سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 25 آبان 1403
    14 جمادى الأولى 1446
      Friday 15 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲۵ آبان

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        میمند فارس عروس فارس
        ارسال شده توسط

        نادر اقبال

        در تاریخ : شنبه ۲ آذر ۱۳۹۲ ۰۳:۴۸
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۸۴۹ | نظرات : ۹

        به برگ گل سرخ بايد نوشت 
        بهشت است ميمند ارديبهشت

        ز اول بناي جهان چون گذاشت 
        خدا خاك ميمند با گًل سرشت

        ز افلاك خاك و گلابش ز عرش 
        به قالب گلش زد همي خشت خشت

        ز لطف خدايي كه در چنته داشت 
        به مينوي ميمند يكباره كشت

        چو در پر تو حسن او داشت جاي 
        صلاحش نشد خلق مصنوع زشت

        از اينروست ميمند ارديبهشت 
        به برگ گل سرخ بايد نوشت
        حسینعلی دلجویی
        شهر ميمند از قدوم ميهمان دارالصفاست 
        قلب پاك شهروندانش به مانند طلاست
        بر قدوم ميهمانان گل فشانند و گلاب
        خصلت ميمنديان مهمان ‌نوازي و وفاست 
        مقدم هر ميهماني بر دل و جان مي‌نهند
        از صفاي ميزبانان شهر در شور و نواست
        خوش زبان و پاك طينت مهربان و نيك‌خواه
        خلق نيكو را ببين اين خود گواه مدعاست
        گفتني هابي نهايت ازخصائل هاي نيك
        ازگل وعطر ورياحينش حديثي خودجداست
        بس خوش آب وخوش هوا و خوش نشين و با صفا
        آب و خاك و مشك بويش اي برادر كيمياست
        شهر محصور است در صد باغ پرگل پرگياه 
        قدمتش طولاني و بودش ز الطاف خداست
        چشمه‌هايش پاك و جوشان قلبها لبريز مهر
        جنت روي زمين ايدوست اينجا بر ملاست
        بيدمشك و نسترن نعنا و طارونه، گلاب 
        جمله محصولات خوشبويش به هر دردي دواست
        شيشه‌هاي عطرهايش را هزاران مشتري است
        زانكه محصولات نيكويش تماما بي رياست
        در بهاران عطر گل شادان كند هر خسته را
        لطف اين آب و هوا از جمله ا لطا ف خداست
        گر سراغش را بگيري گويدت هر رهگذر
        شهر ميمند است آنجايي كه خوش آب و هواست
        قلبهايي پاك دارد چون زلالين چشمه‌ها 
        وان مصَفا خاك گل‌ خيزش بسان توتياست
        در جوار شهر باشد مدفن صدها شهيد
        وان زيارتگاه دلهاي رئوف و بي‌رياست
        اين همه لطف و صفايش هيچ ميداني چراست 
        شهردارش سيدي آزاده و بي ادعاست
        گر كسي پرسد كجا باشد بهشتي بي قرين
        گفته دلجو با صراحت شهر گل ميمند ماست
        حسینعلی دلجویی   می زنی به من لبخند ...در کمال آرامش 
        خورده ایم ما سوگند، در کمال آرامش 
        تو به گوش من خواندی ،من چه قصه ها گفتم 
        دل پذیرو خوش آیند ،در کمال آرامش
        در نهایت اصرار ، هدیه می دهی هرروز 
        شاخه ای گل میمند ، در کمال ارامش 
        خوب روزگاری بود ، بی دلیل خوش بودیم 
        با حضور هم خرسند ،در کمال آرامش
        هیچکس شبیه ما ،نه ، نمی شود ،هرگز 
        بی نقاب و بی ترفند ، در کمال آرامش 
        رفته ای به آسانی ،بی وفا نبودی تو!
        رد شدی از این پیوند در کمال آرامش؟
        یاد حرف تو هستم :تا ابد نمی مانم
        می روم سفریک چند....در کمال آرامش!!!!
        توی مجلس ترحیم ،بین این همه آدم 
        گریه می کنم یک بند ......در کمال آرامش
        روی تاج گل خوبم ،من نوشته ام :ای دوست 
        مخلصم ا رادتمند ......در کمال آرامش 
        روبروی من هستی مو کمند و ارمک پوش 
        می زنی به من لبخند .....در کمال آرامش
        مرضیه اوجی
        میمند دگر باغ و گل و سار ندارد...!!
        دل هم هوس لحظه دیدار ندارد
        هر شیع که بینی بخرندش به دو صد ناز
        شیعی است دل ما که خریدار ندارد
        امیر حسین زاهدی میمندی
        پشت آن کوچه که از خواب خدا سبزتر است

        سحر خویش، سپردم به نماز 

        سجده بر خاک خیال تن شیراز زدم

        بوسه بر تربت آن خواجه ی پُر راز زدم

        دست بر بام دعا باز گشودم با اشک

        تا کبوتر پر پرواز گشاید با مهر 

        برود خانه ی دوست

        ببرد پیک دلم را لب دریای وصال

        تا بهشت میمند

        شده با یک لبخند

        بر در خانه ی دوست

        مهد عشق و پیوند

        تا بگوید لب غرق عطشم 

        تا ابد بوسه زن ساحل اوست

        او که اِستاده و استاد دلی صحرائیست

        ***

        پر گرفتم به دعا

        با شکسته پری از بال کبوتر به هوا

        و نوشتم سخنم 

        غرق در جوهر عشق

        روی تن پوش گلی دست نسیم

        نرم و آهسته دوان

        به سوی خانه ی دلدار ، روان

        تا ببیند سخنم چیست بر آن

        تا بداند نفسی هست به تبریز زمان

        که بداند دل پاییزی «صحرای » خزان

        کرده با لطف کلام و سخن دلکش خود

        همچنان باغ بهار ، سرخوش و مست و جوان

        و دعایم این بود..

        تا ابد زنده و جاوید بمان...
        زهرا خوشکام
          . مهر و صفای شهر تو ، دور ولی به دل نشست
        نوای میمند و گل و صدای بلبلش نشست

        ندیده ام شهر تو را ، ولی تمام آشناست
        به کوچه باغ شهر تو،دلم عجیب،همنواست

        صدای کوچه های تو، پس ِ نگاه گرم تو
        شنیده ام اذان عشق،از پی آن سرای تو

        نشانه ای به شهر خود، به صد هزارعارفی 
        بزرگمرد ِ عاشقی ، میر ادب ، دوانقی

        دلم بجوی از پس ِ ، صدای غم گرفته ام
        که چون تو در زمانه ای ندیده ام نخوانده ام

        بهار آمد و دلم ، تمام ، محو ِ باغ توست 
        فقیر ِ شعر های تو ، در گذر صفای توست

        حال تو از شهر خودت ، غزل نموده ای چنین
        بدان تمام کشورم ،شهر تو است خوش جبین
        حسین قربانی بـــــنازم بر هــوای پاک *میمند* 
        که میخیزد ادب از خـاک میمند

        به زیر سایــــــه ی کوه سپیدار 
        مصفّا میشود امــــلاک میمند 

        تمام سفره های راد مردان 
        مهیّا گردد از خوراک میمند 

        چو (دلجویی ) ادیـبی با متانت
        شده همچون یل بی باک میمند

        به یقین صوت لالایی حزین است 
        خصوصا با دل غمناک میمند

        نمایان میشود در صورت سنگ
        ثبــــــات گفتـه ی حکاک میمند 

        شکوفا شد سخن در شعر *درویش *
        به یمن نغمه ی کولاک میمند
        علی رحمانی بهارت میشود افسون از این افسانه ی میمند
        نخورده میکند مستت می میخانه ی میمند

        به بزم نسترن بلبل به صد شوریدگی گفتا
        خوشا بر حال شمع و لاله و پروانه ی میمند

        به چشم انداز کوهستان عجایب جذبه ای دارد
        گل اشک و گلاب اشک در پیمانه ی میمند

        قدم بر چشم صاحبخانه دارد میهمان اینجا
        مرام میزبانی بین ز صاحبخانه ی میمند

        بهار خرم و اشک گل سرخش مسافر را
        به ناز گوشه چشمی کند دیوانه ی میمند

        مه اردیبهشت و بزم گل افسونگری دارد
        غزل خوان پریوش از می مستانه ی میمند

        به توصیف بهشت خود بخوان «دلجو»که میدانم
        بهارت میشود افسون از این افسانه ی میمند


        به برگ گل سرخ باید نوشت
        بهشت است میمند اردیبهشت
        ****
        هر شعر نخوانده دلپسند است اینجا
        اقبال گل و غزل بلند است اینجا
        از موج گل و گلاب و آئینه و آب
        صد مرتبه بهتر از هلند است اینجا
        حسینعلی دلجویی
        میمند ، بهشتی است که بی مانند است
        دل بر همهء شکوفه هایش بند است
        دارایِ طبیعتِ قشنگ و بِکری است
        طعمِ خوشِ میوه هاش همچون قند است
        از صدق و صفایِ مردمانِ این شهر
        بر رویِ لبِ خودِ خدا لبخند است
        یک شاعرِ بامرام دارد این شهر*
        مهرش به دلم فراتر از فرزند است
        آن جنّتِ فردوس که حق داده نوید
        میمند نمی شود به آن مانند است
        آبش چو عسل هوایش از جنسِ بهشت
        باور بکنید هرچه می گویند است
        اَلحَق که گَزافه گفت آن شیخ که گفت
        انگورِ بهشت بهتر از میمند است
        کیان محمدی میمند و عطرِ گل سرخ در اردیبهشت
        بیچاره آنکه نیاید، در این خطّه از بهشت
        سرمست از گلاب و نسترن، زین کوچه هایِ عشق
        شاعر نگهی بنما، که غزل ها بایدش نوشت
        ایمان دیالمه استاد بزرگ شهر میمند
        از دوستیت شدیم خرسند
        اشعارتوشعرناب عشق است
        دادی دل ما به مهر پیوند
        هر روز سروده ای دوباره
        بر چهره شاد توست لبخند
        استاد منی و دو ستانم
        در بحرادب شنا کنی چند
        دستان قلم بدستت استاد
        دادی توبه ما هزار و یک پند
        دلجوی همه بزرگ و کوچک
        زیباست کلام تو به هر بند
        دادار نگهدار تو باشد
        ازمهر دلت شدیم در بند
        اسماییل قربانی بهشتی را به اردی داد پیوند
        دلم را برد سوی شهر میمند

        به شادی راهها پیمودم از جان
        به سوی پادنا در چشمه ساران

        به سبزی سبزه ها را پند میداد
        هوایش جان و دل پیوند میداد 

        به باغش نسترن درشور بودست
        ز شهرش نا امیدی دور بودست

        هوایش پر ز آوازی دل انگیز
        که غوغا میکند در صبح پاییز

        تمام مردمانش مست عشقند
        نسیمی سبز در پیوست عشقند

        سکوتش روح افزا باورش نیز
        صدای مرغ خرمایی پرش نیز

        صفای باغ و بستانش پر از راز
        پر از پروانه های غرق پرواز

        به ازگیلش که طعمی ناب میداد
        چه شوقی در دهانم تاب میداد

        نسیمش مثل بوی نسترن بود
        برای خاطرم چون پیرهن بود

        من اما غرق در شوقی غزلپوش
        شدم مهمان دلجویی غزلنوش

        دلش چون خانه اش سرشار از مهر
        نگاهش مثل احساسش پر از شعر

        نمیدانم سفر رفتم به میمند
        و یا در خانه ام گردیده دربند

        که تا الان نرفت از خاطرم هیچ
        تقاطع های تنگ پیچ در پیچ

        هنوزم عطر لبخندش به دل هست
        هنوزم یاد میمندش به دل هست
        علی صمدی صفای لبخندو ببین
        شکوه پیوندو ببین
        میمن ما صفا داره
        بهار میمند و ببین


        عطر بهشته شهرگل
        خشت به خشت شهر گل
        نرگس باغ سروی و
        سرو تنومند و ببین


        صفای باغ سید حسین
        چشم وچراغ سیدحسین
        به اون ضریح با صفا
        شکوه سوگند و ببین

        غرق تلاش مردومش
        گرم معاش مردومش
        توی زلال قلباشون
        دلای خرسند و ببین 

        مسجد جامعش ببین
        قدمت تاریخی داره
        تو چل ستون مسجدش
        نور خداوند و ببین

        انگورا و انارشون
        گرمی کار و بارشون
        تو کندوای پر عسلش
        شهد سر قند و ببین

        وفا نگر صفا ببین
        شور نگر نوا ببین
        بیا و میزبانی و
        مهر کرامند و ببین


        عطروگلاب مهرشون
        زلال آب مهرشون
        تو شعر شکر سخناش
        معنی پسوند وببین


        بلبل شیدا میخونه
        میون گلها میخونه 
        برای دلجویی گل
        نغمه و ترفندو ببین
        حسینعلی دلجویی
        میمند و عطرِ گلاب و مهِ اردیبهشت

        عیبش مکن که نگینِ ایران زمین بُوَد
        ایمان دیالمه شور بختی پست پستم کرده بود
        عشق کور و مست مستم کرده بود
        من به هر در میزدم پیدا شود
        وز برای یکدگر بودن ها شیدا شود
        گشتم این سو گشتم آن سو پس کجاست
        آن دل دیوانه و بی کس کجاست
        رفت و اینک روزهایم دیدنی ست
        گل باغ دل من برچیدنی ست
        عشق ها دیگر مقدس نیستند
        طعم مرگ هر شبم بس نیستند
        بشنو دلجوئی که از میمند گفت
        وصف عشقی که به این دردمند گفت
        عشق ها دیگر مجازی گشته اند
        عشق ها هم بچه بازی گشته اند
        علی مردانه لبت حس طعم سر قند بود
        که لبریز از شور لبخند بود
        مرا دل بنام تو پیوند داشت
        وگرنه چکارم به میمند بود
        ====
        دلم ربوده دو چشم سیاه میمندی
        فروغ چهره رخشان ماه میمندی
        دوباره برده دلم به روزگار شباب
        صدای دلکش ساز پگاه میمندی
        حسینعلی دلجویی

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۲۷۱۲ در تاریخ شنبه ۲ آذر ۱۳۹۲ ۰۳:۴۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2