سكوت، يعني گفتن در نگفتن، يعني مقابله با شهوت رام نشدني حرف، يعني تمرين
برگشتن به دوران جنيني و شنيدن انحصاري لالائي قلبِ مادر در تنهائي محض.
سكوت در مكالمه تلفني، يعني ترديد يا مزاحمت، يا شرم.
هر سكوتي، سرشار از ناگفته ها نيست، بعضي وقت ها، سرشار از خجالت گفته هااست.
موسيقي، يعني سكوت بعلاوه سكوت هاي شكسته شده ي موزون.
سكوت آرام كتابخانه، يعني رعد و غرش نهفته ي تمامِ حرف هاي فشرده ي عالم، در پيش از اين.
سكوت شاهد، يعني شهادت دروغ، موقع خواب و استراحت و تعطيلي وجدان.
سكوت محكوم بي گناه، يعني بغض، آه، گريه درون.
سكوت مظلوم، يعني نفريني مطلق و ابدي.
بعضي سكوت را به رشوه اي كلان مي خرند و با سودي سرشار، به اسم حق السكوت، مي فروشانند.
سكوت عاشق در جفاي معشوق، يعني پاس حرمت عشق.
سكوت، در خود گريه دارد ولي گريه، با خود سكوتي ندارد.
بعضي با سكوت آنقدر دشمنند كه حتي در خواب هم آنرا با پريشان گوئي مي شكنند.
سكوت در بيمارستان، بهترين هديه ي عيادت كنندگان است.
آدم، بسياري حرف ها را كه مي شنود، آرزو مي كند كاش بشر گنگ و ساكت بود.
ايراني ها، از قديم معني سكوت و سخن بخردانه گفتن را خوب بلدند، اشكال فقط در استفاده گاه و بيگاه از اين دو نعمت، به جاي هم است.
آنان كه حرمت سكوت را پاس مي دارند، بيش از حرّافانِ حرفه اي، به بشر اميدواري مي دهند.
وقتي خدا بخواهد فساد كسي را برملا كند، نعمت سكوت را از او سلب مي كند.
سكوت قاضي، رعب آورترين سكوت زميني است، وقتي بداني گناهكاري.
سكوت وداعِ واپسين ديدار دو دلدار، هميشه مرطوب است.
سكوت يك محكوم به مرگ، پر از پشيماني لزج است.
خيالتان آسوده، سكوت مرگ، سرد و منجمد است، ولي شكستني نيست.
زير زمين خانه هاي قديمي تمام مادر بزرگ ها، سرشار از سكوت ترشي سير، انار خشكيده، سركه ي انگور، عروسك ها و دوچرخه دوران بچگي است.
بر خانه عروس، آخر شبي كه به خانه بخت مي رود، در تنهائي پدر و مادرش، غمناك ترين سكوت، چنگ مي اندازد.
سينماي صامت، پر از سكوتي گويا و خنده دار بود.
غيرقابل درك ترين سكوت، متعلق به معلم ادبيات پيري است كه، شاگرد قديمش را در حال غلط خواندن گلستان سعدي از تلويزيون مي بيند.
آزار دهنده ترين سكوت، وقتي است كه دروغ مي گوئي و مخاطبت در سكوتي سنگين، فقط نگاه مي كند.
درگورستان، فقط در ساعات معيني كه ارواح به ميهماني مي روند، سكوت برقرار است.
بعضي، بلدند با تمام وجود مدت ها ساكت باشند، حيف كه زبانشان آخر همه را به باد مي دهد.
آدم هاي ترسو، براي فرار از سكوت، با خود حرف مي زنند.
تابلوهاي جهت نما، در خيابان و جاده ها، در سكوتي بي ادعا، عابران را راهنمائي مي كنند.
تمام مردم جهان، با يك زبان واحد سكوت مي كنند، ولي به محض باز كردن دهان از هم فاصله مي گيرند.
كرو لال ها، در سكوت محض با هم پرچانگي مي كنند.
سكوت، خيلي خيلي خوب است، اما نه هر سكوتي.
بعضي، قادرند تا لحظه مرگ، سكوت كنند، به شرط آنكه حق السكوت قابلي در قبالش گرفته باشند.
در آخرت، تو را به خاطر حرفهاي نسنجيده، ممكن است مجازات كنند، ولي سكوت بي جايت را، هرگز نمي بخشايند.
سكوت را با هر چيزي مي شود شكست، ولي با هر چيزي نمي توان پيوند زد.
دفاترِ سفيد و بي خط نو، مثل نوارِ خام، مملو از سكوتند.
تا كنون، هيچ مترجمي پيدا نشده كه بتواند سكوت را، از زباني به زبان ديگر ترجمه كند.
قطعاً يكي از راههاي تحمل زندگي، پناه بردن به سكوت است.
هميشه گفته اند، از آن نترس كه هاي و هو دارد، از آن بترس كه برّوبرّ، نگاهت مي كند و در سكوت، برايت نقشه اي شيطاني مي كشد.
آدم هاي خسيس، ممكن است بي بهانه حرف بزنند، ولي بي بها، سكوت نمي كنند.
خواهي نشوي رسوا، همرنگ جماعت نشو، به وقت، ساكت باش.
آنانكه در مراسم خواستگاري ساكتند، در زندگي حرف نگفته باقي نمي گذارند.
درست است كه زبان خوش مار را از لانه اش بيرون مي كشد، در عوض زبان سرخ، سرِ سبز را به باد مي دهد، بهتر نيست، مار در لانه بماند و سر بر گردن.
مارك تواين مي گويد: بهتر است دهان خود را ببنديد و ابله به نظر برسيد تا اينكه آن را باز كنيد و همه ترديدها را از ميان ببريد.