يکشنبه ۴ آذر
متضاد
ارسال شده توسط سعید مطوری در تاریخ : جمعه ۱۰ مرداد ۱۳۹۳ ۰۱:۰۰
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۴۸۲ | نظرات : ۱۳
|
|
یک روز داشتم کتاب یکی از دوستان شاعرم را میخواندم و آنقدر غرق احساسش شدم که خود را در فضای شعرش دیدم مناظر عجیبی را دیدم مثل واژه های شعرش، مثلا خورشیدی را دیدم که نصفش ماه شده بود و آسمون نیز دو قسمت سیاه وآبی و آدمهای شعرش نصفی از صورتشان آخم آلود و نصف دیگر در حال لبخند خلاصه سرتان را درد نیاورم همه ی موجودات نصفی متضاد داشتند حتی درختان گلها و غیره به طرف رودخانه ای رفتم نصفش روشن بود و نصفش سیاه در سفیدی آن خود را سیاه دیدم و در سیاهی آن خود را سفید دل نگران بودم که چرا در دو قسمت رودخانه خود را متضاد می دیدم که صدای دوست شاعرم را شنیدم که می گفت: من هر حالت تو را می بینم...
سعید مطوری/مهرگان
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۴۲۰۳ در تاریخ جمعه ۱۰ مرداد ۱۳۹۳ ۰۱:۰۰ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.