نصف شبی هوس نوشتن به جونم افتاده بود نمی دونی اونم چه جور
پریدم جلوی کامپیوتر وتوهمون تاریکی شروع کردم تند تند به نوشتن.
نمی دونی چه حالی میداد هرچی دلم خواست صغری کبری چیدم.
صفحه رو پرکردم به خیال خودم داشتم یه قصه ی جدید می نوشتم
تموم که شد یه نفس عمیق کشیدم وبه خودم کلی افتخار کردم و
تودلم یواش هورا کشیدم که بقیه رو بیدار نکنم
ولی چشمت روز بد نبینه سرمو که بالا آوردم از رو صفحه کلید وچشامو خوب واکردم
دیدم گند زدم اونم چه جوردر حد المپیک
حالا بپرس چی اتفاقی افتاده بود تا برات بگم ؟؟
ول کن بذار بگم خیال هردومون راحت شه.......
هیچی دوست گلم زبان صفحه کلید انگلیسی بوده منم هواسم نبوده
کترل شیفتو بزنم وفارسی اش کنم حالا بیا وتماشاکن
یک صفحه حروف به هم ریخته که انگار داشتن جنگ جهانی تدارک می دیدند
ومن که واقعا مستاصل و حیرون بودم نمی دونستم بزنم تو سر خودم یا توسر صفحه کلید؟
یاهم توسر شوهرم که ازترس اینکه بیدار نشه وغر بزنه تو اتاق تاریک این قدر تقلا کردم!!!! هنوزم
موندم که چرا اینجوری شده بود شایدم همون اول خوابم برده بود پای کامپیوترودستام رو کیبورد
مونده بود .!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
هیچی دیگه درد سرت ندم دوست عزیز نشستم کلی اشک ریختم
بعدشم کامپیوترو خفه اش کردم ورفتم کپه مرگم و گذاشتم
وتاصبح کابوس دیدم..................
پانوشت:
بیچاره دخترم حق داره که
وقتی کارم داره صدام نمی زنه مادر بهم میگه (توهم خانم....یا خاله توهم....)
وقتی هم بهش اعتراض می کنم بهم می گه
آخه بس که حواست پرت میشه گاهی بهت می گن یه لیوان آب می خوام
می ری ساندویچ میاری می گم چسب مایع می خوام می ری آبلیمو میاری از یخچال
حواس که نداری مامانی بس که تو خیال غرق میشی....................
نویسنده ام نویسنده های قدیم.....