سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 25 فروردين 1404
  • روز بزرگداشت عطار نيشابوري
16 شوال 1446
    Monday 14 Apr 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      هر كه كسي را در گناهي رسوا كند چنان است كه آن گناه را خود كرده است و هر كه مؤمني را به چيزي سرزنش كند از دنيا نرود تا آن را خود بكند.حضرت محمد (ص)

      دوشنبه ۲۵ فروردين

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      وای کفشم نیست !!
      ارسال شده توسط

      ژیلاراسخ

      در تاریخ : جمعه ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۰ ۱۸:۵۷
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۳۶۹ | نظرات : ۱۴

      وای کفشم نیست !!

       

      خاطره ایی که می خوام بگم سال اول دبیرستان بودم

      درست در اواخر اردیبهشت ماه بود وهوا ی شیراز هم گرم شده بود

       مخصوصا هوای کلاس ما از نفس ۳۰ تا دختر شیطون وبلا دیگه

       تبدیل به جهنمی شده بود

      کلاس ما سه ردیف ده تایی بود ومنم لژنشین کلاس !

       

      واما اینکه دبیری داشتم که خانمی بود عبوس واز خود مچکر

       که گویی طاق آسمان باز شده وایشان ازش افتاده اند پائین ،

      اونهم در دامن ما بخت برگشتگان اون زمان که شاگردشون بودیم

      اغلب دختران کلاسمون عاشق بودند یا در رؤیا های دور ودرازشان  شناور بودند

      من هم که خود همچون بلای خانمانسوزی بودم جای خود دارد

      ودرضمن اینکه از جبر ومثلثات ودر کل از ریاضیات بدم می آمد وهنوز هم بله.....!

      همیشه تمرینات ریاضی ام را در ازای انشاءیی که

       برای برادرم می نوشتم او حل می کرد

        وهنوز اغلب اوقات خواب امتحان ریاضی وجبر ومثلثات که می بینم

       در خواب ضربان قلبم شدید میشه !

      بعداز ظهر گرمی بود منهم در رؤیای خود با سرعت نور در حال پرواز بودم

       وبی خبر از کلاس و اتحاد اول ودوم بودم

      ودر همین حالت بیخبری گویا کفشهایم را هم درآورده بودم

      وبی خیال در عالم هپروت شناور !

       ناگهان خانم معلمه محترمه که شکار چی دانش آموزان خاص

       در کلاس بود ودل خوشی ازمن نداشت فریاد بر آورد

       \" راسخ\" بیا پای تخته این مسئله را حل کن !

      مارا بگید عین برق گرفته ها از جایم پریدم

       که چی ؟خانم اِ اِ جا جا زه ما بی  ایم

      بله پس عمه سرکار عالی بیان!

      تو دلم گفتم عمه ی من الهی  قربونش برم خیلی مهربونه

       گاهی بمن  نمیگه بیا پای تخته مسئله حل کن ...

      اما یادم آمد که عمه من اصلا مسئله بلد نیست حل کنه ،

      اصلا اون معلم نیست

      بعد حرکتی کردم ای خدایا من ؟!

      من اصلا کفش پام نیست !

      هرچه زیر نیمکتم ومیزم نگاه کردم کفشم نبود

      خانم معلم  بی انصاف هم همش فریاد می زد خب چرا نمیای !

      خدایا چی بگم ؟

      بگم پای برهنه از خونه آمدم که خب معلومه این چنین چیزی بعیده ،

      تا اینکه ایشان کم کم قدم رنجه فرمودند کمی به نزدیک میز من رسید

       وگفت چرا نمیایی بلد نیستی درس نخوندی !

      در واقع هم بلد نبودم هم درس نخونده بودم هم کفشم نبود!

      بالاخره دلم را بدریا زدم وگفتم خانم کفشم نیست

      ای خدا خانم معلم مثل بمب منفجر شد که یالا از کلاس برو بیرون ،

       گفتم خانم پای برهنه که نمیشه گفت من نمیدونم

       یالا بیا برو وگرنه خانم ناظم /جلاد / را صدا می کنم

      دیگه منم ترس را کنار گذاشتم به همکلاسانم با التماس گفتم :

      ترو خدا کفشم پیش هرکیه بده ...

      کفش هایم یک لنگه اش از یک ردیف کلاس ویکی دیگرش در ردیف دیگر پیدا شد

      وبعدا معلوم شد همکلاسان من با پا از زیرمیز به همدیگر پاس داده بودند

       ومن تا دو جلسه از کلاس جبر الحمدلله راحت شدم /اخراج شدم /!

      ادامه دارد ..............\


      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۳۹۱ در تاریخ جمعه ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۰ ۱۸:۵۷ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      معصومه خدابنده

      ما که رسوای زمینیم چه حسرت که شبی ا مشت تمان پیش اهالی زمان وا بشود
      المیرا قربانی

      نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار اا چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
      سیده نسترن طالب زاده

      س با واژه های کاری میکرد کنده کاری ااا بر روح نازک من ااا الواح ماندگاری اااا چون دارکوب میکاشت بر گوشه دل من ااا از شوق از تپیدن از عشق یادگاری ااا از شب عبور میداد سررشته های نوری ااا با ناوک نگاهش میکرد زرنگاری اا گفتم تو را چه حاصل زین رنجهای بیگنج ااا گفتا که میتراشم هر لحظه ای نگاری اااا از شادروان دکتر روحانی ااا تقدیم به پادشاهان سرزمین معنی ااا معلمان و اساتید بزرگوار ااا با مهر دوصدچندان
      شاهزاده خانوم

      ا گفتم چشاتو وانکن دنیا پراز گرگه ااا گفتم چشاتو وا نکن دنیا که دنیا نیس ااا رو ابر و باد و موج و دریا خونه باید ساخت ااا این خاک خنجرخورده دیگه خونه ی ما نیس
      محمد رضا خوشرو (مریخ)

      وکجایِ این شبِ تیره بیاویزم بیاویزم قبایِ ژنده خود را قبایِ ژنده خود را

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1