سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 4 دی 1403
  • ميلاد حضرت عيسي مسيح عليه السلام
24 جمادى الثانية 1446
    Tuesday 24 Dec 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      سه شنبه ۴ دی

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      وروجک 7
      ارسال شده توسط

      منوچهر مجاهدنیا

      در تاریخ : شنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۳ ۱۵:۵۲
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۱۸۹ | نظرات : ۳۲

      طنز دنباله دار...
      قسمت هفتم
      • آقا بیا صواب کن ، پارتی ما بشو بیام توی سایت ثبت نام کنم .
      • چرا اینقدر اصرار می کنی ؟ مگه تو شاعری بچه ! تازه سن ات کمه ، ایمیل هم نداریِ ، جیمیل هم نداری ! از طرفی حاجی قبول نمی کنه ثبت نام کنی !
      •  دهه ... شعر گفتن چه ربطی به سن و سال داره ! ایمیل درست کردن هم کاری نداره !
      • پسرجان ، تو حالا باید درس بخونی ، بعد که بزرگ شدی یاد می گیری شعر بگی ، بعد شعراتو نقد می کنند ، تازه اگه به درد خور بود انتشار میدی .
      • بابا جان من حالا هم شعر میگم !
      • چطوری ؟
      • قضیه اش مفصله ، پنج سالم بود که یه روز ماه رمضون موقع افطار بابام کله پاچه گرفته بود ، البته من روزه نبودم ، ما نشستیم یه زبون و دوتا چشم و یه مغز و چهارتا پاچه خوردیم ، مامانم گفت ، بچه اینقدر می خوری دل درد می گیری ، مریض میشی ، کاه مال خودت نیست ، کاهدون که مال خودته ، گفتیم یه نوشابه پشت بندش برم بالا هضم اش می کنه ، شب خوابیده بودیم که خواب دیدیم لب حوض حیاط خونه مون نشستیم و یه پری خوشگل هم ته حوض داشت شنا می کرد و هی به من می گفت ، بیا بچه شنا کن ، منم گُولش را خوردم و پریدم توی حوض و یه دفعه رفتم زیر آب ، نفس ام گرفت و داشتم خفه می شدم که از ترس از خواب پریدم ، آقا جای دشمنت خالی نباشه ، بدنمون عین بید لیلی می لرزید و خیس عرق شده بودیم آقا پیژامه مون هم خیس شده بود، انگاری واقعا رفته بودیم توی حوض ، یک مرتبه همون نصفه شبی یه شعر به من الهام شد .
      • خب نتیجه پرخوری اونم شب همینه دیگه ! اون شعر چی بود ؟
      • به علی گفت مادرش یک شب ، که بترس و لب حوض نرو، ما رفتیم افتادیم توی حوض ، بچه جان حرف مامانت را همیشه گوش کن !
      • شعر را کلا غلط خوندی ، تازه این شعر مال تو نیست !
      • چه فرقی می کنه مال کیه ، بعدش هم یه شعر دیگه نوشتیم که گفته ام ، داشت عباسقلی خان دختری ، دختر باادب و هنرمندی ، و تا آخرش دیگه ، همین !
      • عجب وروجکی هستی ، این را هم که غلط  خوندی مال کس دیگه است !
      • شعر مال اونیه که میخونه ، مثل خواننده ها و نوحه خونا که شعر شاعرا را مجانی میخونن و کنسرت میزارن و سی دی میکنند و پول میگیرن ، اونی هم که شعر را گفته دستش هیچ  کجا بند نیست ! حالا اگه طرف میت هم شده باشه که چه بهتر ، نیستش که بگه شعر منو دزدیدی ! چرا اینقدر ما را میپیچونی برای یه ثبت نام !
      • ببین وروجک قبولت نمی کنند بیای ثبت نام کنی توی سایت ، تازه اونجا بخوای وروجک بازی در بیاری بیچاره ات می کنند ، کاری می کنند فرار کنی ، یه صندلی اونجا هست که از زیرش آتیش بلند میشه ، کباب ات می کنند ! تازه بدتر از اون آنچنان  هم شعرت و هم خودت را نقد می کنند که بگی بابا اصلا ما شاعر نیستیم !
      • بچه گیر آوردی ! مگه صندلی منقله که روش کباب درست کنند ، تازه من حریف همهشون هستم .
      • د نیستی بچه ، چند نفر اونجا نشستن که کارشون کباب کردن آدماست ، بعضی وقتا ، هم سیخ را میسوزونن و هم کباب را!
      • من کباب خیلی دوس دارم .
      • مثل این که تو پرتی ! با سئوال هاشون و با سرکار گذاشتن  کبابت می کنند !
      • مگه چی می پرسن ؟ هر چی بپرسن جوابشون را میدم !
      • اونجا چند تا خانم هستند که مطمئن هستم حریفشون نمیشی !
      • به ... اینو باش ، بعضی وقت ها مامانم از دست من زار می زنه !
      • اونا مامانت نیستند ، همچی داغ ات می کنند که یادت بره مامان داری ! تازه اون خانمه که زیر پای اسبش  ترقه ترکوندی و  کر و لالش  کردی هم اونجاست ، اصلا داره دنبالت می گرده که حالتو جا بیاره !
      • ببین آقاهه ، تو سفارش منو به حاجی بکن که ثبت نامم کنه ، من تلافی می کنم ، از زیر خجالت در میام ، ماشین خواستی بخری میریم بنگاه بابام ، حواسم هست که ماشین تصادفی رنگ شده بهت نفروشه ، آخه این بابای ما ماشین های خارجی تصادفی را مفت میخره ، رنگ و لعابشون می کنه ، میده دست خلق خدا ، مثل جوجه کلاغ که رنگ می کنند و به جای بلبل می فروشند !
      ادامه دارد ...
       

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۴۶۵۵ در تاریخ شنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۳ ۱۵:۵۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1