حافظ و تفکر ریاضی
پروفسور فضل الله رضا
در گستره ی علوم عقلی، مانند ریاضی و فیزیک، کاخ های علمی (نظریه ها) به روی بنیان های خِردآگین و پیش فرض های دیرپای ساخته می شوند و تا زمانی که آزمون ها و نگرش های علمی تازه تر، بنیادها را نلرزانده اند، کاخ ها همچنان استوار بر جای می مانند. در کارهای علمی، آزادی عمل نسبتاَ محدود است، یعنی پژوهنده و گزارشگر به آسانی نمی توانند به شتاب، از چهارچوبی که پیش فرض ها ایجاب می کنند و خط و مرزهایی که عالمان تا همان زمان مقرر داشته اند، فراتر بروند.
در گستره ی علوم عقلی، مانند ریاضی و فیزیک، کاخ های علمی (نظریه ها) به روی بنیان های خِردآگین و پیش فرض های دیرپای ساخته می شوند و تا زمانی که آزمون ها و نگرش های علمی تازه تر، بنیادها را نلرزانده اند، کاخ ها همچنان استوار بر جای می مانند.
در کارهای علمی، آزادی عمل نسبتاَ محدود است، یعنی پژوهنده و گزارشگر به آسانی نمی توانند به شتاب، از چهارچوبی که پیش فرض ها ایجاب می کنند و خط و مرزهایی که عالمان تا همان زمان مقرر داشته اند، فراتر بروند.
امکان دگرگونی نگرش های علمی در علوم پایه بسیار اندک و نادر است. مثلاَ از زمان ارسطو تا کِپلر و گالیله و نیوتن، بیش از هزار و پانصد سال طول کشید تا دانشمندان پیش فرض های فیزیک ارسطو و ستاره شناسی بطلمیوس را دگرگون کنند. تقریبا دویست سال طول کشید تا اهل علم، فرضیه نیوتن را تعدیل و تکمیل کنند و بگویند نور هم جرم دارد؛ یعنی حرکت شعاع نور، برخلاف آن چه در روی زمین و در فاصله های نزدیک مشاهده می کنیم، در فواصل دور (بین کهکشان ها) به صورت حرکت مستقیم الحظ نیست. اگر نور از کنار ستارگان سنگین وزن کیهان اعظم بگذرد، مسیرش به سوی آن ستارگان کشانده می شود، زیرا جاذبه ای که میان جرم آن ستاره و جرم نور وجود دارد، نور را به سوی ستاره می کشاند.
می توان مبانی علم را از کسی به دیگری انتقال داد و از این رو علم، جهان شمول است و همگان آن را می پذیرند.
در کار شعر و هنر، بر خلاف علوم عقلانی، آزادی چشمگیر حکمفرماست. شور و شوق زیباشناخت، بر نقش بندی عقل و نقد و درستی یا نادرستی، پیش می گیرد. تماشاگران عرصه ی هنر نیز آزادند که شعر یا اثر هنری را به هر اندازه که بخواهند دوست بدارند یا نپسندند.
در مکتب های علمی پژوهنده نمی تواند مثلاَ بگوید که قانون ارشمیدس را نمی پذیرد یا رابطه ی جاذبه ی نیوتن را نمی پسندد. در علم، نظامی حکم فرماست که ناگزیر تا بنیادها را نلرزانده باشند، همه آن را می پذیرند ولی در شعر و هنر، نباید همگونی برداشت ها را انتظار داشت. سنت های ادبی و رهنمودهای استادان فن، جنبه ی ذوقی دارند و الزام استاندارد علمی جهانی مطرح نیست:
می دمد هر کسش افسونی و معلوم نشد / که دل نازک او مایل افسانه کیست (حافظ)
آن گاه که هنری پایه و مایه گرفت، بعضی هنرمندان آن رشته که گرایش به معارف علمی داشته باشند، می کوشند که نوعی قانونمندی و نظام برای همان رشته هنری تدوین کنند.
(امّا) تفاوتی بنیادین بین قانونمندی هنری و قوانین علمی وجود دارد. قوانین علمی چون بر بنیاد عقل آدمی استوار می شوند، در مجموع برای همه ی ابنای بشر یکسان اند ولی قانون مندی هنری چون بر اساس سلیقه ی کارناسان و دیدگاه بینندگان اهل نظر بنیان گذاری می شود، می تواند برای سلیقه های مختلف، متفاوت باشد. دستور بلاغت شعر فارسی را آن گروهی می پذیرند که با صاحب دستور که معمولاَ از مشاهیر فن است، هم داستان باشند.
حکم گزاران ادب ، مکتب ها را بررسی و شیوه ها را صف آرایی می کنند تا در رشته ی معینی نظام معرفتی به وجود آورند که سودهایی در بر دارد ولی این دستورها، نحوها و آیین سخنوری، ماندگاری و پایداری قانون های علمی را ندارند. نوآوران اهل هنر، می توانند در داخل نظام دخل و تصرّف کنند. شاعران بزرگ ما هر کدام در نوعی نوآوری دست داشته اند.
*شباهت های ذهنی حافظ و اهل علم
نگارنده در بعضی از سخنرانی ها و نوشته های فرهنگی خود القا کرده است که در ذهن حافظ، رده های فکر انتزاعی (abstract thinking) که از نشانه های اهل تفکر دانشی، به ویژه اهل ریاضی است دیده می شود.
در میان شاعران بزرگ فارسی زبان، ذهن حافظ به ساختار جبر و مقابله، نزدیک تر از دیگران به نظر می رسد. در کتاب حدیث آرزومندی بحث کرده ام که ذهن شاعر بزرگ ما، سعدی، به جنبه های علمی و اجتماعی نزدیک تر است و در مقام مقایسه با حافظ، تفکر سعدی به ریاضیات کاربردی و تفکر حافظ به ریاضیات محض گرایش دارد. حافظ ریاضی دان نیست، شاعر است ولی می توان از پس پرده های ذهنش، میزان استعداد تفکر علمی او را دید.
هاله ی مه آلودی که معانی کلمات و اصطلاحات متداول در دیوان لسان الغیب، مانند: شیخ و زاهد، رند و محتسب، کافر و مسلمان، می و معشوق، پیر مغان و خرابات، خط و خال، زلف و رخ و از همه مهم تر «او» را فرا می گیرد نمایاننده گرایش ذهن حافظ به ذهن دانشمندان اهل ریاضی است.
در مجموع ، حافظ چگونگی کار هر یک از بازیگران صحنه ی شعر خود را در غزل های دیوانش توصیف می کند به طوری که اهل علم عوامل اصلی کار خود (مانند: نقطه، خط، صفحه، توازی، تقاطع) را تعریف می کنند.
باید در نظر داشت که اهل، در آغاز برنامه، کار خود را با دقّت بیشتر مطرح می کنند. در شاهکارهای ادبی جهان و در دیوان شاعران بزرگ مانند شاهنامه (فردوسی) و مثنوی های نظامی و دیوان حافظ این کار به تدریج و به تقریب انجام می گیرد. خواننده باید با تکرار و تمرین سیمای بازیگران صحنه فکری شاعر را به تصور در بیاورد.
اشارات عارفانه ی حافظ، به روابط جبر و مقابله گونه در میان ناشناخته ها شباهت دارد که جواب مسأله را به مفروضات (که در چهارچوب آن مسأله نهفته است) پیوند می دهد.
نتیجه ها با پیش فرض ها ارتباط دارند؛یعنی، نقش هایی که از یک غزل خواجه در ذهن خواننده پدید می آید،تابع برداشت ذهنی وی از اصطلاحات حافظ در کل دیوان اوست.
اهل جبر و مقابله حروفی مانند X و Y و Z را به جای ناشناخته ها بکار می گیرند، تا آزادی و سرعت عمل در تفکر و محاسبه داشته باشند و مانند مبتدیان جرم اندیش بر روی اعداد معین لنگر نیاندازند. X و Y می توانند برفراز گروهی از اعداد به پرواز درآیند. درباره ی شعر عارفانه، مانند شعر حافظ، می توان گفت، وقتی در صورت مسأله مجال ابهام باشد، جواب ها هم ساکن نمی نشینند و در ذهن خواننده به پرواز در می آیند، ذوق ها پرجوش و کنجکاوی ها پویا می شود.
طرح عارفانه ای که حافظ از گوشه ی ابروی جانان، می، مطرب، منبر، شیخ، زاهد، واعظ و صوفی در کارگاه ذهن اهل نظر می آفریند، اکثراَ بیرون از رده ی تفکّر جزمی و حساب چهار، پنج و شش است. ناشناخته ها، مانند مجهولات معادله های پارامتردار و نامساوی های جبری، رخصت پرواز دارند.
چون شعر حافظ در متن فرهنگ ایران است، برای بهره مندی از آن، خواننده باید با زبان پارسی و گستره ی فرهنگ ایران، آشنایی داشته باشد. جمشید و فریدون و کیخسرو، دیو و سلیمان، صنم و صمد، فقر و غنا، بهشت و دوزخ و مانند آن ها را بشناسد. هرچه شناخت فرهنگی خواننده بیشتر باشد، عرصه ی پروازش فراخ تر می شود و افق دیدنی ها بازتر، به شرط آن که خواننده ی خیال اندیش، خود را زندانی ساخته ها و پرداخته های خویش نکند، خاکسار باشد و آسمان ها ستاره ها را هم ببیند.
در شعر عارفانه واژه ها و مفاهیم رویدادها، برای خواننده آشنا خیال انگیز است. گوینده عارف مشرب، چون وظیفه ی گزارشگری بر عهده نگرفته می تواند با آزادی بیشتر سخن در پرده بگوید و باید گوش شنونده هم سمیع و خیال اندیش باشد:
هر گل نو ز گلرخی یاد همی کند ولی / گوش سخن شنو کجا دیده ی اعتبار کو؟ (حافظ)
در شعری که جنبه ی گزارشگری بر سود و سودای هنری بچربد، باید واژه ها را بر مبنای کتاب لغت و درس های جزمی مکتبی در بند کشید. در این گونه شعرهای توصیفی، خواننده تا حدی پیرو و فرمانبردارِ گوینده است. در شعر عارفانه، برداشت خواننده اهمیّت بیشتری دارد، خواننده دوست، هم راز، و مرید مراد خود است.
اگر بخواهیم مثال تشابه با تفکر اهل علم استدلالی را بگسترانیم، می گوییم فرق است میان حسابدار با ریاضیدان پژوهشگر.
*پرهیز از جزم گویی
خصیصه ی دیگری که نگارنده در حافظ سراغ دارد و کمتر به آن توجه شده ، پرهیز از گفتار جزمی است. لسان الغیب سخنان ژرف خود را پرسش وار مطرح می کند. گفتارش با 'شاید' و ' اگر' و 'مگر' همراه است. 'از این است و جز این نیست' فاصله می گیرد. اگر بخواهیم او را در لباس ریاضیدان تصور کنم، می گویم فکر حافظ با نامساوی ها بیشتر سر و کار دارد تا با معادلات و برابری ها و داوری جزمی.
از نظر نظریه ی اطلاعات (Information Theory) عموماَ شعر عارفانه بسیار گسترده تر از میدان شعر توصیفی است (این نگرش علمی را باید در جای دیگری بیشتر شکافت و روشن تر اطلاع فرهیختگان ادب رسانید.)
هر مفهومِ صحنه ی نمایشگاه عرفانی، مانند عبارتی جبری، خود دریایی از مجردات خیال انگیز را به همراه می آورد و کرانه ها ناپیداست:
بده کشتی می تا خوش برانیم / ازین دریای ناپیدا کرانه (حافظ)
اگر بخواهیم اصطلاح علمی را به کار بگیریم، می گویم شعر عارفانه، معانی پیوسته (continuous) القا می کند و شعرهای معمولی به گسسته (digital) نزدیک تر است. کارایی کتاب لغت در گروه دوم بیشتر است.
حافظ صدها بازیگر اندیشه ی خود را (مانند: صوفی، زاهد، باده، خُم، طُرّه، طرّار) به تالار نمایشگاه در می آورد. او همه را جامه ی فاخر ابهام گونه (X ، Y و Z) می پوشاند و هر کدام را آن که می انگارد، به جلوه در می آورد ولی مانند همه هنرمندان و به خلاف اهل علم روابطی را که تماشاگران میان بازیگران باید بدانند، به ندرت اعلام می کند. تماشاگر باید به تدریج بازیگر را بشناسد و روابط میان آن ها را دریابد – روابطی که به آسانی به نوشتن و گفتن در نمی گنجد. کتاب های لغت و تاریخ اجتماعی و درس های علم مآبانه سخن را به درازا می کشانند، چندان که گاهی نشأت سرخوشی فدای پژوهش کارشناسی می شود:
حدیث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ / اگر چه صنعت بسیار در عبارت کرد
راز عشق را نمی توان از کتاب صرف و نحو و بدیع شرقی و یاورشناسی غربی استخراج کرد.
*مثال ها (تقابل «بی نهایت»، «دو بی نهایت» و «بی نهایت به توان دو»)
شاعران بزرگ ما، در بعضی شعرهای زیبای پارسی، تقابل (contrast) میان هجر و وصال، شاه و گدا و مانند آن ها را خوش به جلوه در می آورند. کارشناسان ادب، از این گونه صنعتگری ها، به عناوین گوناگون نام می برند، که بیرون از بحث ماست. به زبان «ریاضی شاعرانه» می توان آن را تقابل یا فاصله ی بی نهایت خواند.
حافظ در بعضی موارد، همین مفهوم فاصله ی بی نهایت را به صورت فاصله ی «دو بی نهایت» نقش بندی می کند، مانند:
که برد به نزد شاهان ز من گدا پیامی / که به کوی مِی فروشان دو هزار جم به جامی
از مصراع اول، خواننده استنباط می کند که مقام شاهان به فاصله ی بی نهایت برتر از جایگاه حافظ است. در مصراع دوم، گوینده شاهان را به فاصله ی بی نهایت پایین تر از گدایان خرابات می نشاند؛ یعنی، فاصله ی نسبی «دو بی نهایت» را در ذهن القا می کند.
حافظ در جای دیگری می فرماید:
خدا زان خرقه بیزار است صد بار / که صد بُت باشدش در آستینی
از صد بار مصراع نخست، مفهوم بی نهایت بر می آید و از صد بُتِ مصراع دوم بی نهایت در بی نهایت؛ یعنی، بی نهایت به توان دو را القا می کند.
بی تردید رگه های تفکر خِرد آلود طبیعی را که درون مایه ی اندیشه های علمی است، در ذهن شاعران بزرگ دیگر هم می توان دید. من به سبب آشنایی بیشتری که با سخنان خواجه شیراز داشته ام، اندیشه های او را بیشتر شکافته ام. اکنون که دسترسی به کامپیوتر (رایانه) و استفاده از نظریه ی احتمالات، بیش از پیش، میسر شده، گمان دارم، اگر تعداد تکرار یا بسامد بعضی از واژه ها و مفاهیم بی نهایت و نابرابری ها را در اشعار لسان الغیب فهرست نماییم، عیار و میزان درستی حدس بنده، قابل بررسی بیشتر است.
باید یادآور شوم که رگه های تفکر ریاضی، سوای انبان داده هاست. بعید نمی دانم که شاعرانی مانند خاقانی، تحصیلاتش در زمینه ی علم هیئت، نجوم، و ریاضیات گسترده تر از حافظ بوده باشد. فکر برهنه ی سعدی به خِرد عملی؛ یعنی به ریاضیات کاربردی گرایش دارد. پرهیزی که حافظ از سخن گفتن جزمی دارد، نمودار دوری او از درس های رسمی و فقاهت، بحثِ کشفِ کشاف و مانند آن هاست. می خواهم عرض کنم که، بد یا خوب، ساختار فکری لسان الغیب، به اصول ریاضی محض (ناب- Pure Mathematics) و رگه های عارفانه متمایل است:
شاه شوریده سران خوان من بی سامان را / زان که در کم خِردی از همه عالم بیشم (حافظ)
لطافت، ظرافت و بلاغت این بیت در ادب پارسی و در همه ی عرصه ی هنر خِردبنیاد، کم نظیر است.
** دکتر فضل الله رضا (متولد 1293- رشت) دانشمند و از پایه گذاران نظریه اطلاعات، استاد دانشگاه مک گیل و کنکوردیای کانادا در رشته ی مهندسی برق است. وی دومین رئیس دانشگاه صنعتی شریف (آریامهر سابق) است که از جمله تألیفات وی می توان به نظریه ی اطلاعات، تحلیل شبکه های برق، هندسه ی عملی و علمی، و پژوهشی در اندیشه های فردوسی اشاره کرد.
* منبع – فصل بیست و یکم کتاب برگ بی برگی نوشته ی دکتر فضل الله رضا (با اندکی تلخیص)