سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        گرگ و سگ(آزادی)
        ارسال شده توسط

        ابوالقاسم افخمی اردکانی(واحد)

        در تاریخ : شنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۳ ۰۳:۲۱
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۸۸۰ | نظرات : ۱۰

        Le Loup et le Chien
        گرگ و سگ
        Fichier:Grandville leLoup Et Le Chien.jpg
        با عرض سلام و ادب خدمت خوانندگان گرامی!
        چندی پیش شعری به زبان فرانسه اثر "لافونتَین" Jean de La Fontaine که موضوع آزادی را مورد مداقه قرار داده بود نظرم را جلب کرد و بر آن شدم که آن را ترجمه کرده در اختیار خوانندگان گرانقدر و فرهیخته قرار دهم؛ باشد که مثمر ثمر و مورد استفاده ی دوستان واقع گردد... و هو المستعان...
         
        Un Loup n'avait que les os et la peau,
        Tant les chiens faisaient bonne garde.
        گرگی بجز پوست و استخوان چیزی برایش باقی نمانده بود
        چرا که سگ ها خوب نگهبانی می دادند. 

        Ce Loup rencontre un Dogue aussi puissant que beau,
        Gras, poli, qui s'était fourvoyé par mégarde.
        این گرگ به سگی سر حال و قوی برخورد کرد
        سگی چاق و چلّه و مودّب که بخاطر سر به هوا بودن گم شده بود
        L'attaquer, le mettre en quartiers,
        Sire Loup l'eût fait volontiers ;
        حمله کردن به او و تکه تکه کردنش
        کاری بود که جناب گرگ دلش می خواست انجام دهد
        Mais il fallait livrer bataille,
        Et le Mâtin était de taille

        اما ناچار بود که از درگیری چشم بپوشد
        چرا که این سگِ نگهبان، قوی هیکل بود
        A se défendre hardiment.
        Le Loup donc l'aborde humblement,
        برای دفاع از خود و اجتناب از دردسر
        گرگ با فروتنی به سگ نزدیک شد

        Entre en propos, et lui fait compliment
        Sur son embonpoint, qu'il admire.
         و با خوشرویی با او وارد صحبت شده راز وضعیت قبراق
         و قابل ستایش او را جویا شد
         
        "Il ne tiendra qu'à vous beau sire,
        D'être aussi gras que moi, lui repartit le Chien.
        سگ پاسخ داد: اینکه مانند من چاق و چلّه شوید
         فقط به جناب خودتان بستگی دارد
         
        Quittez les bois, vous ferez bien :
        Vos pareils y sont misérables,
        بیشه را ترک کنید تا اوضاعتان روبراه شود
        همگنان شما در آنجا بدبخت و بیچاره اند

        Cancres, haires, et pauvres diables,
        Dont la condition est de mourir de faim.
        احمق هایی ولگرد و بدبخت
        که بخاطر شرایط بدشان باید از گرسنگی بمیرند
         
        Car quoi ? rien d'assuré : point de franche lippée :
        Tout à la pointe de l'épée.
        برای چی؟ برای اینکه نه امنیتی دارند
        و نه خوراک خوبی و به زورِ سرنیزه زنده اند
         
        Suivez-moi : vous aurez un bien meilleur destin. "
        Le Loup reprit : "Que me faudra-t-il faire ?
        دنبال من بیا تا سرنوشتی خیلی بهتر داشته باشی
        گرگ جواب داد: باید چه کار کنم؟

        - Presque rien, dit le Chien, donner la chasse aux gens
        Portants bâtons, et mendiants ;
        سگ گفت: تقریبا هیچ کار، فقط باید مردم را
        و چوبداران را و گدایان را تعقیب کنی
        Flatter ceux du logis, à son Maître complaire :
        Moyennant quoi votre salaire
        پیش اهل خانه چاپلوسی کنی تا اربابت خوشش بیاید
         و در عوض حقوق و پاداش خوبی می گیری

        Sera force reliefs de toutes les façons :
        Os de poulets, os de pigeons,
         از هر جهت خوشایند خواهد بود
        استخوان مرغ و کبوتر

        Sans parler de mainte caresse. "
        Le Loup déjà se forge une félicité
        نوازش های ارباب را که دیگر نگو و نپرس
        گرگ تا اینجا متقاعد و متاثر شد
        Qui le fait pleurer de tendresse.
        Chemin faisant, il vit le col du Chien pelé.
        چنانکه از خوشحالی و رقّت قلب گریه اش گرفت و همانطور که
        در راه (بدنبال سگ) می رفت دید قسمتی از موهای گردن سگ ریخته است
         
        "Qu'est-ce là ? lui dit-il. - Rien. - Quoi ? rien ? - Peu de chose.
        - Mais encor ? - Le collier dont je suis attaché
        گفت: این چیه؟ سگ گفت: چی؟ هیچی؟ چیز مهمی نیست.
        ولی آخه؟ ... این رد قلّاده ایست که مرا با آن می بندند
         
        De ce que vous voyez est peut-être la cause.
        - Attaché ? dit le Loup : vous ne courez donc pas
        این چیزی که شما می بینید شاید به همین علّت باشد
        گرگ گفت: تو را می بندند؟! پس تو نمی توانی هر جا بخواهی بروی؟

        Où vous voulez ? - Pas toujours ; mais qu'importe ?
        - Il importe si bien, que de tous vos repas
        سگ گفت: نه همیشه؛ اما چه اهمیّتی دارد؟
        گرگ گفت:خیلی اهمیت دارد
        (به تمام غذاهایی که می خوری نمی ارزد) 
        Je ne veux en aucune sorte,
        Et ne voudrais pas même à ce prix un trésor. "
         من به هیچوجه چنین چیزی را نمی خواهم
        حتی اگر در عوضش گنجی به من بدهند
        Cela dit, maître Loup s'enfuit, et court encor.
        گرگ این را گفت و پا به فرار گذاشت و رفت که هنوز هم دارد می رود. 
         

         

        ژان دو لا فونتَین

        بدیهی است که ترجمه ی دقیق و امانتدارانه ی شعر کاری دشوار است؛ اینجانب در حد بضاعت سعی خود را نموده و امیدوارم حق اثر و نویسنده را ادا کرده باشم...
        یاعلی...null

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۳۷۷۹ در تاریخ شنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۳ ۰۳:۲۱ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2