با نام خدا و عرض تبریک های صمیمانه :
به مناسبت نوروز 94 ..
آیا سراغ دارید ایام نوروزی را که بدون ِ بحث ها ، خواهش کردن ها ، قهر ها و دلخوری ها
و تسلیم شدن ها در مورد مسافرت ایام نوروز به شمال در خانه ای سپری نشده باشد ؟
و اینکه باز هم پشت ِ دستت را داغ میکنی که دیگر در ایام نوروز ،پایت را از خانه بیرون نگذاری ...
که وای به ترافیک و گرانی و توی همدیگر لولیدن و
هزاران مورد اعصاب خورد شدن های جور واجور و ...
به همین دلیل یکی دو روز قبل ، این موارد ،به ذهنم خطور کرد ...
حیفم آمد ، قسمت هایی از آن را ، با شما در میان نگذرانم :
راه ِ چالوس از کرج اعصاب را ، ریزد ، به هم
داد از ویراژ و سرعت ،با رَپ و با ،های ،متال
از کرج،چالوس و نوشهر تا چَمستان ، میروم
آمل و بابل ، وَ یا چَم خاله، همچون :پارسال
پیش ِ خود گفتم که ویلایی بگیرم ، با کلاس
کوه و جنگل باشد و دریا ، کنارم هم ، عیال
بی خبر از نرخ ِ ویلا بودم و گفتا ، به من
چاره ات چادر زدن در پارک باشد ، بی خیال
ماهواره با هتل ، پنت هاوس با شام و نهار
شد همه باطل، که بود دور و بَر ِ من،آشغال
بهتر آن دیدم که،برگردم به شهرم ،اصفهان
تا نگرددبیش از این،دلخور زمن،شهر ِ شمال
تا کسی به تازگی شمال نرفته باشد ، به حرف های بنده نمی رسد ...
با عرض مجدد تبریک سال نو به شما دوستان عزیز ِ شعر ِ نابی ام ...