غزل لکی با برگردان فارسی ....
مخاطب و مشوق همیشگی لکی سروده هایم جناب حاج فکری احمدی زاده ی عزیز ...
دوستان هم زبانم و...اهالی باصفای شعرناب
برگ سبزیست تحفه ی درویش
"بایه قوش"
کزم نکه چوی بایه قوش،بمین مه سا دیوار خم
بی سر پنا پر بگرم بنیشم ئه داوار خم
الحا مکم کاری بکه ،دی طاقتم طاقه ولا
نیل که مه چوین کوگ قفس،مدوم بومه زاوار خم
چمرریم شو تا سحر،ده نگم منه کوه و کمر
هر و طما یه گر خووشی ،منم ئه ژیرلاوار خم
دلم بیه سه کو زخال ،شادا نماو حالم چوی حال
محض خدا رحمی بکه ،چوین بورمه سر شاوار خم
دردم گرونه گوش بگر ،گرّون دلم چی تا هزار
گیونم بیه دشت لپر،نمشنوی هاوار خم؟؟؟...
برگردان فارسی :
* اندوهگینم نکن که مثل جغد در سایه دیوار غم خانه بگیرم، بی خانمان و بی سرپناه پر بگیرم و در چادر سیاه غم بنشینم...
*التماس می کنم کاری بکن ، دیگر طاقتی نمانده برایم ...نگذار مانند کبکب در قفس بمانم و همیشه زائر غم و غصه شوم.
* چشم به راهم شب تا سحر ، صدایم سرگردان در کوه و صخره پیچیده است ، در آرزوی یک لحظه خوشی زیر آوار ریخته ی غم مانده ام .
* دلم سراپا مانند زغال سوخته است و جای سالمی ندارد ،حالم دیگر به شادی نمی شود،محض خدا رحم کن چگونه باید شب های بلند غم را سپری کنم؟...
* دردم درد گرانی ست گوش کن ، دمای تبم تا هزار بالا رفته است ،تمام بدنم دشتی شده از جوش و دمل های زخم ، چرا صدای فریاد غم را نمی شنوی ؟؟