به نام خداوند مهربان و خالق فکر و اندیشه
دوستان هدف از ارسال این پست متواضع تمرینی در برابر افراغ اندیشه دیگران می باشد این چند سطر را این جانب در برابر نوع تفکر و نوشتار این دو بزرگواران استاد بزرگ حمید مصدق و بانو مغفور فروغ فرخزاد نوشتم حال از شما می خواهم تمرینی داشته باشید .و اندیشه خود را در مقابل این بزرگواران و این جانب و همدیگر به زبان زیبا بنویسید .و به امید پروردگار در اخر ماه مبارک رمضان به بهترین افراغ اندیشه در باب جواب این دو بزرگوار هدیه ائی به رسم یاد بود از طرف مدیریت اهدا می گرد.
شما می توانید مستقیم به این بزرگواران جواب دهید یا مستقیم به هر شاعری که دوست دارید با ذکر نام جواب دهید. در ضمن از برادران و سرورانم استاد گرانقدر محمد ترکمان (پژواره)جناب مهدی یوسفی نژاد(لولی وش) و محسن مهر پور عزیز تمنا دارم مدیریت این پست را به عهده بگیرند با تشکر خاص از این دو بزرگواران
ومن الله التوفیق
تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت
"جواب زیبای فروغ فرخ زاد"!!!!*
من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را...
و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت
جوابیه این جانب سید حاج فکری احمدی زاده(ملحق)
من به تو نخندیدم
بودم در فکر باغبان وآن باغچه زیبا
به جای دلهره
اندیشه ا ی ازعمیق
بر در خانه هوس
نگهبان گُماشتم
نه زحمت دویدن به با غبان دادم
نه سیب دست
خورده را
از ترس
به زمین رها!
نگذشت مدتی
خود و باغبان و همه را
در آئینه وجدان
در بهشت برین دیدم .
2010 لندن -انگلستان