دوستان عزیز سلام
من چند روزی نبودم و در این مدت خیلی فکر کردم که برگردم یا بر نگردم...! به این سایت/ البته من کسی نیستم که خود را صاحب نظر بدانم اما بنا بر حساسیت نسبت به مسائل گوناوگون بخصوص در جمع صمیمی چون این محفل هنر مندانه و هنر دوستانه و در آخر شاعرانه ...... و همچنین گژ روی های عده ای از دوستان با عرض تاسف و نوشتن مطالبی که حتی یک شاخصه از شاخصه های شعر را هم ندارد و من دراین مدت تمام نقد ها نظرات و اشعار دوستان را از مدتها پیش به این سو مطالعه کردم و به نتایج جالبی دست یافتم ...!
البته خانم فرمیسک ارجمند به خوبی به بسیاری از آنان اشاره کرده بود و چون مطلب ایشان را خواندم تصمیم گرفتم که باز گردم اما مطالب ایشان را تکرار نمی کنم ....!
متاسفانه امروزه ثروت و پول دست آویز بسیاری از کژیها و کج روی های جامعه ی هنری و ادبی شده است...! هر کس هر حرفی دارد و هر زمزمه ای می کند فوری کتابی به چاپ می رساند و مسئولین ذیربط محترم هم تنها اگر آثاری عاری از نزاع سیاسی . دینی و اجتماعی باشد آن را تایید کرده و به چاپ می رسانند و متاسفانه کارشناسان کمی داریم که به دست مایه های نهادی و بنیادی آثار توجه نمایند من در سال شاهد چاپ صدها کتابک شعر و داستان و... هستم که هیچ محتوایی جز بازی با کلمات عجیب و غریب و بازی با مفاهیم مدرن و نیمه مدرن ندارند ...! اما به راحتی به بازار می آیند و این آثار را مردم و جوانان و نوجوانان می خوانند و کم کم ذائقه ی مطالعاتی و دید هنری جامعه همانند موسیقی رپی که در مقاله ی قبلی نوشته بودم روح هنر مند و بنیاد وزین فرهنگی مردم را سبک کرده و اکنون عزیزان ما هم برای نمونه در همین سایت به هر مطلبی شعر گفته و آن را مورد عنایت خود قرار می دهند در صورتیکه در گذشته های دور اگر شاعری شعری می گفت آن قدر مردم و نویسندگان دیگر روی ان حساسیت نشان میدادند که یا شاعر مجبور به پاره کردن شعرش می شد و یا مجبور به درست کردن واقعی آن می شد...! من متوجه چیز های جالب تری هم شده ام گاهی شعری سروده ام و در سایت یا تارنمای خود قرار داده ام که خودم از نوشتنش هم خنده ام می گرفت و انقدر بی بنیاد بود که تنها برای پر کردن صفحه وبلاگم می گذاشتم ....! و در مقابل اشعاری که پر از دست مایه های فرهنگی و معنایی و روحانی بوده در کنار آن گذاشته ام با کمال تعجب توجه می کردم که دوستان به شعری که از نظر خودم هیچ مفهومی نداشت ده ها برابر شعر خوب و مفهومی و سنگینم نظر های مثبت میدادند ....! این یعنی چه ؟ این یعنی اینکه ذائقه ی هنری مردم سخیف شده است ذائقه ی بینش هنری و ادبی به سمت و سوی عبارات در هم رفته و گذشتن از بار معنوی و تاثیر شعر بر دلها رفته است در شعر شاعران بزرگ گاهی ابیاتی هست با چنان حکمتی که زندگی انسانها را واژگون می کند من این تجربه را هم داشته ام مولوی می فرماید حاصل عمرم سه سخن بیش نیست خام بدم پخته شدم سوختم
من هم در زندگی تمام هستیم را سه شعر رقم زد ابتدا شعری بود که در سال دوم راهنمایی خواندم در جایی نوشته بود ( فرزند هنر باش نه فرزند پدر .که فرزند هنر زنده کند نام پدر
من آن شعر را از همان دوران ملکه ی ذهنم نمودم و از سال 65به بعد سرودن شعر و فرا گیری موسیقی را آغاز کردم بعد شعری خواندم که نوشته بود : از بیابان عدم تا سر بازار وجود . این همه راه در پی کفنی آمده ایم ...!
این شعر هم زندگی مرا نسبت به دنیا دوستی و دنیا تغییر داد و شعر سوم که مرا بسیار مورد تاثیر قرار داد و اگر به آن عمل می کردم اکنون شاید من هم مجموعه ای از کتاب های چاپ شده داشتم در بین نویسندگان این شعر بود : کس نخاراند پشت من جز ناخن انگشت من ...! و من به این شعر عمل نکردم و به مردم اعتماد کردم و .........!منظور از آوردن این موضوع نشان دادن تاثیر شعر بود بر زندگی انسان . شما بفرمایید کدام یک از شاعرانی که می شناسید که حد اقل در دهه ی گذشته بر زندگی شما تاثیر گذاشته اند ...؟! شاعران ما متاسفانه در سه دام گرفتار امده اند / یا در دام خود پسندی و بازیگری به جای شاعری افتاده اند که تنها با مردم و احساسات مردم و خودوگاهی با ادبیات بازی می کنند و در این راستا با کلمات بازی می کنند . یا شاعر درباری دیدگاه های خود شده اند و مشغول چاپلوسی برای مجموعه ای خاص شده اند و یا شاعر درون خود هستند و تنها احساسات خود را بیان می کنند البته بدون هدف و تنها هدفشان ارضای احساسات خودشان است و در این راه هر حرفی را که از زبان بیرون می دهند و می توانند بنویسند شعر می پندارند و ما هم به این پندار غلط انان بها داده و با این کار انان را تشویق به ادامه ی یک کار غلط می نماییم ...! در کل ما هم ذایقه ی ادبمیان همسو با آنان شده است در صورتی که اگر اشعار شاعرانی چون ابوالخیر،عطار، مولوی، جامی ، سعدی ، حافظ ، شاملو، سهراب، اخوان ، فروغ و.... را بخوانیم همواره در پشت کلمات انان دنیا هایی دیگر می بینیم/
دوستی برای من نوشته بود من شعر شما را دوست دارم اما وزن عربی را نه ....! و دوستی دیگر نوشته بود که چرا اشعار شما دو پهلو است ؟!
برادران عزیز و خواهران ارجمند اولا عروض یک ریل است ریلی هموار که شعر را از نثر جدا می کند و حتی امروزه بعضی ها فرق شعر و نثر مسجع را هم فراموش کرده اند و فرا تر رفته و حرفهای روزمره و کمی آهنگین را شعر می نامند ...! از کجا وزن ما عربی است ؟ ! این را بدانید که ما قبل از اسلام اشعاری داشته ایم که ایرانیان سروده اند و به هیچ عنوان عرب زده هم نبوده اند اگر گاتها و دیگر آثار زردشت را بخوانید اگر اشعار شاعران اولی چون سنایی را بخوانید و اگر بگردید و اشعار دوران باستان را بخوانید می فهمید که این عربها بودند که وزن ما را دزدیده اند...! شاعران عرب همواره در سیر و سفر بودند همچون بزرگانشان، تاجرانشان و همواره به هر کجا می رفتند تنها جنس همراه خودشان نمی بردند علوم هم می ربودند من این موضوع را باز نمی کنم خودتان تحقیق کنید و بروید اشعار ایرانیان دوران قبل از اسلام را بخوانید و دوما دوست عزیز شعراگر دو پهلو و دو مفهومه نباشد دیگر شعر نیست به خاطر همین دوپهلو بودن و اسرار آمیز بودن بود که در اوایل اسلام سخنان پیامبر را شعر می دانستند و آنان فکر می کردند که قرآن شعراست و شعر را هم جادو می دانستند ...! حال شعر امروز را ببین که یا در خدمت سیاست است یا در خدمت جنسیت و یا در خدمت اربابان که البته در هر دوره ای ما شاعران درباری داشته ایم و این دربار هر چیزی در این زمانه می تواند باشد ...! با توجه به طولانی شدن مطلب ادامه ی آن را به آینده موکول می نمایم با تشکر از انانی که این مقاله را می خوانند پس در آخر همه باهم پیش به سوی صداقت و پیش به سوی شعر نه سفسطه نه بازی با کلمات نه احساسات جنسی صرف و نه مداحی ....... بلکه شعوری که آیندگان ما را به تحسین ما وادارد نه مردم بی خیال زمانه را ....
با تشکر