سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        طاهاحزین
        ارسال شده توسط

        طاها محبی (حزین)

        در تاریخ : دوشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۲ ۰۴:۲۴
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۰۰۴ | نظرات : ۶۳

         
         
        نامم را از زبان مادرم طاها نهادند............
        و یدک کش نام خانوادگی پدرم تا ابد شدم ......محبی

        من......................................... طاها
        دربهاری دلگیر که خزانی بود و نام بهار رایدک میکشید
        دراسمانی پراز بارش باران......
        ناخواسته از نگاه خود....................... به دنیا امدم.
        بیشتر ساعتهای زندگیم را باسایه تنهایی ...........
        ونوشتن های چرند................... گذراندم

        چه اشنایانم بودند و چه دیگر نیستند.....
        میدانی من.. پادشاه کاخ................... سکوتم
        دیوارهای ساکن ...........پنجره ها واشیاها
        وصداهای بیرون از محیطم همیشه برایم همراه خوبی بودند.
        وروزهایم را در اوج نا امیدی به شب وصل میکردند.........
        بگذریم............... دیگر این روزها به هیچ چیز فکر نمیکنم
        جز............................مرگ
        افسوس................که از مرگ هم میترسم..
        وتو................دیگر نگوخوب مرا میشناسی
        پس مرا رهگذری بدان به نام غریبه.....حزین..... همین

        چه روزها..... این قلم با دلم دست در دست هم تندیسی دروغین از تو
        در ذهنم می ساختند که اگر سالیان سال هم بگذرد
        نمیتوانم انرا ب ویرانه ای تبدیل کنم ...
        چه روزها این قلم با دلم با فریبکاریهایشان.. زیبایی دل و نگاهت را
        به رخم می کشیدند و وجودم را در.. وصالی وصف ناپذیر
         مالامال از شادی و سرور میکردند..
        چه روزها.. این ها از جانب تو مرابا کلام های رویایی .....
        در اوج تنهایی وارد بهشتی میکردند سراب گونه که هر لحظه اش بی تاب
        وتشنه گرمی وجودت می شدم ومن......

         مثل مترسکی بودم پوشالی بدون چشم وزبان وعقل که در مزرعه ای سبز
        برای اینده ای شیرین خیالی خود ...فقط لبخند میزند..
        افسوس......که این فانوس نگاه حقیقت تازه روشن شده است
        حال من طاها .............با خود قسم یاد میکنم که دلم را در تاریکی دهشتناک
        بدون هیچ وسوسه نگاهی به زنجیراسارت میکشم
        و قلمم را ب دار می اویزم تا تو... را به فرشته ای معصوم خطاب نکند
        . راستی........مواظب اجرهای دیوار انکارت این روزها باش..
        که با یک نسیم حقیقت ازهم فرو نپاشد
         
        – —––уєѕ , ι αм ƒαllιηg ¯
         
         
        پشت این چشمـــ ها !
        ابرها درگـــیرند ...

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۳۱۹۱ در تاریخ دوشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۲ ۰۴:۲۴ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        نادر امینی (امین)

        یکی از بزرگان اهل شعر درودی فرستاد برمن از روی مهر نبودم لایق حمو ثنای بندگان بباشم حقیری زشرمندگان سرودم تا که سنجم عهد خویش به اشک یتیمان پای افتاده پیش نه من آن نیک سرشتم در این روزگار ولی من کجا وسعدی روشن فکار کنون من درودی فرستم مریم که عادل بود کنیه اش چو عادل هماره بود با همه بنیه اش
        مدینه ولی زاده جوشقان

        تو ای آن که در قلب و روح منی اا خداوند حکمت خدای غنی اا به اطراف خود هم نگاهی بکن اا بتابان بر این سر زمین روشنی مدینه ولی زاده ی
        مریم عادلی

        درود برشما شاعر نیک سرشتتتت کاش دنیااز فکرتان مینوشت
        نادر امینی (امین)

        مرده آن است که نامش به نکویی نبرند ورنه هرمرد تبهکار به جهان زنده بود لیک مرد فداکار فلکی زنده کند دست دردست فقیران دهد و خرج یتیمان بکند این چنین که رسم خردی درجهان زنده بود پیش یزدان همه از فقر وغنیآن برازنده بود نه ستم بیند و نه ستمکار بود عاقبت در پی عقبی رود پا زدنیا بکشد
        مریم عادلی

        دستها خالی اند ازسخا و سلامممممم هیچ چیز پس نجو ای نکومرد تام

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2