سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 12 خرداد 1404
    6 ذو الحجة 1446
    • شهادت مظلومانه زائران خانه خدا به دستور آمريكا به دست مأموران آل سعود، 1366 هـ ش ـ برابر با 6 ذي الحجه 1407 هـ ق
    Monday 2 Jun 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      هرگز لبخند را ترک نکن حتی وقتی ناراحتی، چون هر کسی امکان دارد عاشق لبخند تو شود. گابریل گارسیا مارکز

      دوشنبه ۱۲ خرداد

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      وروجک 7
      ارسال شده توسط

      منوچهر مجاهدنیا

      در تاریخ : شنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۳ ۱۵:۵۲
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۲۰۷ | نظرات : ۳۲

      طنز دنباله دار...
      قسمت هفتم
      • آقا بیا صواب کن ، پارتی ما بشو بیام توی سایت ثبت نام کنم .
      • چرا اینقدر اصرار می کنی ؟ مگه تو شاعری بچه ! تازه سن ات کمه ، ایمیل هم نداریِ ، جیمیل هم نداری ! از طرفی حاجی قبول نمی کنه ثبت نام کنی !
      •  دهه ... شعر گفتن چه ربطی به سن و سال داره ! ایمیل درست کردن هم کاری نداره !
      • پسرجان ، تو حالا باید درس بخونی ، بعد که بزرگ شدی یاد می گیری شعر بگی ، بعد شعراتو نقد می کنند ، تازه اگه به درد خور بود انتشار میدی .
      • بابا جان من حالا هم شعر میگم !
      • چطوری ؟
      • قضیه اش مفصله ، پنج سالم بود که یه روز ماه رمضون موقع افطار بابام کله پاچه گرفته بود ، البته من روزه نبودم ، ما نشستیم یه زبون و دوتا چشم و یه مغز و چهارتا پاچه خوردیم ، مامانم گفت ، بچه اینقدر می خوری دل درد می گیری ، مریض میشی ، کاه مال خودت نیست ، کاهدون که مال خودته ، گفتیم یه نوشابه پشت بندش برم بالا هضم اش می کنه ، شب خوابیده بودیم که خواب دیدیم لب حوض حیاط خونه مون نشستیم و یه پری خوشگل هم ته حوض داشت شنا می کرد و هی به من می گفت ، بیا بچه شنا کن ، منم گُولش را خوردم و پریدم توی حوض و یه دفعه رفتم زیر آب ، نفس ام گرفت و داشتم خفه می شدم که از ترس از خواب پریدم ، آقا جای دشمنت خالی نباشه ، بدنمون عین بید لیلی می لرزید و خیس عرق شده بودیم آقا پیژامه مون هم خیس شده بود، انگاری واقعا رفته بودیم توی حوض ، یک مرتبه همون نصفه شبی یه شعر به من الهام شد .
      • خب نتیجه پرخوری اونم شب همینه دیگه ! اون شعر چی بود ؟
      • به علی گفت مادرش یک شب ، که بترس و لب حوض نرو، ما رفتیم افتادیم توی حوض ، بچه جان حرف مامانت را همیشه گوش کن !
      • شعر را کلا غلط خوندی ، تازه این شعر مال تو نیست !
      • چه فرقی می کنه مال کیه ، بعدش هم یه شعر دیگه نوشتیم که گفته ام ، داشت عباسقلی خان دختری ، دختر باادب و هنرمندی ، و تا آخرش دیگه ، همین !
      • عجب وروجکی هستی ، این را هم که غلط  خوندی مال کس دیگه است !
      • شعر مال اونیه که میخونه ، مثل خواننده ها و نوحه خونا که شعر شاعرا را مجانی میخونن و کنسرت میزارن و سی دی میکنند و پول میگیرن ، اونی هم که شعر را گفته دستش هیچ  کجا بند نیست ! حالا اگه طرف میت هم شده باشه که چه بهتر ، نیستش که بگه شعر منو دزدیدی ! چرا اینقدر ما را میپیچونی برای یه ثبت نام !
      • ببین وروجک قبولت نمی کنند بیای ثبت نام کنی توی سایت ، تازه اونجا بخوای وروجک بازی در بیاری بیچاره ات می کنند ، کاری می کنند فرار کنی ، یه صندلی اونجا هست که از زیرش آتیش بلند میشه ، کباب ات می کنند ! تازه بدتر از اون آنچنان  هم شعرت و هم خودت را نقد می کنند که بگی بابا اصلا ما شاعر نیستیم !
      • بچه گیر آوردی ! مگه صندلی منقله که روش کباب درست کنند ، تازه من حریف همهشون هستم .
      • د نیستی بچه ، چند نفر اونجا نشستن که کارشون کباب کردن آدماست ، بعضی وقتا ، هم سیخ را میسوزونن و هم کباب را!
      • من کباب خیلی دوس دارم .
      • مثل این که تو پرتی ! با سئوال هاشون و با سرکار گذاشتن  کبابت می کنند !
      • مگه چی می پرسن ؟ هر چی بپرسن جوابشون را میدم !
      • اونجا چند تا خانم هستند که مطمئن هستم حریفشون نمیشی !
      • به ... اینو باش ، بعضی وقت ها مامانم از دست من زار می زنه !
      • اونا مامانت نیستند ، همچی داغ ات می کنند که یادت بره مامان داری ! تازه اون خانمه که زیر پای اسبش  ترقه ترکوندی و  کر و لالش  کردی هم اونجاست ، اصلا داره دنبالت می گرده که حالتو جا بیاره !
      • ببین آقاهه ، تو سفارش منو به حاجی بکن که ثبت نامم کنه ، من تلافی می کنم ، از زیر خجالت در میام ، ماشین خواستی بخری میریم بنگاه بابام ، حواسم هست که ماشین تصادفی رنگ شده بهت نفروشه ، آخه این بابای ما ماشین های خارجی تصادفی را مفت میخره ، رنگ و لعابشون می کنه ، میده دست خلق خدا ، مثل جوجه کلاغ که رنگ می کنند و به جای بلبل می فروشند !
      ادامه دارد ...
       

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۴۶۵۵ در تاریخ شنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۳ ۱۵:۵۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1