شنبه ۳ آذر
نامه ای از آسمان
ارسال شده توسط عباس عابد ساوجی در تاریخ : يکشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۰ ۱۶:۴۸
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۹۷۷ | نظرات : ۲
|
|
نامه ای ازآسمان
آخر شب ،کتاب قطوری را از بالای قفسه بر میداشتم ،چهار پایه برگشت! دستم را به لبۀ قفسه گرفتم قفسه کشیده شد ازته دل نالیدم :خدایا کمکم کن.قفسه روی سه پایه ایستاد چند جلد کتاب روی زمین پراکنده شد.عجیب بود ، گوشۀ قفسه به پرده گیر کرده بود! پرده را نوازش کردم که جانم را نجات داده بود !قفسه را به حالت اول برگرداندم و ردیف کردن کتابها را بروز دیگر موکول کردم و خوابیدم.
در خواب دیدم فرشته ای آمده ونامه ای از آسمان آورده! سخت گریه کردم به خاطر غفلت خودم!؟ . درنامه چنین نوشته بود: (( دیروز صبح که بیدار شدی منتظر سلامت بودم . به همه صبح بخیر گفتی حتی به طوطي داخل قفس . هنوز لقمه در دهانت بود که مسواک را بر داشتی تا دندانهایت را مسواک کنی.انتظار داشتم وقتی از در خارج میشوی به من توسّل کنی و چیزی به عنوان صدقه کنار بگذاری .
زمانی که کیف پولت را زدند میتوانستم کمکت کنم اما باز هم از مردم کمک خواستی اصلا\" به یاد من نبودی ! در حالیکه از همه به تو نزدیکتر بودم . دیگر از تو نا امید شده بودم که در یک لحظه سخت بیاد من افتادی ! دست من بشکل پرده قفسه را نگاه داشت اما باز هم از پرده تشکر کردی!
به این وسیله خواستم متذکر بشوم این تو هستی که مرا فراموش کرده ای ! من همیشه در کنار تو هستم.))
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۵۹۳ در تاریخ يکشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۰ ۱۶:۴۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید
۰ شاعر این مطلب را خوانده اند
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.