هایش
مانند مارهای مرده از سوی گلوگاهش
بالا خزیده اند
و در شقیقه های منقلبش آن هجای خونین را
تکرار می کنند
سلام سلام
مفعول فاعلات مفاعیل فاعلات مفا
مفعول فاعلات ( فاعلاتن فع لن)
مفعول فاعلات فاعلات لات مفاعیلن
مفعو لن فاعلن
مفا
مفا
تصویر شاعر از مردی با رگ های بر آمده و توجه درونی اش به مار حکایت ار اندیشه درونی اش در خصوص فلسفه آفرینش و حدیث آدم و حوا و مار و بهشت است . انگار که سخنی از سیب در میان نیست . با این تفکر ناگاه شاعر به گلها می اندیشد ، باد ، کلاغ و بعد نربام .
در کوچه باد می آید
کلاغ های منفرد انزوا
در باغ های پیر کسالت می چرخند
و نرد بام
چه ارتفاع حقیری دارد
مفعول فاعلات فع
مفاعلن ( مفا) فعلاتن مفا
مفعول فاعلات مفاعیلن مفعول
مفاعلن
مفاعلن فعلاتن مفعول
ولی چرا نرد بام چه ارتباطی بین عبور مرد گذر باد و کلاغ و باغ و نرد بام است. چرا شاعر به ناگاه به یاد نرد بام می افتد آن هم نردبامی که ارتفاعش حقیر است .
در اینجاست که بعد ذهنی شعر و حرمت ذهنی شاعر از درخت به باغ و از باغ به درخت و از درخت به سوی نرد بام خواننده را به فکر فرو می برد.
فصل سرد فصل سرماست و باغ ها باغ کسالت ، از این رو درخت ها نیز درخت نیستند ، درخت خشکیده اند درختهایی که از آن نرد بام می سازند تداعی طبیعی ذهن از درخت به نرد بام از این سیر فکری شکل می گیرد.
ولی چرا نردبام حقیر نرد بامی که بلند نیست و ارتفاع حقیری دارد. چند سطر بعد این انگیزه مشخص می شود.
آن ها تمام ساده لوحی یک قلب را
با خود به قصر قصه ها بردند
مفعول فاعلات ( فاعلاتن فاعلن)
مفعول فاعلات مفعولن
از اینجا می توان به این برداشت رسید که نه نرد بام ، نه درخت و نه مرد هیچ کدام واقعی و حقیقی نیستند چرا که در دنیا ی قصه ها حضور دارند و اینجاست که سرّ درخت و ارتباط آن با مرد و نرد بام روشن می شود جایی که سیب ، به عنوان کدی جادویی در ذهن شاعر ظاهر می شود
و اکنون دیگر
دیگر چگونه یک نفر به رقص برخواهد خواست
و گیسوان کودکیش را
در آب های جاری خواهد ریخت
و سیب را که سر انجام چیده است و بوئیده است
در زیر پا لگد خواهد کرد
مفعولن فعلن
مفعول فاعلات ( فاعلات) مفعولاتن
مفعول فاعلات مفاعیل
مفعول فاعلاتن مفعولن
مفاعلن فعلاتن مفاعیل مفعولن
مفعول فاعلاتن مفعول
شعر با تداعی کلمات پیش می رود و ذهنیت شاعر پیش می رود. ولی این روزها همه مربوط به گذشته اند گذشته ای که اینک خاطره ای بیش نیست چرا که شاعر در آستانه فصل سرد ایستاده است و بادی که در کوچه می وزد خبر مرگ را یادش می آورد.
ادامه دارد.....