سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        خاطره تولد
        ارسال شده توسط

        خالد بایزیدی(دلیر)

        در تاریخ : چهارشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۲ ۰۴:۳۸
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۰۸۸ | نظرات : ۹

        نوشته:خالدبایزیدی(دلیر)
        «خاطره تولد»
        هنگامیکه زاده شدم.مادرم کتابی کهنه وزردمانندراروی بالش ام نهادتامباداجن هامراباخودببرند.هرشب می آمدواز
        افسانه های آن کتاب برایم می گفت تاجن هایارای مقابله بامن رانداشته باشندوگوش هایم سرشارازسکوت شوند.
        ..چنان حالتی به من دست داده بودکه حتی ازسایه ی گهواره ام می ترسیدم.هروقت پلکهایم راروی هم میگذاشتم
        خواب های ترسناک می دیدم ماروعقرب گهواره ام رالانه خودمی ساختندوجن هاکشان...کشان مراباخودمی بردند.
        گاه به گاه جیغ می زدم عرق سردی تمام بدنم رافرامی گرفت...مادرم هاوار...هاوار...یاحضرت غوث یاحضرت غوث..
        کودکم رابردند...می آمدوتادم دمای صبح نگهبانی ام می دادوازافسانه های آن کتاب برایم می گفت.صبح زودنیز
        آماده ام می کردوباعجله دست رنج پدرم راکه ازطلوع صبح تاشب هنگام درمعدن سنگ کارمی کرد.برمی داشت و به همراه یک حلبی پنیروکره ی محلی برای شیخ وملای مسجدویاخانقاه محله مان می بردتااینکه دعایی برایم
        بنویسندوبیش ازاین ماروعقرب گهواره ام رالانه خودسازندوجن ها کشان...کشان...مراباخودنبرند...هنگامیکه به 
        یقه ام نگاه می کردم که چون برگ های درخت انواع دعابه آن آویزان شده اند.وپدرم رابه خاطرمی آوردم .اشک درچشمانم حلقه می بست که آه!...چقدردست رنج وزحمت طاقت فرساوعرق جبین پدرم به جیب شیخ وملای
        محله مان رفته است. 
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۸۹۰ در تاریخ چهارشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۲ ۰۴:۳۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3