يکشنبه ۲ دی
پري يك زن ديگه
ارسال شده توسط رضا محمدی (شب افروز) در تاریخ : دوشنبه ۲۷ تير ۱۳۹۰ ۰۸:۲۲
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۱۸۱ | نظرات : ۱
|
|
يك زوج در اوايل 60 سالگي، در يك رستوران كوچيك رمانتيك سي و پنجمين سالگرد ازدواجشان را جشن گرفته بودن.
ناگهان
يك پري كوچولوِ قشنگ سر ميزشون ظاهر شد و گفت:چون شما زوجي اينچنين مثال
زدني هستين و درتمام اين مدت به هم وفادارموندين ، هر كدومتون مي تونين يك
آرزو بكنين.
خانم گفت: اووووووووووووووووه ! من مي خوام به همراه همسر عزيزم، دور دنيا سفر كنم.
پري چوب جادووييش رو تكون داد و
|
دو تا بليط براي خطوط مسافربري جديد و شيك QM2در دستش ظاهر شد.
حالا نوبت آقا بود، چند لحظه فكر كرد و گفت:
خب،
اين خيلي رمانتيكه ولي چنين موقعيتي فقط يك بار در زندگي آدم اتفاق مي
افته ، بنابراين، خيلي متاسفم عزيزم ولي آرزوي من اينه كه همسري 30 سال
جوانتر از خودم داشته باشم.
خانم و پري واقعا نا اميد شده بودن ولي آرزو، آرزوه ديگه !!!
پري چوب جادوييش و چرخوند و.........
اجي مجي لا ترجي
|
پيام اخلاقي اين داستان
مردها شايد موجودات ناسپاسي باشن ،
ولي پريها................
زن هستند !!!!!!!! shereyar.com
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۵۷۸ در تاریخ دوشنبه ۲۷ تير ۱۳۹۰ ۰۸:۲۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.